در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال نمایش نزدیک تر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:15:57
۱۳ مهر تا ۱۵ آبان ۱۳۹۱
۱۹:۳۰
بها: ۸,۰۰۰ تومان

یادداشت کارگردان :

نزدیک‌تر» از خودم به من نزدیک‌تر است، چون در زمانی نوشته شد که خیلی از خودم دور بودم. خیلی هنر نیست که کسی در هجده‌سالگی، شش جایزه اصلی فجر را از آن خود کند یا بارها و بارها تا ۳۰ سالگی به عنوان بهترین نمایشنامه‌نویس یا کارگردان سال انتخاب شود.


مهم این است که وقتی دیگر پولی در بساط نیست، یعنی قراردادی به نام قرارداد تیپ وجود ندارد و تو مجبوری با دست‌های خالی و تنها با تکیه بر گیشه و توان بازیگرانت تیاتری را در طول یک ماه بنویسی، تمرین کنی و روی صحنه ببری. آن موقع اگر از شکست‌خوردن یا افتادن نترسی و بتوانی از جایت بلند بشوی، هنر کرده‌ای!


«نزدیک‌تر» این‌گونه به سراغم آمد، وقتی که افتاده بودم روی مبل قدیمی خانه، با کنترل تلویزیون در دستم و فکر می‌کردم برای ابد این خانه چهاردیواری من، تیاتر من، عشق من و قبر من خواهد بود و ناگهان تلفنی زنگ می‌خورد و می‌گویند «بیا نمایشت را اجرا کن. سه هفته وقت داری».
البته از بین حدوداً ۱۰ متنی که برای مرکز فرستاده‌ای.«نزدیک‌تر» می‌شوم. نزدیک‌تر به توِ مخاطب که برایم عزیزی و وقتی نمی‌نویسم، همیشه به تو فکر می‌کنم که با خودت می‌گویی آیا فلانی هم مُرد؟پس یثربی چرا سکوت کرده است؟ به تو فکر می‌کنم که در وبلاگ من می‌نویسی خانم یثربی، نفس به نفس با شما هستیم.
به تو فکر می‌کنم که از من بدت می‌آید. از سماجت من، از استقلال و بی‌نیازی به هر چیز و از راحت تسلیم‌نشدنم.

می‌دانید، می‌خواهید بدتان بیاید یا خوشتان بیاید، من جزو خانواده‌ سادات هستم و این صفت را از بانویی آموخته‌ام که هنوز فریادهایش و طنین گریه‌هایش در کوچه‌های مدینه به گوشم می‌رسم که می‌گفت:«مگر شرم نمی‌کنید که آنچه را پیامبر شما به شما آموخته است، به این راحتی فراموش می‌کنید؟».
من مدیون این بانو، مدیون تمام بانوان سربلند کشورم و تمام مردمی هستم که عاشق آگاهی هستند و در سرما و گرما، در صف‌های طولانی تیاتر می‌ایستند تا بلیت تهیه کنند.
من به خاطر این ننوشته‌ام که تیاتر کار کرده باشم.
از تیاتر پیرامونی و کافی‌شاپی و تریایی هم خوشم نمی‌آید که جایش هنوز در بین عموم مردم ما روشن نیست و مخاطبان آن فقط اهالی خانواده‌ تیاترند.


من برای تو می‌نویسم. برای تو دخترک گل‌فروشِ وسطِ خیابان یا آن پسرک واکسی یا زنی که روزها تمرین تیاتر می‌کند و شب‌ها آشپزی می‌کند و تا صبح خانه را تمیز می‌کند و دوباره می‌نویسد و بعد فرزندش را به مدرسه می‌برد و اصلاً نمی‌داند چند وقت است که نخوابیده است.
من برای عشق می‌نویسم. عشق به صحنه شعار است. دوست ندارم تکرار کنم، ولی خون تیاتر در رگ‌های دستم حقیقتی است که نمی‌توانم انکار کنم. زمانی که به من سالن نمی‌دهند، گویی انگشتانم از حرکت می‌ایستد و یخ می‌زنم. من برای ادامه‌ جریان خون تیاتر در رگ‌هایم می‌نویسم که اگر رگ‌های من با تیاتر به آواز درآید، تو نیز خواهی شنید و تو نیز روزی این صفحه‌ سپید را پُر خواهی کرد.
«نزدیک‌تر» خیلی ساده است؛ عشقی زیرزمینی در شرایط محال، وقتی فشار درویی، دروغگویی، ریا، اختلاس و رشوه‌گیری و زیرکی‌های برخی از مردمان، عرصه را چنان بر عاشقان تنگ می‌کند که حتی از صدای پای هم می‌ترسند و حتی یکدیگر را به جای جاسوس هم اشتباه می‌گیرند. من برای احترام به «ساسان» و «مارال» می‌نویسم که شبیه آن ها را در زندگی زیاد دیده‌ام. زندگی در شرایط صفر، وقتی که دیگر چیزی برای از دست‌دادن نداری و ناگهان می‌توانی بلند بشوی و بگویی:«عشق درخت است، درختی که ما با آن رشد می‌کنیم، ریشه می‌دهیم و سربلند می‌شویم. من هنوز برای عاشقان تیاتر و تیاتری‌های عاشق می‌نویسم.
اگرچه این روزها آن ها را کمتر در تیاترشهر می‌بینم. گویی نسلِ آن عاشقان را باد برده است، اما من هنوز در اتاق فرمان که می‌نشینم، با هر خنده می‌خندم و با هر گریه اشک می‌ریزم. من کسی نیستم که درباره‌ تیاتر خودم صحبت کنم، من این تیاتر را برای تو، به خاطر تو و به خاطر رنجی که می‌کشی، نوشته‌ام. هرچند که هرگز نفهمی... چون درست سرِ ساعتِ ۱۹:۳۰ عصر که ما در تیاترشهر، در چهارراه ولیعصر تهران اجرایمان آغاز می‌شود،تو باید سرِ کارت باشی.
فروشنده‌ ای، پرستاری، پزشک یا معلم خصوصی، مهندسی، حتی مثلِ دوستان من در زیراکسی کار می‌کنی یا ساندویچ‌فروش شده‌ای.
تو نمی‌توانی بیایی کار مرا ببینی. من برای چه کسی اجرا می‌کنم؟ عاشق مخاطبانم هستم، اما بیشتر از آن، عاشق تو هستم، ای دوستِ هموطنِ زحمتکشِ رنجدیده‌ام که دردهایت را برایم بازگو کرده‌ای، اعتماد کردی و به عنوان روانشناست، مقابلم گریه کرده‌ای، تو کجایی؟ تو را در میانِ تماشاگران نمی‌بینم و بدان اگر تو را هم نبینم، باز به تو نزدیک‌تر خواهم شد و نمایش بعدی‌ام باز درباره‌ی تو خواهد بود.

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید