نیما:خوشه های خوش طعم اطمینان!
زیر دندان های کدامین واقعیت تلخ
له شدید؟
که امروز اعتماد مرا اعدام کردند.
ومن میان جمجمه های پوک و قلب های گندیده
باور کودکی ام را گم کردم
شک!
ای شک فهیم!
مرا در اوج تقدس یک بار، تنها مگذار
من از حماقت صادقانه می ترسم
نوشین: شعر کی ئه؟
نیما: خاطره حجازی
نوشین: خیلی خوب
... دیدن ادامه ››
بود
نیما:من اینجاش رو خیلی دوست دارم:
زیر دندان های کدامین واقعیت تلخ
له شدید؟
که امروز اعتماد مرا اعدام کردند.
نوشین: آخرش هم خوب تموم می شه.
نیما: من از حماقت صادقانه می ترسم
مرجان:هرکی تو ذهن آدمها با یه لحظه ای ثبت می شه
نیما: گرگ شنگول را خورده است
گرگ ......... منگول را تکه تکه کرده است
بلند شو پسرم..........این قصه برای نخوابیدن است
مرجان :من وقتی به نیما فکر می کنم بی اختیار یاد این شعر می افتم
پدرام: من وقتی بهش فکر می کنم یاد شعر ماهی فاش می افتم.برای همین هروقت یاد نیما می افتم هیچوقت غمگین نمی شم ،خنده ام می گیره
پدرام :عجب حافظه ای داشت من واقعن بهش حسودیم می شد
مرجان:حالا اون حافظه تو خاک دفن شده