در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش نگو نیست، بگو نمی‌بینم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:12:13
امکان خرید پایان یافته
۰۸ دی تا ۲۰ بهمن ۱۳۹۶
۲۰:۳۰  |  ۱ ساعت
بها: ۲۵,۰۰۰ تومان
در آسایشگاهی که مدیر آن مدعی است یک مرکز روان درمانی است، رسول بعضی شب‌ها دلبری می‌بیند که دوستانش این دلبر را نمی‌توانند ببینند. رسول و دوستانش علاقه‌ای به ماندن در این آسایشگاه ندارند اما مدیر اجازه خروج نمی‌دهد. آنها قرار است به تعادل برسند و بعد بیرون بروند.
  • خرید بلیت نمایشها در تالار مولوی، فقط به صورت اینترنتی است و فروش حضوری در گیشه ندارد.
  • تماشاگر محترم ضمن پاسداشت حضور شما در مجموعه تئاتر مولوی به اطلاع می‌رساند از آن جا که این مجموعه در پردیس مرکزی دانشگاه تهران واقع شده، رعایت حجاب و شئونات دانشگاهی الزامی است و همچنین استعمال دخانیات ممنوع است. پیشاپیش از همراهی شما در احترام به قوانین دانشگاه سپاسگزاریم.

گزارش تصویری تیوال از نمایش نگو نیست، بگو نمی‌بینم / عکاس: سارا ثقفی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› نمایش «نگو نیست، بگو نمی‌بینم» در سالن اصلی مرکز تئاتر مولوی روی صحنه می‌رود

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شانزده آذر، شماره شانزده، جنب کلینیک دانشگاه تهران، مرکز تئاتر مولوی
تلفن:  ۶۶۴۱۹۸۵۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خیلی سعی شده بود که شبیه "رادیو چهرازی" بشه حتی بعضی از جملات عیناً و موزیک هم تکرار شده بود.داستانِ خوبی نداشت واقعا، معلوم نبود که قراره به چی برسیم و بازی ها به نظرم معمولی بود در اکثر اوقات ولی باز هم زحمت کشیده بودن و خسته نباشید میگم بهشون
دوشنبه ۱۷ دی که وارد تالار مولوی شدم خیلی شوکه شدم٫ هیچوقت تالار مولوی رو اونقدر خالی ندیده بودم. برام عجیب بود تا این که وقتی اجرا شروع شد حدسم به یقین تبدیل شد :) یه اقتباس بی سر و ته از رادیو چهرازی که من هیچ خلاقیتی در اثر ندیدم. حتی گاهی دیالوگ ها عینا از رادیو چهرازی نقل شده بود.
من هیچ‌وقت رادیو چهرازی گوش نکردم اما به هر حال این کار رو اصلاً دوست نداشتم.
۱۹ دی ۱۳۹۶
من این نمایشو ندیدم ولی از توضیحش میشه فهمید که کاملا حق با شماست و تقلید کامل از رادیوچهرازی هست .مدیر اسایشگاه ..دلبر... فقط فک کنم تنها خلاقیتی که داشتن این بوده که اسم حبیب رادیو چهرازی رو رسول کردن .
۱۹ دی ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«در عوارض عشق»

تم داستان این نمایش بر محور عشق و دیوانگی است که پیوند بین این دو پدیده، پشتوانه ها و سوابق مفصلی در ادبیات، افسانه های ملل، ... دیدن ادامه ›› عرفان، اسطوره ها، کهن الگوها، داستان های قدیمی و حکایات تاریخی متعدد با جلوه های گوناگون در فرهنگ های مختلف جهان دارد. مکان وقوع رویدادها در یک آسایشگاه روانی یا همان تیمارستان است، به عبارت دقیق تر حیاط یک آسایشگاه که برای هواخوری بیماران مورد استفاده قرار می گیرد. شخصیت های نمایش عبارتند از رسول و سه مرد دیگر که به منظور بهبود احوال روانی شان در این آسایشگاه نگهداری می شوند و کاراکتری ویژه به نام دلبر. مدیر آسایشگاه را بر صحنه نمی بینیم، تنها صدای او از بلندگوها گویی از مکانی همچون اتاق کنترل بیماران پخش می شود که بدون برخورد مستقیم و فیزیکی با آنها صحبت می کند. این چهار بیمار به دقت تحت نظر قرار دارند و در این محیط بسته که محبسی را تداعی می کند توسط مدیر آسایشگاه رصد می شوند. به آنها گفته اند که در صورت بهبودی مرخص می شوند و به زندگی عادی خود باز خواهند گشت.
بر روی کاراکتر رسول در اثر تأکید بیشتری صورت گرفته و نسبت به سایر شخصیت ها برجسته سازی شده است. آنچه از احوالات او بر می آید این است که به دلیل عشق شدید به دختری دلبر نام به نوعی شیدایی حاد مبتلا شده به طوری که راهی آسایشگاه روانی اش کرده اند. او حتی به یاد ندارد که چطور سر و کارش به آسایشگاه افتاده و کمتر چیزی را قبل از ورود به آسایشگاه به خاطر دارد. رسول شب ها در حیاط آسایشگاه وقتی دیگران در خواب هستند، معشوقه اش؛ دلبر را می بیند و با توجه به مکان نمایشی در ابتدا اینطور به نظر می رسد که او مبتلا به بیماری روانی اسکیزوفرنی یا روان گسیختگی است. فرد مبتلا به این اختلال روانی که به شیزوفرنی نیز معروف است، دچار توهم هایی می شود، مثلاً صداهایی را می شنود که دیگران نمی شوند یا افراد و چیزهایی را می بیند که وجود خارجی ندارند و هیچ فرد سالمی آنها را نمی بیند. ماجرای نمایش که جلوتر می رود بیشتر مفهوم عشق است که برای ما برجسته می شود تا بیماری، عشقی که چنان وجود رسول را از خود آکنده که هر دم در تنهایی هایش بر او پدیدار می شود و مونس خلوت هایش در این محبس دلگیر می گردد. سایر بیمارانی که با رسول دمخور هستند حرف های او را مبنی بر وجود دلبر باور نمی کنند و او را انکار کرده و گاه مورد تمسخر قرار می دهند. رسول بر سر این عدم تفاهم با یکی از این افراد درگیر شده و به گوشش سیلی می زند و در ادامه توسط همین فرد زمانی که با یکدیگر تنها شده اند به وسیلۀ یک دستمال خفه می شود و از بین می رود. آنچه که به عنوان اوج ایده پردازی در متن این نمایش به چشم می خورد پس از مرگ رسول پدیدار می شود؛ به این صورت که عشق رسول به دلبر به آن سه نفر دیگر سرایت می یابد، گویی عشق همچون یک پدیدۀ مسری دیده می شود که قابلیت انتقال به سایرین را دارد. مسئلۀ جاودانگی عشق مطرح می شود و به نمایش در می آید، عشقی که همچون ماده هرگز نابود نمی شود و شاید تنها از شکلی به شکل دیگر یا از فردی به فردی دیگر انتقال می یابد. درست مثل آتشی که از یک درخت به سایر درختان جنگل سرایت می کند یا اگر شاعرانه به موضوع ننگریم می توان گفت همچون یک بیماری مسری که پس از کشتن بیمار از او به دیگران نیز قابل سرایت است. در اواخر نمایش یکی از بیماران چنان در این احوال غرق می شود که ادعا می کند دلبر نامه ای برای او نوشته و هنگامی که نامه را به دیگران نشان می دهد، متوجه می شوند که کاغذی سفید است و چیزی در آن نوشته نشده اما او در پاسخ به انکار دیگران می گوید: «نگو نیست، بگو نمی بینم.»
مهدی روبوشه هم نمایشنامۀ این اجرا را نوشته است، هم آن را کارگردانی کرده و هم در نقش اصلی نمایش که همان رسول باشد بازی می کند. باید گفت او در بخش سوم یعنی بازیگری موفق تر از کارگردانی و نویسندگی اش عمل کرده است. بیشترین ضعف کار وی نیز به متنش باز می گردد، اشکالات و نواقصی که در نمایشنامه وجود دارد موجب می گردد تا «نگو نیست، بگو نمی بینم» نتواند به اثری درخشان مبدل شده و تا مدت ها در خاطر تماشاگرانش به حیات خود ادامه دهد یا اینکه تأثیری ماندگار و تکان دهنده بر درونیات مخاطب داشته باشد. یکی از این کاستی ها بر می گرد به ساختار ناقص داستانی اثر که آنچنان که باید نضج نیافته و شاکلۀ دراماتیک خود را پیدا نکرده است. گویی بیشتر شاهد یک برش زمانی از یک ماجرا هستیم و نه یک داستان، ضمن اینکه پس از آن با پایانی رها شده و ناکافی از نظر قدرت نقطه گذاری بر ماجرا یا حتی یک پایان باز با جهت دهی قوی و تراش خورده مواجه می شویم. ضعف دیگر متن این است که علت برخی معلول ها گنگ و کمرنگ به نظر می رسد یعنی دلایل و انگیزه ها برای برخی رخدادها کافی و منطقی نمی نمایند. برای مثال می توان به کشته شدن رسول توسط یکی از بیماران که دوست خود او نیز هست اشاره کرد. به درستی مشخص نمی شود که انگیزۀ او از کشتن رسول و خفه کردنش به آن نحو چیست؟ همان یک سیلی که در ابتدای نمایش از رسول می خورد؟ بیماری روانی اش؟ احساس رقابت عشقی با رسول؟ هیچکدام از این ها در بررسی برای کشف انگیزۀ درست، کامل از آب در نیامده و کافی به نظر نمی رسد. مشکل دیگر مربوط به ضعف در شخصیت پردازی برخی از کاراکترهاست، به عنوان مثال شخصیت بیماری که عینک بر چشم دارد پرداخت کافی و کاملی ندارد، گویا نویسنده تا حدی زیر سایۀ سنگین رسول گیر افتاده و این موجب شده تا از پرداخت کافی برای اشخاص دیگر از جمله نقش مذکور غافل شود.
در بررسی طراحی صحنه نیز با تناقض هایی مواجه می شویم. نمایش در فضایی رئالیستی آغاز می شود. حیاط یک آسایشگاه که در سمت چپش یک آبخوری قرار گرفته، در وسط چند صندلی، در سمت راست بالا یک درخت با کیسه ای که به آن تکیه داده شده و پایینش یک نیمکت دو نفره. پس آنچه بر صحنه می بینیم تصویری از همین فضای واقع گراست اما بر خلاف همۀ عناصر صحنه که رئالیستی هستند، درختی که در حیاط قرار دارد از سیم و مفتول های فلزی ساخته شده و در تناقض با سایر آکساسوارها و طراحی کلی دکور قرار می گیرد. در هیچ جای این نمایش فلسفه ای بر ماهیت این درخت سیمی تعریف نمی شود و با هیچ داشتۀ دیگری از طراحی های این نمایش نیز همگونی یا مناسبتی در آن نمی توان یافت. بیشتر به طرحی خام مانند است که گویا به طراحی باسمه شده و در میان ساختار آن زار می زند چنانکه طراحی صحنه را از یکدستی و هماهنگی حود خارج ساخته است. این ناهمانگی و تعارض جز طراحی صحنه در صحنه ای که دوست رسول موی سر او را اصلاح می کند نیز وجود دارد. طبیعتاً در یک آسایشگاه روانی قیچی به دست یک بیمار روانی نمی دهند تا سر بیمار دیگر را اصلاح کند، چون ممکن است اتفاقات جالبی رخ ندهد، مثلاً او را زخمی کند یا حتی آن را به عنوان ابزار انتحار به کار ببرد. غرض اینکه تکلیف کار با گونه و شیوۀ اجرایی خودش مشخص نیست، اگر رئالیستی است که می باید منطق داستانی این صحنه ها را رعایت کرد و اگر شیوه ای دیگر در کار است می باید در اجرا ساختارهای خود را نشان دهد که خبری از چنین تمهیداتی نیز در اینجا وجود ندارد. در صحنه هایی که دلبر وارد می شود صبغه های سورئالیستی قوت می یابند اما این نشانه ها فقط مختص به همان صحنۀ خاص می شوند و در سایر صحنه ها نمود بیرونی خود را در طراحی های مختلف از نور تا دکور، نوع بازی ها و غیره پیدا نمی کنند.
از موسیقی در این نمایش بهرۀ خاصی برده نشده اما دلیل فنی آن به وضوح مشخص نیست. این عنصر می توانست دستکم در صحنه های حضور دلبر آن هم با حرکات موزون و منظمی که دارد مورد استفاده قرار گیرد و به ارزش های زیبایی شناسانۀ شنیداری در هماهنگی با دریافت های بصری بیافزاید. در برخی نمایش ها به دلیل تأکید گذاری بر فرازهای بازیگری از موسیقی استفاده نمی شود، یا گاهاً سعی بر این می شود تا مفاهیم، برهنه و طبیعی شبیه با زندگی واقعی عرضه شوند چنانکه در زندگی حقیقی هنگامی که اتفاق غم انگیزی برای ما می افتد، به ناگاه موسیقی غمناکی از جایی به گوش نمی رسد یا هنگام شادی آهنگ شاد نمی شنویم، اما تمهیدات پدیداری چنین دلایلی در این کار به چشم نمی خورد تا این فقدان موسیقی را بتوان به آنها نسبت داد.
تئاتر در عین آنکه گاه در ظاهر، کاری ساده می نماید در واقع هنر سخت و پیچیده ای است با پیچ و خم های صعبناک که برای سلامت رد شدن از آنها و رسیدن به یک اجرای موفق، علم و تجربه را توأمان و در کنار یکدیگر طلب می کند. در پایان به عنوان توصیه ای به کارگردان جوان این نمایش که از دوستان، پرورش یافتگان و هم نسلان این بنده در مکتب استاد حمید سمندریان نیز هست مشفقانه اضافه می کنم که به منظور تمرکز بیشتر بر کار، آن هم حال که در ابتدای ارائۀ اجراهای حرفه ای در سالن شاخصی چون مولوی قرار گرفته اند، لزومی ندارد که در همین آغاز هم نویسنده باشند، هم کارگردان و هم بازیگر نقش محوری نمایشِ خود، بلکه بهتر آن است که بر یک بخش تمرکز کرده تا هم توان مدیریت بهتری بر کلیت اجرا فراهم شود و هم نسبت به جزئیاتی که مجموع آنها شکل دهندۀ یک کلیت نمایشی است غفلت و لغزشی صورت نگیرد. هیچ قانون قطعی و جزمی وجود ندارد که فرضاً در تئاتری هرگز و به هیچ وجه نباید یک نفر هم نویسنده باشد، هم کارگردان و هم بازیگر نقش محوری، اما شاید بهتر این باشد که این شیوه کار کردن را دستکم موکول به زمانی کرد که تجربیات کسب شده به حدی از غنا و توانگری رسیده باشند که در نتیجۀ این عمل ضعف و خللی در اثر به وجود نیاید و هر اصلی در جای خود رعایت شده، فرجام و انجام پذیرد.

منتقد: وحید عمرانی (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)