ادیپ در جوانی برای پیدا کردن راز حقیقت زندگی خود راهی سفر می شود، پیشگویی از تقدیر شوم که در انتظار اوست، وی را آگاه می کند. ادیپ برای فرار از تقدیر راهی شهر تب می شود. اما جادوگری به نام ابوالهول (موجودی نیمه انسان و نیمه حیوان) بر سر دروازه شهر نشسته و هر که معمای او را پاسخ نگوید جان می سپارد و هر که معمایش را پاسخ بگوید او خودش را خواهد کشت. (معمای ابوالهول: آن چیست که چهارپا و دو پا و سه پا دارد و پاسخ ادیپ: انسان) به واسطه پیروزی در حل معمای ابوالهول و به پاس شکست او مردم پادشاهی شهر تب را به ادیپ می بخشند و از آنجا که پادشاه سابق شهر زمان طولانی است از سفر بازنگشته، دست ملکه را در دست او می گذارند و ملکه همسر ادیپ می شود.
پس از سال ها مرگ و طاعون به شهر هجوم می آورد و کاهنان راه حل این فاجعه را از بین بردن گناهکاری می دانند که مرتکب گناهی بزرگ شده است. اکنون ادیپ در جستجوی فرد گناهکار و نجات شهر خویش از هیچ امری کوتاهی نمی کند.
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید