تار به تار صدایت را
کوک میزنم به تار تار صدایم
تار تار موهایم را
میتنم
به تار تار موهایت
صدای شکستن یخ ها می آید
صدای ترک خوردن مویرگ ها و ریشه ام
رگها و ریشه ام را میگذارم کنار رگها و ریشه ات
کوک میزنم، رج میزنم و از این همه شیار و ترک ریسمان کلفتی می بافم
به پهنای از زندگی
میدانم، رشته ها پنبه می شود و ریسمان ها طناب و بند
(اما) من تو را صدا (نجوا) خواهم زد (کرد)
حتی اگر آزادی (رهایی)
پاره کردن تارهای حنجره ام باشد