درود
اجرای بسیار زیبایی بود . به جرات میتوان گفت "رقص زمین" از جمله نمایشهایی ست که ترکیب قوی و درستی از دیالوگ و انواع مونولوگ (درونی و بیرونی) را در بردارد . همان طور که میدانید تک گویی جزء ادبیات اکسپرسیونیستی و نئواکسپرسیونیستی به شمار میرود که از اواخر قرن 19 به عرصه نمایشنامهنویسی و داستاننویسی راه یافته است و هدف در آن ، وانمایی درون آشفته آدمهایی ست که در شرایط غیرعادی و بیمارگونه ای به سر میبرند. حقیقت آن است که برای رسیدن به اهداف شیوه تک گویی و اجابت ویژگی های آن ، هنرمند راه دشواری را پیش رو دارد که به گمانم نویسنده این اثر توانسته به طرز شایسته ای به آنها بپردازد ؛ به طور مثال :
1. از ویژگی های مونولوگ آن است که شخص تنها در صدد بیان حرفهای خود نیست، بلکه به جهانی که بر او فشار وارد میکند نیزپاسخ میدهد. بنابراین هنگامی که مونولوگی اجرا میشود، باید برای مخاطبین هم میزانسن مناسبی طراحی شود تا ارتباط شخصیت با مخاطب همواره حفظ شود و تماشاگر، سردرگم از خود نپرسد که این مطالب چه ارتباطی به او دارد . در این اجرا کارگردان به هنگام تک گویی های مهدی سلطانی با فرستادن پیام دهکردی به میان مخاطبین (به عنوان نماینده تماشاگران که نهایتا مونولوگ را به دیالوگ تبدیل میکرد) ، تا حدود زیادی توانسته ارتباط میان شخصیت و مخاطب را برقرار نماید .
2. مونولوگ با دو رویکرد بیرونی و درونی ارائه میشود که هر دو را در اجرای این نمایش میتوان شاهد بود. در تک گویی درونی، شخصیت به آنچه در خلوت و تنهایی خویش میگذرد، میپردازد و مخاطب را شاهدی بر خویشتن خویش قرار میدهد (مونولوگ های پیام دهکردی و عاطفه رضوی) . تک گویی بیرونی، نوعی برونافکنی
... دیدن ادامه ››
احساس و حوادث است که با صدای مشخص برای یک یا چند مخاطب روایت میشود (مونولوگ های مهدی سلطانی و مرتضی آقاحسینی یا صحنه ای که سه شخصیت در برابر صدایی که شرح روزگارشان بود ، تک گویی میکردند.)
3. در مونولوگ ، تا حد زیادی نظم معمول در گفتار و ظاهر فرد بر هم ریخته ، انسان نامتعادل وبا خود در چالش است. روان او آن قدر متزلزل شده که دیگر توان مجادله و کشمکش با دنیای خارج از خود را ندارد. (چیزی که در شخصیت مهدی سلطانی قابل مشاهده است . رها کردنِ آنچه روزگاری مهم بوده است حتی فرزندش )
4. در شیوه تک گویی ، نوعی چرخش و دور باطل که حاصل جدال شخصیت با خود است ، ملموس خواهد بود . در این اثر نیز به وضوح عدم پیروی داستان از یک منطق روایی خطی و معمول ، قابل مشاهده است ؛ داستان سیر دایرهای شکل با فیدبک های بسیار دارد . مونولوگهای نمایشی در صدد انتقال احساس آشفته شخصیت به مخاطب هستند از این رو تکرارها ، فریادها ، حرکات هیستریک و پیچ و تاب خوردن ها بروز میکند ، آرامش مخاطب را دچار مخاطره کرده و عرصه را بر او تنگ میکند تا جایی که این وضعیت به هیچ وجه برای او قابل تحمل نیست و مخاطب هم مانند شخصیت در صدد خروج از این وضعیت برمیآید؛حال گریه میکند، میخندد و یا سرش را از شدت فریادها دو دستی میچسبد و این همان چیزی ست که در تمامی طول داستان با مونولوگ های پُرتنش مهدی سلطانی و همچنین لحظات پایانی با اجرای پیام دهکردی برای مخاطب رخ میدهد . پس ماهیت این گونه روایت ها ، بار اصلی را بر دوش بازیگر میگذارد (و این همان است که باید باشد )و اگر هر جایی بشود از کم رنگ بودن ابزارهای دیگر(موسیقی،نور و ...) گله کرد ، در این دست نمایشها نمیتوان . پیچ و تاب خوردن بازیگر ، عرق ریختن او ، فریادهای گاها گوشخراش و آزاردهنده ، همگی از اصلی ترین ابزارهای رسیدن به هدف در مونولوگ است .
با سپاس فراوان .