۱-تِز:جادوی تئاتر همین است که اجازه می دهد تا در بیداری رویا-کابوس ببینیم...
آنتی تِز: نیز رسالت تئاتر جز این نیست که مغز را به اندیشیدن وادارد...
سنتِز: اندیشیدن لزوماً بمعنای حل معما نیست، گاه باید چشمها را نیمه باز گذاشت تا رویا-کابوسها خرامان از پیش رویمان، مغزمان را به تحرک درآورده، احساساتمان را در اعماق روحمان ته نشین کنند.
۲-زمان برگسونی، رشته ای از لحظات نیست، بل خود زندگی است با تمام ابعاد متعین و نامتعین ولی در هم تنیده اش.
۳-هنر دادا بر تکنیک کولاژ استوار است بدینسان که ذهن از هم نشینی نشانه ها خود معنا را می زاید، لزومی به دیکتاتوری
... دیدن ادامه ››
روایت نیست.
۴-پاریس، پرلاشز، هدایت، خودکشی، ویرجینیا ولف، قتل، قتلها، قتلهای زنجیره ای... آیا معنایی در ذهن نمی آفرینند؟
_____________________________
مکاشفه سوم:
در ادامه مکاشفاتم در زمینه تئاتر و مقوله آسیب شناسی مخاطب، به این نکته عمیق دست یافتم که «مخاطب حقیقی تئاتر در بیرون از تئاتر تربیت می شود، نه در سالن تئاتر». در ادامه به دسته بندی مخاطبین تئاتر و چگونگی تربیت مخاطبان راستین تئاتر خواهم پرداخت.