در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش پرتقال های کال
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 23:25:34
امکان خرید پایان یافته
۰۹ تیر تا ۰۷ مرداد ۱۳۹۵
۱۹:۱۵  |  ۱ ساعت و ۳۰ دقیقه
بها: ۳۵,۰۰۰ تومان


نکته:
الهام کردا و ستاره پسیانی یک نقش را به صورت مشترک ایفا خواهند کرد. (از ۹ تا ۲۴ تیر الهام کردا و از ۲۵ تیر ستاره پسیانی)

درباره نمایش:
«پاریس شهر عجیبیه. این‌جا انگار همه یه‌چیزی جا می‌ذارن. وقتی می‌آی این‌جا، یا چیزی بهت اضافه می‌شه، یا چیزی ازت کم می‌شه. پاریس زندگی آدم رو تغییر می‌ده، بعضی‌وقت‌ها هم اون رو از آدم می‌گیره.»

گزارش تصویری تیوال از نمایش پرتقال های کال / عکاس: حانیه زاهد

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› الهام کردا بازیگر نمایش پرتقال‌های کال جای خود را به ستاره پسیانی داد

›› پرتقال‌های کال دو اجرایی شد

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، جنب خانه هنرمندان، تماشاخانه ایران‌شهر
تلفن:  ۸۸۸۱۴۱۱۵_۸۸۸۱۴۱۱۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
« پیدا (نه) کنید پرتقال فروش را »

{قسمت دوم}

یک مثلث متساوی الاضلاع فرض بفرمایید که به مرکزیت هر کنج، دایره ای به شعاعِ ضلع مثلث ترسیم شده باشد. اگر این سه دایرۀ حلقوی طوری در هم تنیده شوند که هر کدام از آنها، زیرِ حلقۀ قبل و روی حلقۀ بعد باشد، در اینصورت تداخل توپولوژیکِ این سه حلقه سامانه ای می سازد که در آن هیچ حلقه ای در حلقۀ دیگر محصور نیست با این حال با گسستنِ هر حلقه، کلِ مجموعه از هم می پاشد زیرا هر دو حلقه توسط یک حلقۀ سومی گره خورده و چفت شده اند. ژاک لاکان در تبیین ساختار روانی انسان این گره برومه ای را به عاریت گرفته و از این سامانه بعنوان نمادی از ساختمان نفسانی یاد نموده تا به مدد آن مفاهیمِ مدنظرش را منتقل ... دیدن ادامه ›› نماید.

صابر ابر در پرتقال های کال احتمالاً سعی داشته تا چهار جهان از چهار جنس متفاوت را در معرض دیدِ تماشاگرش بگذارد:
اول، جهانِ فردی که پشت به تماشاگران و رو به دو مانیتور در زیرِ دو تابلوی ال-ای-دی با اعداد 107 و دو نمایشگر بزرگی که حالات و درونیاتِ پرسوناژها را به تصویر در می آورد نشسته است و تا انتهای نمایش بدون آنکه کلامی بگوید و واردِ بازی شود این ظن را در مخاطبِ صحنه ایجاد می کند که راهبر و کنترلچی این سیستم است.
دوم، دنیای سمت راست اتاق هتلی در پاریس که مترجم و همسرش کرایه اش می کنند.
سوم، فضایی در سمت چپِ صحنه که زن نویسنده ای با نام جعلی جانی مارچ در آن زندگی می کند.
چهارم، صحنِ میانه که با ورود دخترکی مسافر در رویای سوپراستار شدن و ایفای نقش به جای الیزابت تیلور، ساخته می شود.

حلقۀ اولِ گره برومه را لاکان ساحتِ واقع نام گذاری کرده است. مخفیگاهِ کابوس واری از هر آنچه که قابل بیان نیست، ماهیت های غیرعینی و غیرقابل لمسی که به زبان کرنش نمی کنند و از سیطرۀ نمادها تمکین نمی کنند و از شناخته شدن گریزان اند. هستی شان به پیش از به وجود آمدنِ زبان و اندیشه باز می گردد اما برای سخن راندن در مورد آن مجبور به شکستن ماهیتشان در کلام شده ایم با این حال هرگز در تصاویر و تعاریف و واژگان کاملاً محقق نمی شوند. گرسنگی، حالتی که ترس نام گرفته، آنچه که مبتلایان به وسواس را وادار به اضطراب می کند، عاشقیت، لذت، خشم، مفهومی که در یک کلام پول نامیده می شود و ... همگی از جمله توده های مبهمی از حروف هستند که در ساحت امر واقع خودشان را از دسترس ما خارج کرده اند با این حال برای صحبت از آنها به نمادها و تعاریف تمسک می جوییم.
حلقۀ دوم ساحت خیال در گره برومه است که در دوران کودکی شکل گرفته و در بزرگسالی به تکاپو افتاده و همچنان تکامل می یابد. امر خیالی همان تصویر شخص از خود و مفهومِ من در اوست که بیانگر خواستگاهِ شخص از خودش است. از این رو ساحت خیال مملو از آینه های تو در توست که تصاویر متعددی از خود را در بر گرفته است. اولین تصویری که در ساحت خیالی شکل می گیرد تصویری ست که کودک بدون شناخت خود به دنبال بازتابش در دیگری ست و با تقلید از دیگران خود را رفته رفته یافته و این فرایند بعدها نیز به اشکال اجتماعی ادامه می یابد.
حلقۀ سوم گره برومه امر نمادین است. جولانگاهِ زبان و کارگاهِ تشخیص و تفهیم واقعیاتِ زندگی ست تا چیزها از یکدیگر متمایز شوند و منظور گویا و پدیده ها قابل وصف شوند. امر نمادین غرقه در دریای واژگان و سمبول هاست تا زندگی اجتماعی میسر، اندیشه شدنی و قوانین و روشها مدون گردند و اینگونه هر پدیده ای دلالت بر حدوثِ پدیده دیگر نماید و نظم بر ذهن آدمی حاکم شود. از نظر لاکان امر نمادین شامل همۀ آنچه در ارتباط با "دیگرانی" جز خود شناخته می شوند است از این رو روانپریشان از این حیث کمتر قابل درمان اند زیرا از ساحت سمبولیک فاصله داشته و مهارت ارتباط با واقعیاتِ این جهانی در آنها نحیف و در عوض در ساحت امر واقع غوطه ور شده و توانِ تطبیقِ خود با ساحت نمادینی که شکل واکسیناسینه ای از امر واقع هست را ندارند.
حلقۀ چهارم در نظر لاکانِ متأخر فضای میانه ای ست که محصولِ برهمکنشِ حلقه های گره برومه ای است یعنی ساحتی که پاره ای از هر سه امر واقع، امر نمادین و امر خیالی را در بر می گیرد و وجه اشتراکِ آن سه است. این ناحیۀ مرکزی جایی ست که مطلوب گمشده در آن آمد و شد می کند. هسته ای که از "فقدان" حکایت می کند، فقدانی که بیانگر نبودِ ابژه های کوچک فراوانی ست. این مطلوب گمشده همان میل به انواعِ داشتن و تمتع هایی ست که پس از آن خود را فاقدِ چیزی ندانیم اما از آنجا که این کمال هرگز محقق نمی شود همیشه ابژه ها جای خود را به ابژه های دیگر می دهند و این فقر همچنان باقی می ماند تا باز قصدِ مکنت کنیم هرچند که بدانیم پایانی بر این مسیر نیست.

به نظر می رسد پرتقال های کال تلاشِ قابل تقدیری در پیاده سازیِ ساختار گره برومه ای بر صحنه نموده است: پردۀ اول محوطۀ کلامگریز و زبانستیزی که آن فردِ مرموز بی اعتنا به ما پشت کرده و با آلات و ادواتش مشغول است همان امر واقعِ لاکان است. دومین پرده اتاق مترجم و همسرش ساحت خیالی ست که افراد در آن پیِ خود می گردند و به خود می پردازند، سوم حیطۀ نویسنده یعنی امر نمادینی ست که داستان ها سراییده می شوند و واژگان به رشتۀ تحریر در می آیند، همان دیگریِ بزرگ که در سمت چپِ صحنه آینۀ خیالِ طرفِ راست را مقابلش می گیرد تا نویسنده و همسرِ مترجم هر دو وسواس تعویض کفش را رودرو تکرار نمایند. در پردۀ چهارم آن چیزی که در مرکزِ این سه جهان ظاهر می شود همان چیزی ست که دوست دارد از ویرجینیا وولف بترسد تا به مقصودِ ستاره شدنش نیل کند (و نه برعکس) همان حلقۀ مرکزی و محل استقرارِ مطلوبِ گمشده و گریز از فقدان.

با این مقدمه می توان اذعان نمود که تمامِ استیج ناظرزاده کرمانی دفتر مصوری از نشانگان است اما نمایش چه میزان در چینش و دوختِ منسجم زنجیرۀ دالهای ریز و درشت در این شبکۀ عریض و طویل موفق بوده است تا مواجۀ مخاطب با فرایندهای دلالتمند منجر به انتظام معنایی در مسیر کشفِ مضمونِ غایی شوند؟ به باور نگارنده پاسخ اندک است. برای رسیدن به قلۀ معنا تنها رابطۀ ایجابی و تعامل میان دال و مدلول کافی نیست مثل دال پاریس و مدلول مهاجرت، همینطور دال صفحۀ شطرنج و مدلول جنگ، دال اتاق 107 و مدلول اتاق دیگر 107، و ... بلکه معنا از دل ترکیب بندیِ نشانه هایی استخراج می شوند که یکسره ذیل روابط سلبی و در تقابل با یکدیگر ارزشیابی می شوند. بعنوان مثال برای تماشاگری که از سالن خارج می شود چه اتفاقی می افتاد اگر مترجم و همسرش و نیز نویسنده در هتلی در تهران اقامت داشتند و همۀ اتفاقات در تهران می افتاد؟ هیچ! چه اتفاقی می افتاد اگر صفحۀ شطرنج از کف صحنه حذف می شد؟ باز هم هیچ! چه اتفاقی می افتاد اگر شمارۀ اتاق ها متفاوت بودند؟ در نظر اکثر مخاطبان همچنان هیچ و اگر از دهان نویسنده مو نمی رویید همچنان پرتقال های کال پرتقال های کال می ماند. دلیل بی تفاوتیِ نمایش نسبت به این حجم انباشته اش از دلالتها چیست؟ نگارنده پاسخ را در عدم ارزشگذاری و وزندهی نظام نشانگان نسبت به یکدیگر و نیز غیر می داند که ذهن پریشان منِ مخاطب که با انبوه افکار بی نظم وارد سالن می شوم را نمی تواند بر صحنه حول محتوایش تشکل ببخشد. برخلاف تشخص دیداریِ جهان امر واقع که از توفیقات نمایش است، دو فضای یمین و یسار در فقدان نشانه گذاری های لازم هیچگونه افتراقی در ذهن تماشاگر نمی افکند ضمن اینکه زندگی یک نویسنده و منشی اش در هتل نافی منطق رواییِ داستان با چنین ظاهری رئالیستی است در حالیکه می توانست به کمک طراحی صحنه اتاق او را نه اینگونه لوکس بلکه از جنس جهان ذهنی و مکنوناتش خسته و نحیف و رنجور به تصویر کشید و اینچنین تفکیک بصری میان یک اتاق واحد با دو اتمسفر متفاوت صورت پذیرد و راه بر زیبایی شناسی مخاطب مسدود نشود و کثرتِ پنهان در دل این وحدت به چشم آید. همچنین پرسوناژ سه بعدی ای که ذیلاً معرفی خواهد شد در این نمایش از برجستگی لازم برخوردار نیست و تماشاگر مطمئن نمی شود که قرار است فعل و انفعالات را در کدامین ظرف به بوته آزمون گذارد.

"مردگان هیچ داستانی نمی گویند"
این عنوان شاید ما را به یاد پرتقال های کال بیاندازد و به نظر برسد که لابلای دیالوگهای نمایش جمله ای شبیه به این را شنیده باشیم درحالیکه این نام قسمت پنجم مجموعه دزدان کارائیب است که گلشیفته فراهانی در کنار "جانی دپ" به ایفای نقش می پردازد. گلشیفته فراهانی "دو سال" پس از مهاجرت به فرانسه از همسرش امین مهدوی که "مترجم زبان انگلیسی و فرانسه" بود جدا شد. یکی از اولین فیلمهایی که فراهانی در پاریس به ایفای نقش پرداخت "اگر بمیری می کشمت" نام داشت که در آن نامزدش را از دست داده و وارد یک رابطۀ احساسی با دوست فرانسوی همسرش می شود. سرگذشت پرسوناژی که گلشیفته در آن فیلم بازی کرد بی شباهت به قصۀ همسرِ مردِ "مترجم" در اتاقِ 107 ِ سمت راست نیست. مردی که "دو سال" قبل اتاقی را در هتل رزرو کرده تا به پاریس آمده و نویسنده ای را در اتاقِ همنام به ضرب گلولۀ تفنگی که توتالیتر در دستش نهاده از پای در آورد بی خبر از آنکه او هنرمندی ست که تحت سیطرۀ سائق مرگ، آنچه می آفریند دسیسه ای خودساخته و خودخواسته است تا مرگ را به سمتش رهنمون شود. زنی که در امر سمبولیک زندگی می کند و در پسِ نام "جانی مارچ" خود را پنهان نموده، "مو" از دهان قی می کند همان مویی که فراهانی را پس از عدم رعایت حجاب در یک فیلم خارجی، محکوم به ممنوع التصویری و فشارهای متعدد در آخرین سالهای حضورش در ایران نمود و اکنون انعکاسی از آن مو، زبانِ اعتراض در آثارش گشوده است. اینجا دیگر «میم مثل مادر» نه تنها مشغولِ مبارزه با خواست پدر مبنی بر سقط جنین نیست بلکه این پدر است که به خونخواهی فرزند درصدد انتقام از مادر است و این بار فرزندان به نام مادر قربانی می شوند و نه «به نام پدر»! با ادامۀ نمایش و حضورِ مطلوب گمشده ای که در آرزوی درخششِ در کسوت ستارۀ سینما در مرکز صحنه اضافه می گردد، کارکردِ صفحۀ شطرنج و امر واقع شطرنجباز که پشت مانیتورها نشسته و مهره ها را جابجا می کند (که بدلیل ضعف میزانسن به نحو شایسته ای به اجرا در نیامده) بیشتر هویدا می شود و سوألاتی را به ذهن متبادر می سازد. آیا این همه، بازی ای از پیش طراحی شده توسط عمال استثمار برای گلشیفته شدگی و ربایشِ نخبگان است؟ آیا نخبگان ما در پاریس و دیگر پایتخت ها کیش و مات شده اند؟ و اینکه آیا اساساً این پرتقال ها کال هستند تا چنین مورد شماتتِ نمایش قرار بگیرند؟
من چنین نمی اندیشم.
نمایش خبلی خوبی بود، تماشاچی رو بیکار نذاشت و یک طرفه نبود، کل ٩٠ دقیقه همه رو به چالش کشید، خصوصا تقارن صحنه که مجبور میشدیم حواسمون به هر دو طرف صحنه باشه، با اومدن خانم کردا هم که سه وجهی شد.
فقط سوالم اینجاست که نوشتند الهام کردا از ٢٥ تیر نیست و به جاش خانم ستاره پسیانی میان ولی هر دو در نمایش روز چهارشنبه بودند! خانم رشیدی تو کدوم نقش بودند؟
مریم زارعی این را خواند
مریم جعفری این را دوست دارد
اون نقشی که خانم کردا بازی کردند رو شبهای قبلی خانم رشیدی بازی می‌کردند.
۰۸ مرداد ۱۳۹۵
کیان عزیزم من و شما هم اگر بخواهیم داستان بنویسیم یا تخیل کنیم آنچه را تخیل می‌کنیم که دیده‌ایم،این حرف فلاسفه که علم بلا معلوم محال است از منظر بشری لااقل حرف کاملاً صحیحی است.تخیل اتاق هتل در ذهن نویسنده در اتاق هتل شبیه همون اتاقی هست که توش قرار داره!
۰۸ مرداد ۱۳۹۵
جناب فدائی نقدی که من به طراحیِ مشابه دو اتاق وارد می دانم به خصوص متوجهِ اتاق خود نویسنده است یعنی تخیل شخص کارگردان که در قسمت دوم نوشتارم به تشریح رویکردم خواهم پرداخت.
۰۹ مرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش پرتقال های کال، اجرای 06/05/95

داستان: با اینکه زمان نمایش 90 دقیقه بود انگار یه نمایش سه ساعته رو تماشا کردیم، شاید به خاطر اینکه تو این مدت اتفاقات زیادی افتاد و مکالمات زیادی جاری شد، انتهای نمایش داستان روی دیگر خودشو نشون میده و برای تماشاگر وقتی نمایش تموم میشه انگار داستان دیگری در ذهن شروع میشه، شروع به حلاجی می کنیم، یه بار همه چی رو مرور کنیم بفهمیم چرا نقش نویسنده معروف داستان (با بازی خانم پانته آ پناهی ها) اینقدر مشتاق مرگ بود و چرا قبل اینکه کشته بشه خودشو میکشه، حتی شاید قبل اینکه خودشو بکشه مرده...
کشتن دوست داشتنی ترین آدم روی زمین، تجربه اجباری ای که تبدیل به کتاب های پرفروش میشه و نویسنده رو معروف میکنه...
صحنه: طراحی صحنه و دکور خیلی عالی بود، در یک فضای مستطیل شکل همه چی از هم متمایز بود و فضای هتل کاملا قابل تجسم بود: اتاق ها با در ها و پنجره هاش، راهرو، لابی، پذیرش، کافه، نمای برج ایفل از پنجره، تنها مانیتورها بود که تمرکز منو به هم زد (هر چند ایده جالبی بود)
بازیگران: بازی خانم ستاره پسیانی فاقد احساس بود، انگار بازیشون فقط صدا بود و حرکت که این صدا و حرکت هماهنگ هم نبودن، خانم الهام کردا وقتی ... دیدن ادامه ›› وارد صحنه میشه یه فضای خاصی رو وارد نمایش میکنه، انگار جوهره احساس به نمایش پاشیده میشه، بازی آقای سعید چنگیزیان خوب بود مخصوصا در صحنه های مشترک با خانم الهام کردا، زوج خیلی هماهنگی هستن، ... و اما خانم پانته آ پناهی ها خیلی عالی غم و غصه رنجی رو که سالها متحمل شده به تماشاگر منتقل میکنه
نورپردازی: با نوپردازی مناسب خیلی راحت محلی رو که تماشاگر باید روش تمرکز می کرد و وقایع رو از اونجا دنبال می کرد مشخص می شد.
عبارات
تو چقدر قشنگی (شاید در متن اصلی واژه دیگری بوده و در اجرا از "قشنگ" استفاده شده، به هر حال آنچه مد نظر است احساسی است که در این واژه و البته در اجرا وجود دارد): خیلی از ما تا حالا ممکنه این حرفو به کسی زده باشیم یا حداقل دلمون میخواسته بزنیم، شاید هم این جمله رو به خودمون گفتن، احساسی که در این جمله هست نه زیبایی ظاهری طرف مقابل بلکه درک زیبایی درون هست، درک مهربان بودن و خیرخواه بودن که حتی ممکنه فقط با یک نگاه حاصل بشه و چه بسا صمیمیتی ساده و مستدام (مانند آنچه در نمایش رخ داد) برقرار کنه.
بوی نان تازه: این مورد از اون چیزایی بود که خیلی عالی حسی که خانم پناهی ها در اجرا گرفته بود رو درک میکردم چون من هم با بوی نان تازه مست میشم...
نارنجی سبز: ترکیب دو رنگ گاه در تضاد با هم، گاه هماهنگ به هر حال تجسمشون با هم خیلی جالبه، در حین نمایش منو یاد شعرقیصر امین پور انداخت، ای کبود ارغوانی، ای بنفشابی...

موردی که در نمایش وجود داشت اجرای آمیخته با طنز بود که باعث شد انتهای نمایش تماشاگر سنگینی زیادی رو متحمل بشه، اگر اجرا ها جدی تر و در بعضی موارد ساختگی نبود (مثلا زمان شکنجه کارگزار نویسنده) تماشاگر خودش رو برای آن روی دیگر داستان آماده می کرد، ضمن اینکه قطعا این طنازی ها در داستان اصلی نبوده و به اجرا اضافه شده که شایسته این هنر "قشنگ" نیست.
مریم زارعی و شیما حقگو این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید