خلاصه داستان:
کُلمَن: پولِ کوفتی هم بدی، دست به اجاقت نمیزنم.
وَلین: خب من پولِ کوفتی نمیدم که تو دست بزنی به اجاقِ من.
کُلمَن: خودم خوب میدونم پول نمیدی، توی کوفتیای که آب از دستت نمیچکه.
وَلین: اگه تو هم سهم میذاشتی، میگفتم بفرما استفاده کن از اجاقم، ولی نذاشتی، پس من هم نمیگم.