خلاصه داستان: پیرمرد پوستر فروشی ٣٧ سال است که به عشق بازیگران قدیمی کنار خیابان پوستر آنها را میفروشد. این عشق اما به اینجا ختم نمیشود، او تمام عمر و درآمد خود را در سینماهای تهران و برای تماشای فیلمهای قبل از انقلاب صرف کرده و باسواد اندکش کتابی درباره تاریخ سینمای ایران نوشتهاست. عشق او البته فقط مربوط به بازیگرها و دیدن فیلمهاست و نه بازیگری یا چیز دیگری. او تمام زندگیاش در گذشته خلاصه شده و فقط در آن دوره سیر میکند. او میگوید اگر باز به دوران جوانی برگردد، همین کار را تکرار میکند و به دلیل همین عشق و علاقه حاضر نشده در بعد از انقلاب به سینما برود.
__________________________________