نمایش، توهینی بود به شعور مخاطب. نویسنده خودش را آنقدر بالا برده بود که مخاطبین را مورد نصیحت و اندرز اخلاقی قرار دهد.
بازیگران تقریبا همگی فقط داد و بیداد می کردند، بدون هیچ هماهنگی بین لحن و محتوا.
پلات داستان هم فقط ناله بود و اعتراض به بدیهیات.
آفَت خالص بود.
خلاصه:
مانیفست بود.
شخصیت پردازی نداشت
بازی ها اگزجره بود. تکنیک نداشتن. دادو بیداد بود.
داستان فقط یک ایده بود و هیچ پرداختی صورت نگرفته بود.
داستان نقطه عطف نداشت.
غر زدن چند تا آدم از زندگی و نصیحت آبکی برای زندگی بهتر
شبمان خراب شد
از سیاره ای که همه چیز آن برنامه نویسی شده، یکی قصد می کند از کره زمین دیدارکند.
از انسانهای مختلف در روی زمین تراپی میکند.
یکی نسل زد وبیرمست. دیگری مدیرعامل وعیاش.یگی آرایشگر و بی خیال. وچند نقش دیگر که حکایت از درهم ریختگی ذهنی و آشفتگی انسانها دارند و هنرمند سردرگمی که راهش را پیدا نکرده و درنهایت مرگ که راز سر به مهر نیستی ونابودی است.
این خلاصه ای است از نمایش بسیار قشنگ سیاره آدمها که در سالن دا با تهیه کنندگی بورژین عبدالرزاقی و نویسندگی واجرا و کارگردانی عالی سرکارخانم کیمیا نوری دیدم.
به نویسنده گفتم کاش حداقل یکی کمی امیدوار در بین ژانرهای شما همبود که از این کره ما این قدر تلخ گزارش ندهند.
بازیگران خوبی داشت و از کارهای زیبایی بود که دیدم.
بعد از بازی هم به همراه عوامل و بخشی از تماشاچیان عکس یادگاری گرفتیم.
تاتر دوباره جان تازه ای گرفته است