”ایوب آقاخانی”: به دور از واهمه های بی نام و نشان
روزگار غریبی است. همه در تکاپو و تلاش برای هر چه می شود مرکبی نامیدش به مقصد رو به رو؛ افقی روشن تر. به بهانه امید؛ به قصد تدبیر. دشواری ماجرا اینجاست که نمی شود در مه و دود همه چیز را به درستی تشخیص داد! ایستگاه پایانی کجاست و موانع مسیر کدام اند؟ همدلان کیان اند و گرگ های در پوست میش کجا کمین کرده اند. متاسفم که همواره در کیان و اقلیم هنر این سرزمین، چنین پرسش هایی در چرخش و طرح بوده اند و هرگز از آن گزیری نبوده است. نگران سیاست و سیاست بازان و سیاست گذاران هستم و آن چیزی که در ذهنِ و زندگی من و ما، خون حیاتبخش هنر و فرهنگ است. این ها واهمه های بی نام و نشان من و ماست.
اما در آستانه بهاریم و سبزی طبیعت. پس کام خود تلخ نکنیم و به امید چیزهایی باشیم که به خاطر آن ها زنده ایم. کاری نداشته باشیم که نیت های خوب و خجسته، در میان هجمه محافظه کاری و احتیاط گم می شوند و چه حیف!
به حیات معنی دار خود بیاندیشیم و مفاهیم کاذبی مثل "خودی" و " غیر خودی" را دور بریزیم و بکوشیم "بیخودی" نباشیم..
آرزو می کنم در کنار تن و جانی سالم، ذهنی پاک داشته باشیم و برای اعتلای فرهنگ این سرزمین پرفخر بکوشیم.
آرزو می کنم سال و بهار نو، سال اندیشه های نو، سال گشایش های نو و فتوحات نو باشد.
چنین باد!
منبع: سایت ایران تئاتر
کاشکی میرفتم دوباره هیپوفیز میدیدم
واقعاً از ایوب آقا خانی و حمیدرضا نعیمی نا امید شدم . این چی بود ؟ یه موزیک کم داشت بشه نمایش طنز و موزیکال ... حیف 20 تومن ... این کار باید 8 تومن میبود که تخفیف دانشجویی میخورد 5 تومن میدادیم .
بعد در حین اینکه همه داشتن از خنده میمردن و تو اوج لودگی همه مردن؟ خیلی بد هم تموم شد .