همواره کارهای بسیار برجسته ای در سطح تئاتر ایران در حال اجرا هست که دیدنشان بسیار لذت بخش است اما حتی با اینکه نویسنده ها ایرانی هستند درون مایه کتاب مقدس مسیحیان، کریسمس، المان نازی، روسیه و … می باشد، هر چقدر جذاب اما در اعماق وجودمان برای ما غریبه هست. یکی از نقاط قوت این کار ایرانی بودنش است، تبریک میگم به نویسنده کار که زمان گذاشتن و جزییات زیادی رو به نمایش گذاشتن، از اصطلاحات بامزه، تا رسم و رسوم و سنن تا دغدغه های اون دوران و …
طراحی لباس کار هم بسیار جذاب بود و باز هم به دلیل فوق، نمایش دادن پوشش زنان در گذشته نه چندان دور ایران خودمان دلنشین بود،
مخصوصا چادرچاقچور و روبنده.
همچنین ممنون از کارگردان عزیز بابت انتخاب سالن اژمان، همه اجازه کار دارن، همه اجازه اجرا دارن ولی هر چه سالن شناخته شده تر و قیمت بلیط بالاتر باشه توقع از کار بالا میره، چه بهتر که کارهای مبتدی حتی به این خوبی از سالن های کوچک تر شروع کنن و خودشان را بالا بکشند و درست رشد کنند.
خسته نباشید میگم به بازیگران کار، که قطعا یکی از نقاط قوت کار بودند و به دلیل اینکه سطح و بازیشان یک دست بود خیلی به پذیرش شرایط کمک شده بود.
اما در ابتدای نمایش راوی از تماشاچیان درخواست کرد کل نمایش سطح انرژیتون بالا باشه، انتظاری متقابل بود، متاسفانه هر چه به پایان نمایش نزدیک میشدیم انرژی بازیگران کمتر میشد و ریتم کار میافتاد که اشکال از بازیگر نیست، توانش همینقدر هست، کارگردان باید با درایت خودش و بر اساس توانایی بازیگر
... دیدن ادامه ››
مدت زمان کارش رو تعیین کنه، چون این خستگی لطمه جبران ناپذیری به کار زد، سه اتفاق مهم معرفی حمیده خانم، گردبند و شناسایی دزد در انتها با پایین ترین انرژی و ریتم افتاد طوری که به شدت تو ذوق زد.
همچنین در ابتدای نمایش موسیقی بسیار بجا و با فاصله منطقی از هم پخش میشدند اما در انتهای کار به نظرم برای اینکه همه دوستان یک بار بخونن تند و تند موسیقی اجرا شد، ان هم شعرهای طولانی
که میشد کمتر، بجاتر و کوتاه تر باشه.
بازیگران از نظر فردی خوب بازی میکردند بجز مقداری تپق که نشان دهنده تمرین کم بود و همچنین بعضی اوقات خروجشون از نقش، که اوجش زمانی بود که صاحب خانه رفت پشت صحنه و جهت کولر رو به سمت بالا تغییر داد، دستشون درد نکنه که به فکر بودن ولی صحیحش اینه که بازیگر باید حداقل تا حدی در نقشش باشه که متوجه همچین مسئله ای نشه، اگرم شد حداقل اقدامی نکنه، این مسائل کوچک توسط تماشاگر دیده میشه و باورش به کاراکترها از بین میره.
و در نهایت دینامیک اتاق یا تاثیر کاراکترها روی هم به هیچ وجه در نیومده بود، کاراکترها به هم گوش نمیکردند حتی به هم نگاه نمیکردند، محاله که در یک گروه دوستی خبر بدی به یکی داده بشه و اولین عکس العمل افراد شوخی و خنده وتحقیر باشه، اول باید یک ناراحتی ساختگی باشه یه همدردی یه دلداری بعد نیش و طعنه.
پیشنهاد من به گروه اجرایی اینه که صحنه اخر رو باز هم تمرین کنن
واقعا احساسات باید بیشتر باشه.
قطعا ارزش دیدن رو داره و با روحیه خوب از سالن خارج میشید