در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم ترومای سرخ
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:31:09

خلاصه داستان: «ترومای سرخ» قصه‌ای عاشقانه در بستر یک سفر شهری در تهران است. طی  این سفر شاهد تلاش شخصیت اصلی فیلم( پریوش نظریه) برای برقراری تعادل بین چهار بعد شخصیتی زن (معشوقه، مادر، آمازون و مادونا) هستیم. این فیلم مشابه «برخورد خیلی نزدیک» فیلم قبلی اسماعیل میهن دوست، از بازیگوشی و شیطنت‌های روایی نیز برخوردار است.

 

گزارش تصویری تیوال از نشست فیلم ترومای سرخ / عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› نشست «ترومای سرخ» در برج میلاد / غیرمتعارف با لحن رئالیستی

›› «ترومای سرخ»؛ روایت‌گر قصه‌ای عاشقانه‌ای در بستر یک سفر شهری

›› اولین پوستر «ترومای سرخ» رونمایی شد

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
این مطلب حاوی موضوع خاصی نیست.فقط یک دل نوشته ست...

چند روز قبل اتفاقی دیدمش مامان جان.فیلم پر از ایراد بود اما بخاطر فضای زنانه ش تو قطعا خوشت میومد.شخصیت اصلی داستان هیچ ربطی به من نداره اما خیلی من رو یاد خودم انداخت.شاید بخاطر اینکه میتونست ساعتها تو یه مسیر بره و خسته نشه.شاید بخاطر لوکیشن فیلم که چند سالی هست بخاطر سرکارم زیاد با خیابون انقلاب و ولیعصر و فردوسی سرکار دارم.دیشب دوباره خوابت رو دیدم فوزیه.اینبار از نزدیکتر برای اولین بار بعد از پروازت تو آغوشم کشیدی.به زهرا نگفتم.بگم قطعی میگه بخاطر فیلم زیاد و کتاب خوندنت توهم زدی باز خواب معنا دار دیدی.اینروزا به محسن کامل خوابم رو تعریف میکنم ضد حال نمیزنه.به بقیه فقط میگم دیدمت.خواب دیدم جایی هستم که اجازه دارم به گذشته برم مثل اون کتابه.تصمیم گرفتم به کودکیم سفر کنم.همون وقتا که هم مدرسه میرفتی برای تدریس هم دانشجو بودی هم مامان ما.داشتی با همون لباس قدیم از پله ها میومدی بالا پیشم اما وقتی رسیدی شدی فوزیه ای که ده سال گذشته دیدم.با اون روسری بلوچی دوزی شده که خودم برات خریدم و فرستادم بلوچستان پیش زنان تحت پوشش روش سوزن دوزی کنن.رو کردم به توی جوانتر و گفتم تو قرار بود بیای پیشم چرا یهو عوض شدی؟خود جدیدترت با همون زیبایی همیشگی گفتی مگه دلت تنگ نشده بود برای بغلم؟گفتم آره و به آغوش کشیدمت.محکم یه جوری که میشد تموم بشم.با صدای هشدار گوشی بیدار شدم.مهیار کوچولو کنارم خوابیده بود.فرصت گریه نداشتم.گوشی رو دست گرفتم.محسن پیام داده بود خواب نمونی با احمد میام دنبالت.مهیار رو بیدار کردم.کمرش رو ماساژ دادم شبیه کاری که تو میکردی.خبر نداری خانم خانما دارم ادای تو رو در میارم.خیلی جاها.میگردم پی تو تا گمت نکنم.ادا که نه میخوام فراموشت نکنم.عادتهات رو زنده نگه داشتم.بهش گفتم میدونی من الان خوشبختترین آدم روی زمینم؟چرخید سمتم و لبخند زد.گفتم آخه هیچکس خاله ی تو نیست فقط منم که خاله ی توام.پاشو عمو جون الان میاد.ببخش ... دیدن ادامه ›› امروز خیلی گرفتارم.صبح زود باید بری پیش مامانی ت.محسن و احمد ما رو رسوندن.نشد تعریف کنم دیشب اومدی به خوابم.دم خونه ی مامان محمدرضا یه سلام دادم و مهیار رو تحویل دادم و گفتم نمیام تو.مهتا ببینه نمیذاره برم و سریع سوار ماشین شدم.ده باید ولیعصر میرسیدم.امروز دو جا کار داشتم.صبح دو سه ساعت و از ظهر شیفت کلینیک.بودی میگفتی چه خبره؟خسته میشی.کرونا مگه دوباره زیاد نشده؟خودت رو خسته نکن.بگو نمیتونم.نگفتم.نمیگم.آخه هر چی بیشتر کار کنم کمتر یادم میاد نیستی.هفته هایی هم که مهتا رو باید نگه دارم زهرا بره سرکار و مهیارم کنارش مواظبت خاص خودش رو میخواد مجبورم صبحها کمتر شیفت بدم.چاره چیه؟تنهامون گذاشتی رفتی.یکی باید این بچه ها رو جمع کنه یا نه؟

تاااا رسیدم به ظهر.از دوازده و نیم تا دو کار نداشتم.تا تحویل شیفت یک ساعت و نیم فرصت بود.محسن گفت بیام دنبالت؟گفتم نه.کار دارم.کار جدی نداشتم میخواستم تنها باشم.رفتم سمت میدون حوصله ی رستوران نشستن نداشتم.یه مقدار قارچ سوخاری خریدم و یه نوشیدنی.سلانه سلانه راه رفتم سمت بلوار کشاورز.از وقتی تو مریض شدی کم پیش میاد سلانه سلانه جایی برم.همیشه یا باید برسم به کسی یا کاری.نشستم پشت به آدمها رو به خیابان.یکی ساز میزد و کلی آدم پیاده و سواره راه میرفتن.شروع کردم به خوردن و نگاه کردن دنیای پوچی که هنوز پیر نشده تو رو از ما گرفت.تلفنم چند بار زنگ خورد.بابا تلفن تعمیرکار کولر رو میخواست.زهرا کار دیگه داشت.مهیار میخواست ببینه معلمشون قبول کرده قصه گوی بچه های کلاسشون بشم یا نه.ساعت رو نگاه کردم.چهل دقیقه ای تا شیفت مونده بود.تصمیم گرفتم تا بلوار کریمخان پیاده برم.راهی نبود برای منی که چهار راه ولیعصر تا تجریش رو پیاده رفتم قدیما.عضلات شکمم یکم گرفت.داشتم به این فکر میکردم که وقتی رفتی ورزش رو کنار گذاشتم نه فیتنس میرم نه پیاده روی.تو دوران یک ساله ی بیماریت انقدر امید به بهبودت داشتم که ورزش میکردم قوی بمونم اما این پنج ماه هیچ که هیچ.کلیسا رو رد کردم نزدیک پارکی شدم که روی دیوارش مریم مقدس مسیح رو تو آغوش کشیده.یاد گرمای تنت تو خواب افتادم.زنگ زدم به محسن گفتم صبح با دوستت داشتی میرفتی جلسه نشد بگم چی خواب دیدم.تعریف کردم بغض کردم قطع کردم آهنگ آسمان ابری همایون رو گذاشتم و یه خیابون به یادت زار زدم.من از نگار این فیلم غربتم خیلی بیشتر بود مامان.نبودی که ببینی شایدم بودی و کنارم راه میرفتی فقط دیده نمیشدی!


از سری نامه های من به مادرم
ممنون که اینها رو بهمون گفتی نرگس جان
تو خیلی شجاع تر از منی
دمت گرم
❤️
۱۴ تیر ۱۴۰۱
آذین حجازی
آخ که چقدر نوشتن و دوست دارم ولی خب شجاعت به اشتراک گذاشتن دلنوشته ها و دلتنگیهامو هرگز نداشتم چه خوب کاری کردید البته که این جمع ، جمع خود شما هم هست
عزیز هستید.ممنونم
۱۴ تیر ۱۴۰۱
نرگس
عزیز هستید.ممنونم
💐💐💐😊
۱۴ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلم بدون خط داستانی مشخص...کسل کننده..ریتم کند...فیلمبرداری روی دست...استفاده از اسامی بازیگران مطرح مثل رضا کیانیان و مهتاب کرامتی ...پایان شعاری...مقداری دارای نقد اجتماعی که در نبود قصه قوی گم میشود...نمره 1 از 10
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستان بنده چهار عدد بلیط برای این فیلم برای یکشنبه هفدهم ساعت19.30 سینما بهمن دارم اگر کسی خواست با09396746703 در تلگرام پیام بدهد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید