در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فیلم وارونگی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:58:26
سهیل پس از چندین سال، نشانی نیلوفر را پیدا کرده و به سراغش آمده است. رابطه ی آنها که در گذشته ناکام مانده، حالا درآستانه شکل گیری دوباره است.

گزارش تصویری تیوال از نشست خبری فیلم وارونگی / عکاس: حانیه زاهد

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از فرش قرمز فیلم وارونگی / عکاس: حانیه زاهد

... دیدن همه عکس‌ها ››

عکس‌های پایه

فیلم وارونگی | عکس فیلم وارونگی | عکس

اخبار

›› در پی استقبال تماشاگران، تعداد سینماهای وارونگی افزایش یافت

›› نشست خبری فیلم "وارونگی"/بهنام بهزادی: «وارونگی» سخت ترین فیلمم بود

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
وارونگی رو خیلی دوست داشتم
یه قصه گویی دلنشین
انحطاط یک خانواده به خاطر مسایل نگهداری از بزرگ خانواده و مساله ارث و و میراث به خوبی در این فیلم پرداخته شده و شاید یکی از علت هایی که این فیلم رو خیلی دوست داشتم حس هم ذات پنداری بود که فیلم در من ایجاد کرد و شخصا شبیه این مسایل رو حس کردم....اینکه چرا بقیه خودشون حاضر نبودن برای نگه داری کمکی کنند و فکر میکردند فقط مسائل مالی مهمه...این ها همه خوب بود
ممنون از آقای بهزادی
دیروز تلخ ترین روز جشنواره، این رفیق 13 ساله برای من بود و امروز یکی از بهترین ها. دیروز در صف تماشای فیلمی، توهین شنیدیم و امروز احترام. دیروز روز خوبی نبود و امروز روز خیلی خوب. ظهر امروز، سردرد اتفاقِ دیروز هنوز با من بود که تصمیم گرفتم برای تماشای "وارونگی" آقای بهنام بهزادی به سینما زندگی در نزدیکی های خانه مان بروم. کارگردانی که دو فیلم قبلی اش، «تنها دو بار زندگی می کنیم» و «قاعده تصادف» از بهترین های زندگیم بودند. در اوج خستگیِ روحی و با تردیدی فراوان، لباسم را پوشیدم و به سمت سینما رفتم. حدود2.5 ساعت قبل از فیلم رسیدم. من نفر اول بودم و هیچ کس نبود. تا لحظه بلیط فروشی، در مجموع 10 نفر دیگر هم به جز من، بلیط آن را تهیه کردند. در همان حین، خود آقای بهزادی هم آمد. با او دست دادم و سلامی عرض کردم. به سمت سالن رفتیم. در حین آرامش حضار و سالن، فیلم آغاز شد. هر لحظه بیشتر فیلم را دوست داشتم...فیلم به پایان رسید. با همه وجودم لذت برده بودم از طرح مساله اصلی فیلم. با دوستم از سالن بیرون آمدیم و در جلوی سینما قدم می زدیم و در مورد سکانس پایانی فیلم صحبت می کردیم که صدایی از پشت آمد. "نظر شما چیه در این مورد؟" بهنام بهزادی بود. تنها. باورم نمی شد. کارگردان فیلم را چند ثانیه بعد از فیلمش، به این سادگی و دور از هرگونه هیاهو ببینم. نشستیم و ده دقیقه ای در مورد فیلم صحبت کردیم. انتهایش همدیگر را بغل کردیم و او دست دختر کوچکش را گرفت و به سمت مادر و همسرش رفت. قدم زدن را ادامه دادم و در تاریک ترین بخش های قلبم به این فکر کردم که "زندگی" چقدر عجیب است دیروز، آن طور بود و امروز "دیگر" شد. دیروز آنطور تاریک و امروز آنقدر روشن. با خودم این معنای غریب را در ذهن و زندگی خودم به یاد می آورم و به جای سوار شدن به تاکسی، تا خانه پیاده می روم..
آقای بهزادی با دختر کوچیکش؟
۱۷ بهمن ۱۳۹۴
آقا داری اشتباه میکنی
شاید با آقای آقاخانی که بازیگر فیلم بود اشتباه گرفتیش؟
۱۹ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تا اینجای کار کارگردان هایی که انتظار زیادی ازشون داشتم انتظارمو براورده نکردن
البته وارونگی در حد مالاریا شهبازی نا امید کننده نبود
طرح موضوعش رو دوس داشتم
بازیاشون هم خوب بود ولی ویژه نبود