درود
من سال 1388 وقتی تو دانشگاه اسم ساموئل بکت رو شنیدم و اولین اثری که ازش خوندیم و نقد کردیم همین "در انتظار گودو" بود، بیشتر از قبل از زندگی و بودن تو این دنیا نامید شدم و پوچ تر از قبل شدم و فکر خودکشی و... و... اما الان بعد گذشت 14 سال اون اثر که برای من غم ساکن داشت و من رو پایین نگه می داشت، امشب، 1402/08/12، کلا یه چیز دیگه شد برای من. کار همونطور که خودتون نوشتین توی پوستر، کمدی تراژدیه، و این کمدی، درسته که خیلی خندوند من رو، اما تلفیقش با تراژدی، به من حس امید و انگیزه داد. غم داد اما غم پویا.
اینکه پاشو خودتو جمع کن الی، 37 سالته، پاشو از لحظه لحظه ی زندگیت لذت ببر دیگه. گرچه که 1 سال و نیمه به این درجه رسیدم و بلند شدم تو زندگیم و اون آدم افسرده ی قبل نیستم.
حالا نمی دونم، این که تئاتر رو اینجوری دیدم حقیقت داشت یا چون قرص آسنترا و دپاکین می خورم، حال من خوبه؟ یعنی نکنه اگه قرص نمی خوردم و پیش روانپزشک نمی رفتم و افسرده بودم، تئاتر امشب یه معنای دیگه داشت برام؟ 😜😜😅😅😅🤣🤣🤣🤣🤣
نمی
... دیدن ادامه ››
دونم والا
مهم نیست😇😇😇😇
مهم اینه که خیلی حرفه ای بودین و درخشیدین و من اصلا متوجه گذر زمان نشدم و اصلا خسته نشدم و ساعتم رو نگاه نکردم. 1 ساعت و نیم کیف کردم.
آقای درخت دستاش درد نگرفت 1 ساعت و نیم رو هوا؟ 🤔🤔🤔🤔
وای یعنی دیالوگ های پینگ پونگی ولادیمیر و استراگون محشررررر بود.
اونجا که لاکی می خواد فکر کنه و انتخاب می کنه دیگه برده نباشه و می ره پیش درخت و... چه اشک پاکی از قلبم نشست رو گونه هام. چقدر زیبا بود اون موسیقی و اون اکت ها و اون فضا. با ساده ترین و کم هزینه ترین دکور، چی خلق کردین. 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
فکر کردن،،،
یاد صحنه ی نمایشنامه ی "گوریل پشمالو" اثر یوجین اونیل افتادم. شخصیت یَنک... اطرافیانش مسخره اش می کردن که اون فکر می کرد.
همتون عالی بازی کردین. افرین واقعا.
من تو صفحه ی اینستام عکسام با کسی رو نمی ذارم اما آقای مازیار لرستانی برام محترمن. و شیر کردمش. elahlaki