«انتحاری در ابتذال»
«یک گاز کوچولو » متنی با موضوع زنان و ناکامیهای آنان است که در قالب طنز، و سویههای سورئال و آمیختگی تمی سینمایی، در سالن سایه، تیرماه سال جاری با اولین اجرا پس از وقفهی چندماه بیماری اپیدمی کرونا، در مجموعه تئاترشهر به صحنه آمد.
داستان از دیدار سه دوست قدیمی در اتاق هتلی آغاز میشود که تصمیم دارند ساعت ۱۲ نیمهشب و پیش از آنکه به خونآشام تبدیل شوند، به زندگی خود پایان دهند. در چند ساعت باقیمانده هرکدام داستان ناکامیها و سرگذشتش را تعریف میکند از جمله اتفاقی را که موجب گازگرفتهشدنشان توسط دراکولا شده و آنان را نیز تبدیل به خونآشام خواهدکرد. و این مرگ خودخواسته راهی برای حفاظت از دیگران و جلوگیری از مکیدن خون آنانست.
متن اگرچه تصمیم دارد به معضلاتی از گروه زنان بپردازد که از طبقات متفاوت جامعه هستند اما دچار نقائص و لکنتهای بسیار میشود و آنقدر پر ایراد جلو میرود که اساسا دلیل تصمیم به مرگ این زنان، محو شده و بیشتر به نوعی پایاندادن به ضعفهایشان توجیه میشود.
ساختار دراماتیکی متن، تا بخش اول و پرداخت کاراکترها اگرچه با ضعفهایی همراه است اما، منطقی پیش میرود. ولی دقیقا از جایی که یک سوژهی نخنما
... دیدن ادامه ››
و نامتجانس درکولایی، وارد جریان درام شده تا بار جذابیت و سینمایی و رمانس به آن بیافزاید، دچار فروپاشی کامل میشود. حتی در اجرا و وجه نمایشی، ریتم کار از یک اثر صحنهای به یک کمدی مبتذل تغییر میکند و کلیت اثر را تحت تاثیر قرارداده و از وجاهت اولیه میاندازد.
در یک اثر نمایشی، الویت بار درام با ساختاری منسجم و پرداخت مناسب و مورد نیاز پرسوناژها و وجوه دراماتیک آنان در کلیت درام و روایت است بطوری که شرح و تفسیر وقایع، در همین چهارچوب و با حفظ خط روایی با دیالوگهایی مرتبط و متنوع، پیش برود و قادر باشد سامان خود را در زمان مورد نظر، حفظ کند. وقتی هر بخش دچار ضعف باشد تاثیر کلی بر تمام ابعاد آن اثر، دارد و آنرا را به معرض دید میگذارد.
متن در بین سه کاراکتر تمرکز و پرداخت کافی تنها بر زن بازیگر و مشهور دارد و از دو کاراکتر دیگر به ویژه هلن، دم دستی و کلیشهای گذرمیکند. هرچند ناکامی و پرسوناژ زن بازیگر سینما نیز، همان نسخهی هزاربارهی مصرفشده از شهرت و معروفیت هنرپیشگیست، که دست آخر هم به بیماری صعبالعلاجی مبتلاشده و ترجیح میدهد در اوج شهرت بمیرد. با این حال نه چندان بر دوکاراکتر دیگر پرداخت درستی وجود دارد و نه از چگونگی حضور و موقعیت دراکولایی که از قضا هر سه دوست قدیمی را همزمان شکار میکند، چیزی به دست میآید .. چه بسا اگر چنین رویدادی، در آن شهر طبیعیست، احتمالا باید اغلب مردم آن، زامبیها و خونآشام باشند. و اگر شخصیت دراکولا را به طور کل، زاییده ذهن و تخیل آنان بدانیم، باز هم ربط و منطق درستی با وجود تصمیم آنان به خودکشی، نخواهیمداشت.
وقتی درام، متمرکز بر شخصیتمحوریست، و با این ویژگی میخواهد پیشرفته و به نقطهی پایانی برسد، نیازست جزئیات مناسب و دقیقی لحاظ شده و به تماشاگر عرضه شود تا بتواند از شخصیت هر کاراکتر و تصمیم آنان به چنین فرجامی آگاهی لازم را بدست بیاورد اما همانطور که پیشتر اشاره شد، متن از جایی همه چیز را بر باد میدهد و آنقدر به حواشی و زیادهگوییهای نامرتبط تن میدهد که از جریان اصلی و قدرت ساختاری درام فاصله میگیرد و دست آخر هم با بازیهای دوبهدوی هر کاراکتر درمواجه با دراکولایی که با ترفندهای عاشقانه و هجوگونه میخواهد آنان را ” یک گاز کوچولو” بگیرد، هویت یک نمایش کمدیِ میانمایه را پیدامیکند و دیگر از طرح اولیه زنان و مسائل آنان، خبری نیست و نه تنها نمیتواند تاثیرگذاری مناسبی برای چنین طرح مهمی ایجادکند بلکه در حد یک فریبخوردگی احساسی، آنان را دچار سرکوبی از عقلانیت کرده و شمایلِ جلفی از بلاهت زنانی عاشقپیشه ترسیم میکند که نگاه برساختهی فرهنگ مسلط، همواره از زنان، ساخته و رواج دادهاست. هرچند کاراکتر ماریا مقاومتی در برابر این سرکوب دارد اما درنهایت اوهم با نقطه ضعفی از احساس مادرانه، به این بلاهت تن میدهد.
« یک گاز کوچولو » که از قضا نویسنده و کارگردان آن هردو از زنان هنرمند و فعال جامعه هستند قرارست چه تصویری از زن را به مخاطبانشان ارائه دهند؟ چه واگویهی دردمندانه و یا چه شجاعتِ نادیدهانگارانهای از زنان امروز در اثر آنها مورد طرح و توجه قرار میگیرد؟ یا اساسا قرارست “زن” و احساسات او، تنها دستاویزی برای شکلی از سرگرمی و مضحکهی نمایشی، مورد کاربرد باشد؟ بستر و فضای فرنگی و غیرآشنای ایرانی آنهم با نویسندهای داخلی، تنها گریزگاهی برای ممیزیهاست و یا منطق بوسه و گاز و رقص با درکولا قرارست با فرهنگ ایرانی منطبق شود؟
خانم سلطانی در اولین تجربه رسمی کارگردانی خود با داستانی از سه زن که قرارست شب پایانی زندگی خود را باهم سپری کنند، آنهم به دلیل آنکه توسط یک دراکولای مرد که از احساسات عاطفی آنان سوءاستفاده کرده و با فریبکاری عاشقانه، مبتلا به خونآشامشان کرده است، قصد دارد چه تصویری از زنان و چه دستاوردی از این موضع را به مخاطبان هنر والای تئاتر و اندیشهورز، ارائه دهد؟ زنانی ضعیف، بیبندوبار و ذلیل احساسات که حتی قدرت مقاومت و کنش در برابر موقعیتهای عاطفی ندارند، اما شجاعتی جعلی به آنان تحمیلمیشود که تاوان این ضعف و روابط عاطفی پرمخاطرهاشان را، با مرگ نشان بدهند؟
چه تناسبی بین کاراکترها و ماجرای موجود میتوان پیداکرد؟ بجز آنکه نویسنده متن بدون آنکه توجهی به مسئله و گروه مورد نظرش در درام داشتهباشد، مجذوب چند ایده برای یک اثر دراماتیک صحنهای شده که لااقل به عنوان زنی از گروه کاراکتراهایش، قادر باشد تاثیرگذاری اجتماعی نیز داشته باشد؟
طبق اشاره خانم سلطانی، ایدهی اولیه و طرح داستان متن مربوط به ایشانست که به فرزانه سهیلی سفارش نگارش آن را دادهاند با این وصف به نظر میرسد سویههای بسیاری از این متن مشترک، مورد تغافلی قرارگرفته که لااقل از زنان هنرمند و فعال در تئاتر، انتظار نمیرود.
اجرای نمایش « یک گاز کوچولو » در اجرا نیز دچار ضعفهای شدیدست و کارگردانی آماتوری را منتقل میکند. چه در هدایت بازیگری که نورا هاشمی، مرتبا از همگنی با دو کاراکتر دیگر خارج میشود و برای خوشمزگی بیشتر، نقشش را به باد میدهد، و شهروز دل افگار نیز با ضعف زیاد در ارائه کاراکتری لوده و هجو معدلات اجرا را به ابتذال میکشاند، و چه در میزانسها که بیهدف و گویا تنها برای پرکردن فضاهای خالی طراحی شدهاند، در نهایت، نه تنها تاثیرگذاری و جریانسازی برای وضعیت زنان و موقعیتهای زیستی آنان به شمار نمیآید، بلکه حتی یک اثر نمایشی موفق و قابلقبول و سرگرمکننده، نیز نیست و به عنوان اجرایی پرایراد، قابل نقدست ..
نیلوفرثانی
گروه نقد هنرنت
۲۶ تیر
منتشر شده در سایت هنرنت
https://www.honarnet.com/%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%ad%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d8%a8%d8%aa%d8%b0%d8%a7%d9%84-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d8%aa%d8%a6%d8%a7%d8%aa%d8%b1-%db%8c%da%a9-%da%af%d8%a7/