خلاصه داستان: عباس بعد از بیست سال به روستای محل تولدش بازگشته تا چند روزی را در آنجا به استراحت بپردازد. اهالی روستا مطلع میشوند که طبق تشخیص پزشکان عباس به بیماری سختی گرفتار است و چند روز بیشتر زنده نخواهد بود. اهالی با رجوع به عباس از او میخواهند، نامههایی که برای مردههایشان مینویسند با خود به آن دنیا و نزد مردههایشان ببرد چرا که در آن روستا عباس تنها کسی ست که از زمان مرگش با خبر شده و بدین ترتیب نامهها در زیر خاک نمیپوسد.
__________________________________