- بخش آغازین از نمایشنامه استاد محمد چرمشیر
- در دل شبهای تار، نام ترا بر زبان میآورم، هنگامی که ستارهها میآیند، از آب ماه بنوشند.
- «فدریکو گارسیالورکا»
صدای شیهه اسبی در تاریکی. کور سوی نوری که در عمق روشن میشود و پیش میآید. مرد سرخپوش سوار بر اسبی آیینهپوش، در حالی که فانوسی در دست دارد، نزدیک میشود. مرد سرخپوش فانوس را بر زمین مینهد. فرمانی مهر شده را در کنار فانوس میگذارد.
سرخ پوش: امروز که من این حکایت را آغاز میکنم از این قوم که من سخن خواهم راند هیچ تن زنده نباشند، که من این قوم به جادوی خویش از جهان زاید بکردم.
دست بالا میبرد و شمشیری را که به دست دارد فرود میآورد. نوری بر میجهد و همه جا روشن میشود. صدای چندین و چند اسب به گوش میرسد و از پس آن دریای سرخ روان میشود. دریای سرخ پیش میآید. زن، اسب، اشعث، پدر و مرد در سکوت در میان دریای سرخ نزدیک میآیند. خنده بی مهابای سرخ پوش که میرود. دریای سرخ میماند و پنج تن.
- این نمایش به مناسبت اردیبهشت تئاتر ایران با افتخار هر چه تمامتر مهمان نگاه هنرمندان و همشهریان هنردوست لیان خواهد بود.
- شما را به دیدن و شنیدن حکایت جادویی دعوت میکنیم که در جادوی صحنه زنده خواهد شد و مرگ و مردگان در سکوت را به زندگی دوباره در میان زندگان این زمان فرا خواهد خواند.