چند دقیقست که نشستم زل زدم به باکس سفید جلوروم که چیزی درمورد این نمایش بنویسم اما واقعا نمیدونم از کجا شروع کنم.
راستش واقعا بهم چسبید. مثل
... دیدن ادامه ››
یه نخ سیگار بعد کلی نسخی.
وقتی نمایشنامه از قوت کافی برخوردار باشه، اون نمایش بیشتر راهو رفته. ارجاعات تاریخی مناسب، دیالوگ های جذاب و روایت تاریخ از اونچه که به ایران از مشروطه تا کودتا گذشته. به دهخدا از جوانی تا دم مرگ گذشته. و اینکه این نمایش مخاطب رو به مطالعه بیشتر در اینمورد مجاب میکنه.
چیزی که درمورد متن نمایش خیلی دوست داشتم پایان بندی درستش بود. دهخدا توضیح میده که مشکل، این شاه و اون نخستوزیر و فلان حکومت نیست. مشکل از سیاست نیست که با اون بخواد حل شه. مشکل نادانی و جهل مردمه. با فرهنگ درست میشه. با تصمیمی که دهخداها گرفتن و باز باید بگیرن درست میشه.
درمورد صحنه، اون فیش های رقصان تو هوا و آدمای ریز و درشت سرگردان به خوبی کابوس های دهخدا رو برای بیننده صحنهسازی میکردن.
آخ آخ عجب تیکهای بود اونجایی که اخرین نور صحنه آتیش سر کبریت دهخدا بود و بعدم با خاموش شدنش نمایش تموم شد. کیف کردم.
تنها ایرادی که یادمه تاخیر اول نمایش بود که فدای سر عوامل این کار. کاش همه تاخیرها در این هنر به خاطر استقبال و حضور بیش از ظرفیت مخاطب بود.
تشکر میکنم از همه کسانی که برای این نمایش زحمت کشیدند.
موفق و شاد باشید