در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد.
با توجه به حجم بالای کاری، رسیدگی به ایمیل‌ها ممکن است تا چند روز به طول بیانجامد، لطفا از ارسال مجدد درخواست خودداری نمایید.
تیوال نمایش موی سیاه خرس زخمی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:45:54
امکان خرید پایان یافته
۰۶ بهمن تا ۲۴ اسفند ۱۳۹۷
۱۹:۳۰ و ۱۷:۰۰  |  ۱ ساعت و ۳۰ دقیقه
بها: ۴۰,۰۰۰ و ۳۰,۰۰۰ تومان  |  جزییات
باکس‌های وسط با بهای ۴۰.۰۰۰ تومان
باکس‌های کناری با بهای ۳۰.۰۰۰ تومان
گذشته یه اسکلت پوسیده است که یه روز از گور میاد بیرون و یقه تو می‌گیره.

تماشای این نمایش به مبتلایان بیماری‌های تنفسی از جمله آسم و بیماری صرع توصیه نمی‌شود.

لطفاْ کدهای تخفیف لاتین را با حروف کوچک وارد فرمایید.

 


برگه اجرای پیشین این نمایش در تالار مولوی

 

 

گزارش تصویری تیوال از نمایش موی سیاه خرس زخمی / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

عکس‌های پایه

نمایش موی سیاه خرس زخمی | عکس نمایش موی سیاه خرس زخمی | عکس نمایش موی سیاه خرس زخمی | عکس نمایش موی سیاه خرس زخمی | عکس

مکان

خیابان حافظ، خیابان استاد شهریار، روبروی تالار وحدت، سالن حافظ
تلفن:  ۶۶۷۵۶۰۴۳

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
چاپ شده در روزنامه شرق به تاریخ بیستم اسفند ماه نود و هفت

به سوی یک آخرالزمان در حال زوال
نوشته محمدحسن خدایی
این‌روزها تفکر و تامل در بابِ «به پایان رسیدن»، امری است فراگیر. گویی در غیاب کنش‌ورزی‌های امیدبخش و وعده رستگاری، تنها می‌توان به انتظار یک آخرالزمان دهشتناک نشست. یک «آپوکالیپتیسیسم» که همچون راه‌حلِ نهایی، بشریتِ خسته از رقابت را نجات دهد. نمایش «موی سیاه خرس زخمی» در حال‌وهوای همین «به پایان رسیدن» است. روایتی از زوال و انحطاطِ خاندانی پر قدرت و ثروت. جابر رمضانی و پیام سعیدی، با نگاهی به نمایشنامه هملت، شخصیتی را خلق کرده‌اند که نام عجیبی دارد: «بود». نامی که یکسره اتصال به گذشته دارد و گویا اشاره به زمان حالی است که در آن، توان کنش‌ورزی از دست رفته و بازیِ تاج و تخت به امری کثیف مبدل شده. «بود» گرفتار همسر خیانتکار خویش «جیران» و برادر جاه‌طلب‌اش «دادا» است. شخصیتی چون «بود» روزگاری صاحبِ امپراتوری ابرهای سفید و باران‌زا بوده و این‌روزها به خرسی زخمی تبدیل شده که گرفتار دمانس و زوال عقلی‌ست. «گذشته» از یاد می‌رود و امکان فهم زمان حال، ناممکن می‌شود. بنابراین جایگاه قدرت و دسترسی به مکنت، امری محال شده است. تلاش «بود» ذیل پرسش از «هویت» معنادار می‌شود. برای او کیستی و چیستی، مهم‌ترین پرسش‌ها و یافتنِ پاسخ آن دشوارترین ... دیدن ادامه ›› کارها. «موی سیاه خرس زخمی» نمایشی در باب هویت، زوال و یک زمان آپوکالپتیک است. تلاش برای رویت‌پذیر کردن مناسبات قدرت و فرآیندهای تطمیع و سرکوب. اما آیا استراتژی اجرائی، به درستی کار می‌کند؟ آیا با اجرائی نابهنگام و رادیکال طرف هستیم یا دستاوردها در مقابل ناکامی‌ها، چندان قابل اعتنا نیست و می‌بایست راهی دیگر پیموده شود؟
به‌نظر می‌آید جهانی که بازنمایی شده، فاقد جامعیت است. مناسبات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، فرهنگی چندان آشکار نمی‌شود و فی‌المثل در قیاس با هملت که به میانجی یک فرد امکان روایتمندی یک دوران ممکن شده، در اینجا بیشتر با سرگذشت یک فرد روبرو هستیم. آن‌چنان از مردمان و مناسبات واقعی آنان با نظم مستقر خبری نیست. بنابراین از مصائب «بود» فراتر نمی‌رویم و مدام بر زوال و فروپاشی او تاکید می‌شود. از منظر اقتصاد سیاسی، مالکیت ابرهای سفید و باران‌زا، می‌تواند میانجی اتصال با شیوه تولید مادی جامعه باشد. آشکار شدن مناسبات مادی حول این مالکیت، تعیّن‌بخشی به مناسبات سیاسی و مکانیسم قدرت است. اما جابر رمضانی و پیام سعیدی، از این پتانسیل آشکارکنندگی چندان استفاده نکرده و به نمایشنامه‌ای رضایت داده‌اند که غایت‌اش روایتِ زوال یک فرد در یک خانواده است. «بود» واجد جایگاهی در مناسبات قدرت است که اگر آشکارتر می‌شد می‌توانست به میانجی آن، نوری بر دهلیزهای تاریک قدرت بیفکند و معاصر اینجا و اکنون‌ ما شود. به هر حال شیوه اجرائی، نوع بازنمایی و صد البته چگونگی روایت، بر این نکته تاکید می‌گذارد که گروه اجرائی، چندان مایل به ساختن یک کلیتِ انضمامی نیست که در آن ساحت‌هایی چون اقتصاد، فرهنگ و سیاست عینیت یابد. ساختن یک جهان خودآیین و واجد کلیت انضمامی، مستلزم بکار بستن انبوهی عناصر مختلف و متضاد است که توان نظری، تمرکز، تخیل و تحقیق زیادی می‌طلبد. نکته‌ای که با مناسبات مادی این دوره و زمانه، امری‌ست بسیار دشوار.
صحنه چنان طراحی شده که به شکل استعاری مرزی میان «خوردن» و «در گور خفتن»، نباشد. در میانه صحنه و آن اتاقک محصور، یک سازه‌ فلزی قرار دارد که به تناوب، گاه میز غذاخوری و گاه محل نگهداری جسد است. یادآور ممزوج شدن میل به زندگی و هراس از مرگ. دیگر از آن سویه‌های استعلایی خبری نیست و اگرچه در روزگاری پیش از این، شخصیتی چون «بود» مالک ابرها و در نتیجه متصل به آسمان و امر والا بود، این روزها اما با فروپاشی ذهنی او، فقط با کنش‌هایی همچون غذا خوردن، «مواد زدن»، در گور خفتن، خیانت‌ورزیدن و تصاحب قدرت مواجه هستیم. دو گورکن در حال حفر گور هستند تا آرامگاهِ اجسادی شود که بر اثر دسیسه، جان خود را از دست خواهند داد. فرجام مبتذل زندگی «بود».
نمایش «موی سیاه خرس وحشی» با رویکردی تجربی و نیم‌نگاهی به اجراهایی که مبتنی بر فضاسازی‌ست، تلاش دارد روایتی انتقادی از مناسبت هولناک این‌روزهای سیاست باشد. اما همچنان در مواجهه با مکانیسم قدرت و فرآیندهای سرکوب، محافظه‌کارانه عمل می‌کند. دیگر می‌توان با اطمینان بر این واقعیت تلخ اشاره کرد که سرمایه‌داری نئولیبرال، اسم رمز غارت، تطمیع و سرکوب این روزهاست. جابر رمضانی و پیام سعیدی موضع روشنی در قبال سرمایه‌داری اتخاذ نمی‌کنند. به‌نظر می‌آید آشکار شدن مواضع گروه اجرائی در رابطه با کاپیتالیسم، روایت آپوکالیپتیسیتی آنان را هم واجد مازادهایی رهایی‌بخش کند. بدون داشتن موضعی روشن و رادیکال در رابطه با منطق فراگیر سرمایه‌داری، این «خرس زخمی» تنها می‌تواند به مخدر پناه برد و به تماشای زوال عقلی خویش نشیند.
نیلوفر ثانی این را خواند
آقای سوبژه (محمد لهاک) و شایان محمدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روایتی از دنیای امروز و روابط آدم ها به شیوه ای کاملا متفاوت.
طراحی صحنه مدرن
بازی جذاب (بود)-حامد رسولی
جیرانی که برام ناشناخته موند، یه جوری که دلم میخواد بیشتر راجع بهش بدونم،
که کاش جیران ادامه پیدا کنه تو یه داستان و نمایش دیگه، چون دوست داشتم و دارم که بیشتر بشنومش. هرچند که سفید نیست ولی مرموزه و منو کنجکاوتر میکنه واسه شناختنش.


فرشته و پوریا این را خواندند
عطیه ب و میلاد طیبی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مهدی رضایی:
به عقیده من نقد آثار تجربی خصوصا اگر توسط گروه و کارگردانی شناخته شده در مدیوم تئاتر تجربی، اجرا شده باشد، کاری است عبث. وقتی اثری (کارهای تجربی نه صرفا این نمایش)می آید که اصلا منطقی نباشد. می آید که تماشاگر را برنجاند،ساختار ذهنش را دستکاری کند،جور دیگری ببیند و نشان دهد، میاید که..... چگونه می توان یقه اش را گرفت که چرا انسجام ندارد کارت؟ یا مثلا چرایی و چگونگی را طلبید از بطن درامش.
من برای نمایش دوست داشتنی جابر رمضانی ، نقد که نه یادداشتی این چنین نوشتم
جمله ای معروف در ادبیات نمایشی وجود دارد که حتی برای ناآشناترین آدمها با تئاتر و دارم شناخته شده است: "بودن یا نبودن مسئله این است"
روند ماجرا در خط پیرنگ این نمایش. روندی صعودی و ریتمیک است از بودن تا نبودنِ بود(بود نام کاراکتر محوری است که جایگزین هملت شده است.) جابر رمضانی یکی از اصلی ترین تم های این تراژدی ماندگار را نشانه رفته. بودن. چه بودن؟ که بودن؟ ماهیت. هویت.
 هملت شکاک و پر از تردید شکسپیر به لطف ساقی و جنس های مرغوبش یک مالخولیاییِ منگ رو به زوال است که با فراموشی خود در ستیز است. روابط تغییر شکل داده. مثل دنیای شکسپیر در هملت، همه تنها هستند. هر کاراکتربا دنیا و فرمِ دفرمه خودش. تنها آدمهای عادی دنیای جابر رمضانی، از حیث رفتار(لحن و رفتار ... دیدن ادامه ›› بدنی) گورکن ها(رشاد معینی و سجادحمیدیان) و تا حدی ساقی(اصغرپیران) است. موتورسیکلت،گور،میزشام و هروئین. اینها چهار وجه عینی هستند در جهانی که همه چیزش ذهنی است.  جهانی که به شدت شبیه اطراف ماست. هم در واقعیت، هم در جهان وهم و رویا. آشناست و آشنا نیست!
این داده ها مرا می ترساند. این داده ها با پرداخت درست در اجرا همین نتیجه ای را میدهد که می بینید. میز شامی تبدیل به گور می شود، قهرمانی به تدریج منگ تر، معتادتر و مرده تر می شود. جامعه ای متلاشی می گردد، عشقی می میرد. ریتم دیگر چه می توان باشد. این همه ضرباهنگ عاطفی را با بدترین پرداخت هم اجرا کنی تکان دهنده است. چه برسد به اینکه با طراحی گیرا و ترکیبی صحنه،ریتم سازی پویا در کارگردانی، بازی های به شدت پرکنتراست که  درست و به جا تضاد  را به اوج می برد. همین شکست روابط شکلی و محتوایی در بازی بازیگران، به شدت در خدمت مضمون و اندیشه اصلی اثر در بازتاب جامعه  ای پر از کثرت است. تنوع لحن،تفاوت های حرکتی و رفتاری همه از هم دورند به بافت و فضای کلی اثر نزدیک.
حامد رسولی معرکه است. ریتم را باید از او آموخت در بازتاب نمودار فروپاشی یک کاراکتر. حضور و کاریزمای اصغر پیران و موتورسیکلتش به شکلی درستی با گروتسک گورکنان هماهنگ شده. صحنه اخرین حضور معشوقه ی بود که با بازی فیزیکال مینا زمان به تصویر کشیده می شود، جذاب و پایان بندی نمایش میخ کوب و ویران کننده است. می دانم پراکنده نوشته ام اما برخورد من با این نوع نمایش ها نمی تواند با استراکچر مشخصی شکل بگیرد. خلاصه من خیلی دوست داشتم موی سیاه خرس زخمی را.
 به قول میرهولد "  وفتی نمایشی خلق می کنه  درصدی از مخاطبها عاشقش می شن و درصدی ازش متنفر، پس بدون  کار تجربی موفقی بوده" تبریک به جابر رمضانی و گروه "سوراخ تو دیوار" برای اینکه جرات تجربه کردن دارند!
عالی نوشتید.
۱۶ اسفند ۱۳۹۷
مهدی رضایی (mehdirezayi)
سپاس.
۱۶ اسفند ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید