به نظرم از نظر کارگردانی، طراحی صحنه، بازی و چهره پردازی و تاحدی نمایش نامه کار خوبی بود. با وجود تعداد زیاد بازیگر، شخصیت پردازی قابل قبول بود. مثلا شخصیت هنرپیشه تاثیرگذار بود یا شخصیت و بازی کلیدساز. قصه هم طوری بود که تا حد خوبی تماشاگر رو درگیر میکرد و تماشاچی نگران سرنوشت شخصیت ها میشد و پیگیری میکرد. طراحی صحنه و سبک استفاده از طرح و رنگ عناصر، اون دهشتناکی سرنوشت این آدمها و زشتی نسبی اجتماع اونها (که هم خودشون و هم دیگران مسبب ایجادش هستند) رو به خوبی همراهی میکرد. کارگردان فقید هم به خوبی از پس کارگردانی کار براومده بود.
به نظرم نقاط ضعف نسبتا کوچکی هم داشت مثلا شخصیت پیرمرد، دائم در حال نصیحت گفتن و بیان حرفهای فلسفی که بعضی وقتا حوصله آدم رو سر میبرد! [مثل این نصیحت: باید به انسان احترام گذاشت] بعضی بازی ها هم کمی ضعیف بود (مثلا بازی نوازنده یا دختر یا بی خانمان) کمی هم شلوغ و پربازیگر بود. از موسیقی هم بهره کافی برده نشد.
در حین دیدن کار یاد فیلم ویریدیانای بونوئل افتادم اینکه فقرا چطور میتونن توسط نیازهای اولیه (که ارضای صحیح اون نیازها حق انسانیشون هست) مسخ بشن طوری که حتی کسی که درکشون کرده و بهشون ایمان داره رو هم مورد آزار و اذیت قرار بدن. و بحث هرم مازلو که فقرا باید نیازهای اولیه انسانیشون برآورده بشه تا بعد بتونن به نیازهای والاتر انسانی از عشق تا مهربانی و در بالاترین درجه خودشکوفایی برسند. با اینحال این کار تا حدی هم با جانبداری از این قشر فقیر جامعه (فقیر از نظر اقتصادی، فرهنگی اجتماعی تربیتی...) حمایت میکنه. این جانبداری خوبه به شرطی که منظور از اون این باشه که عده ای حق این افراد رو تو
... دیدن ادامه ››
جامعه از بین بردن و با سو استفاده از ضعفهای اقتصادی، فرهنگی و فکری و ... این قشر موجبات ظلم و تضعیف بیشتر اونها رو فراهم کردن.
از معدود کارهایی بود که گزینه دوست داشتم رو انتخاب کردم.