در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش اسفرود بی دم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:09:46
امکان خرید پایان یافته
۱۵ آبان تا ۲۹ دی ۱۴۰۲
۱۹:۳۰  |  ۱ ساعت و ۱۵ دقیقه
بها: ۱۲۰,۰۰۰ تا ۲۳۰,۰۰۰ تومان
+ ۹% مالیات ارزش‌افزوده  |  جزییات
از ردیف ۱ تا ۴: ۲۳۰،۰۰۰ تومان
از ردیف ۵ تا ۸: ۲۱۰،۰۰۰ تومان
از ردیف ۹ تا ۱۱ (باکس وسط): ۲۰۰،۰۰۰ تومان
از ردیف ۹ تا ۱۱ ( باکس کنار): ۱۸۰،۰۰۰ تومان
ردیف ۱۲: ۱۸۰،۰۰۰ تومان
ردیف ۱۳: ۱۵۰،۰۰۰ تومان
ردیف ۱۴: ۱۲۰،۰۰۰ تومان
وقتی سوژه‌ی یک مستندساز چموشی می‌کند، زنی نمی‌پذیرد این غریبه‌ی مزاحم شوهرش است، بازجویی نمی‌خواهد توسط همکارش بازجویی شود، نویسنده‌ای نمی‌تواند مرگش را با ماشین تایپش بنویسد و استندآپ کمدینی نمی‌تواند از جا بلند شود،تقابل آغاز می‌شود. بی‌خبر از این که همیشه حریف بزرگ‌تری وجود دارد. کسی به اسمِ «یارو ارّه برقیه».

- از همراه داشتن فرزندان زیر ۲۱ سال خودداری نمایید.

  • درهای سالن ۱۵ دقیقه مانده به زمان اجرا باز می‌شود.
  • برای مشاهده نشانی پارکینگهای نزدیک پردیس تئاتر شهرزاد و بوتیک تئاتر ایران لطفا اینجا را کلیک نمایید.

ویدیوها

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل‌لوشاتو،‌ بعد از سفارت ایتالیا، شماره ۷۶
تلفن:  ۶۶۷۶۱۴۲۳ - ۶۶۷۵۱۰۴۶ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۸۴ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۷۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
• یک ریویو برای اسفرودِ بی‌دُم | از طرف ابوالفضل حقی، دانشجوی ادبیات نمایشی دانشگاه تهران

حالا که گذاشتم کمی از تماشای نمایش بگذرد تا ته‌نشین ... دیدن ادامه ›› شود باز هم سر حرفی که بعد از اجرا با خودم گفتم هستم؛ اینکه بعد از تماشای چندین تیاتر بد، با اسفرود بی‌دُم می‌شود کمی نفس کشید و از آن خفگی خلاص شد.
اما بعد.

نمایش به چند بخش یا به اصطلاح موومان تقسیم می‌شود و ما در هر بخش اجرای مختلفی می‌بینیم. و مایِ مخاطب همین اول باید تکلیف‌مان را با موومان‌ها مشخص کنیم: آیا بعنوان یک فرد عامی اثر را می‌بینم، یا کسی که دو سه جلدی کتاب خوانده، یا کسی که بیشتر از دو سه جلدی کتاب خوانده؟ چون خودم را سعی کردم جای دو دسته اول قرار بدهم، پس از نظرگاه هرکدام حرف می‌زنم:

آدم‌های دسته اول طبیعتا نمی‌توانند ارجاعات نمایش را متوجه بشوند چون پینتر و کافکا (بجز مسخ‌اش) هنوز آنقدر شوهرعمه‌ای نشده‌اند که حتی پلاتِ فلان اثرشان هم به گوش آدم عادی رسیده باشد. در نتیجه این قسم از افراد، بدون فهمِ کاملی از بن‌مایه‌ی موومان، تبدیل به تماشاچی می‌شوند و آنوقت برای تماشاچی اجرا اهمیت زیادی پیدا می‌کند. اگر از درک متن صرف نظر کنیم، باید بگویم اجرا برای تماشاچی خوشمزه است، خنده می‌گیرد و میزانسن چشم‌اش را خسته نمی‌کند. این را هم بگویم که در طول نمایش و اللخصوص در بعضی قسمت‌های موومان‌ها، ردپایِ ادبیاتی قلمِ سعیدی را می‌شود احساس کرد، که ملموس بودن این صرفا برای من حائز اهمیت بود. همه‌ی اینها به‌علاوه موومانِ اسفرود بی‌دُم خاصه آن فاصله‌گذاری‌هایش می‌تواند سرگرم‌کننده و ای‌بسا چیزی بیشتر از آن باشد‌. تا بحث به اینجا رسیده پای نظرگاهِ آن دسته که دو سه جلدی کتاب خوانده‌اند را باز می‌کنم:

کاری که موومان اسفرود بی‌دُم می‌کند برای من بشخصه جالب است. جلب توجه مخاطب به اجرا و نزدیکی او با نمایش، مثال آن هم‌نشینی‌ است که همیشه مدنظر دارم؛ اینکه اثر باید خودش را در سطح جامعه‌اش پایین بیاورد و آنوقت دست‌اش را گرفته، ولو یک پله بالا ببرد. مع‌الاسف، بدبختی تیاتر امروز در فاصله‌ای‌ست که با جامعه‌اش انداخته و (چنان‌که فکر می‌کنم) برای رقابت سرِ: هر کی از همه بیشتر نمایشنامه‌نویسِ آندرریتدِ ریودوژانیرویی بشناسه برنده‌اس، درحال ایجاد فاصله‌ی بیشتر با این جامعه است. به هرحال اسفرود بی‌دُم اگرچه در آوردن ارجاعات مختلف زیاده‌روی می‌کند (بطوریکه الان نام بیشتر آثار را فراموش کرده‌ام و حتی اگر میخواستم بنویسم آنقدر سریع نام برده می‌شد که مهلت نبود) اما مَخلَص می‌تواند بواسطه خوشمزگی‌ِ اجرای‌اش با مخاطب ارتباط بگیرد، کنایه‌های سیاسی‌اش را بزند، انتقادش را بکند و بالاخره، لااقل پیشنهاد خواندن یک محاکمه‌ی کافکا را به بیننده‌اش بدهد.

بازگشتن به نظرگاه اول نمی‌صرفد چون حرف آنچنانی نماند. همین دیدگاه را ادامه می‌دهم:

در موومانی که مربوط به خورده جنایت‌های زن و شوهری بود، آنجا که مرد می‌گوید: آخه توی فاحشه کی هستی که استاکر تو باشم؟ و سیلی می‌زند، حقیقتا یک سیلی هم به گوش من‌ خورد. فحش؟؟ باریکلا! چقدر تمیز، به‌جا و موثر.

اما در موومان‌های بعدی استفاده از فحش دیگر تاثیری مثل موومان موصوفه ندارد. صرفا محدود می‌شود به محاوره و فحش‌های روزمره‌ای که می‌دهیم و مع‌الاسف از این هم پایین‌تر می‌آید و جاهایی مخاطب را پس می‌زند، طوریکه انگار زیادی‌ است. مثلا آنجا که در موومان اسفرود بی‌دم، شوهر به آوازخوان می‌گوید که بس کند زیرا آهنگ سلیقه‌اش نیست و آوازخوان می‌گوید: خفه‌شو بابا، دیوث!

در آخر، موومان اول و پایانی را خیلی دوست داشتم‌.

امیدوارم مبهم نگفته و چیزی هم از قلم نینداخته باشم. البته بیشتر از این هم بگویم در دسته‌ی سوم مخاطبان قرار گرفته‌ام و از آنجا که سواتِ نم‌کشیده‌ام قد نمی‌دهد میان آنها باشم، زیاده‌گویی کرده‌ام.

خسته نباشید میگم به همه تیم اسفرود بی‌دُم♡
درباره نمایش «اِسفرودِ بی‌دُم» به کارگردانی فرشید روشنی
نویسنده تا حدودی مرده است | نوشته محمدحسن خدایی

دوران پسامدرن محصول بحران‌ها است؛ ... دیدن ادامه ›› بحران معنا، بحران ارزش‌ها و باورها. سوژه مدرن در غیاب امر مطلق، مدام به خود رجوع می‌دهد و به اصطلاح «خودارجاع» شده است. در این مغاک دلهره‌آور، جستجوی معنا و ساختن اجتماع انسان‌ها، بیش از پیش با محدودیت‌های بشری همچون زبان و زمان همراه شده و با هجوم تمام‌عیار سرمایه‌داری نئولیبرال و گسترش سیاست‌‌های هویت‌‌محور، به امری ناممکن بدل شده است. مواجهه با این وضعیت نیهلیستی، تمنای تاب‌آوری در قبال افول ارزش‌ها و بی‌اعتبارگشتگی باورها، بشریت را به ورطه انفعال و خشونت توامان کشانده است. در مواجهه با این وضعیت متناقض‌نما، انسان پسامدرن به تجربه آموخته برای خروج از این چرخه باطل انفعال و خشونت، می‌توان بازیگوشی کرد و شوخ‌طبعانه ملال‌ زندگی را پس زد و در مقابل هجوم نیروهای مزاحم و کنترل‌گر اجتماع، شعار «دم را دریاب!» داد و خویشتن خویش را در مصرف‌گرایی تمام‌عیار غرق کرد.

نمایش «اسفرود بی‌دم» کمابیش بر مدار همین سرخوشی نیست‌انگارانه پسامدرنیستی شکل گرفته و در تلاش است لحظاتی کوتاه اما مفرح و تا حدودی سطحی از زمانه‌ای بسازد که اغلب مفاهیمش، دیرزمانی است بی‌اعتبار شده و جهان را به برهوتی تمسخرآمیز و هولناک بدل کرده است. اجرا از همان ابتدا با رندی ادعا می‌کند ملغمه‌ای است از جفنگ‌‌بودگی و شکوهمندی. به‌قول ژیژک اتصال «کانت با ساد»؛ پیوند امر مبتذل با امر والا. این حال‌وهوای بازیگوشانه می‌خواهد پایان کلان‌روایت‌هایی چون تاریخ، بازنمایی، مارکسیسم، علم، عشق و هنر را اعلام کند. حتی نام نمایش به یک موجود جعلی اشاره دارد به نام «اسفرود بی‌دم» که گویا ترکیب هیبریدی از چندین حیوان مختلف است. اجرا با سوژه‌زدایی از شخصیت‌ها، در پنج اپیزود آدم‌ها را با شانس یا مداخلات مستبدانه نویسنده و کارگردان، بر صحنه پرتاب می‌کند و اجازه می‌دهد جملاتی بی‌سروته اما در ظاهر منطقی بر زبان آورده و هر زمان که حضورشان غیرضروری تشخیص داده شده از صحنه اخراج شوند. در این میان جنگی پنهان مابین نویسنده و کارگردان در جریان است. هر دو تمنای هژمونی دارند و می‌خواهند همه چیز را به انقیاد خویش درآورند. رویکردی منفعت‌طلبانه برای رسیدن به موفقیت آن‌هم با شعار ماکیاولیستی «هدف وسیله را توجیه می‌کند.» این جهان جعلی به مذاق عده‌ای از تماشاگران طبقه‌متوسطی خوش خواهد آمد. چراکه اجرا این امکان لذت‌بخش را فراهم می‌کند که به مثابه قرص آرامبخش، هجوم واقعیت تحمل‌ناپذیر اجتماع را ساعتی عقب رانده و وضعیتی ملموس اما جفنگ را به ارمغان آورد. به دیگر سخن «واقعیت» دستکاری می‌شود تا برای تماشاگران طبقه‌متوسطی این روزها قابل مصرف شود.

اگر این نکته را پذیرا باشیم که انتخاب فرم‌های هنری از دل ضرورت‌های تاریخی بیرون می‌آید و به نوعی مربوط است به سیاست بازنمایی واقعیت موجود یا تمنای تغییر آن، در «اسفرود بی‌دم» این انتخاب فرمال چندان در پی تفسیر و تغییر واقعیت نیست و می‌خواهد آن را دفرمه کرده و از ریخت بیندازد. بنابراین مدام خود و دیگران را دست‌ می‌اندازد با آن‌ها بازیگوشی می‌کند. حتی با توجه به خصلت خودارجاعی «اسفرود بی‌دم»، اجرا اعتراف می‌کند که وام‌دار آثار معروف پیش از خود است. آثاری که حالا دیگر کلاسیک محسوب شده و میراث جهانی هستند. از هارولد پینتر گرفته تا بکت و وودی آلن و حتی نمایش «سوراخ» جابر رمضانی. این اعتراف شاید در نگاه اول نشانه‌ای باشد از عدم اعتماد به نفس گروه اجرایی اما در ناخودآگاه سیاسی‌ «اسفرود بی‌دم» نوعی میل به پدرکشی و «به گند کشیدن» میراث جهانی مشهود است. اگر وودی آلن بازیگوشانه تئوری‌ فیلسوفان پسامدرن را به «ساختارشکنی هری» می‌کشاند چرا «اسفرود بی‌دم» نتواند با شوخی‌های وودی آلن شوخی کند. از این منظر تلاش گروه اجرایی در شدت‌بخشیدن به جفنگ‌بودگی میراث پسامدرن جهانی قابل ستایش است آن هم با توجه به محدودیت‌های ممیزی در اینجا و اکنون ما. اما نکته اینجاست که ساختار اپیزودیک نمایش، تجربه به گند کشیدن و از ریخت‌انداختن را تا به انتها پیش نمی‌برد و همچون تلنگری‌ کم‌دامنه و بی‌خطر در قبال این آثار باقی می‌ماند. این قضیه تا حدودی مربوط است به زیباشناسی اثر و همچنین مناسبات تولید تئاتر در ایران امروز. به دیگر سخن «اسفرود بی‌دم» قرار نیست چندان طولانی شود که مخاطبان طبقه‌متوسطی‌اش را ملال‌زده کند و ناراضی از سالن ۲ پردیس تئاتر شهرزاد به خانه بفرستد. همین ناخنک‌زدن‌های گاه‌وبی‌گاه کفایت می‌کند تا منظر این فرزند نافرمان در قبال جایگاه نمادین پدر آشکار شود. «اسفرود بی‌دم» یک بازیگوشی پسامدرن خاورمیانه‌ای است که توان اندکی در چنته دارد برای هجوم به نظم نمادین و به گند کشیدن‌اش.

حال می‌توان به مسئله فرم پرداخت و چرایی این انتخاب اپیزودیک را توضیح داد. «اسفرود بی‌دم» به‌مثابه یک خوانش شتاب‌زده از زیباشناسی پرابهام پسامدرنیستی، میل آن دارد که مولفه‌هایی چون مرکززدایی از روایت، مرگ مولف، جهان وانموده و بحران بازنمایی را در ساختار قطعه‌وار خویش بکار برده و کمابیش در این ساخت‌وساز هنری، شکست بخورد. از یاد نبریم که بهترین آثار پسامدرنیستی در ادبیات، تئاتر و سینما، نوعی شکست محسوب می‌شوند نسبت به آثار مدرنیستی.

ساختار اپیزودیک این نمایش، در پنج موومان چنان تنظیم شده تا استعاره‌ای باشد از یک سمفونی شنیدنی و تماشایی. در موومان اول مصائب یک مستندساز با بازی شهروز دل‌افکار را شاهد هستیم در مواجهه با سوژه‌اش. مستند در رابطه با استادی است با اصول و رفتارهای تبخترآمیز. بنابراین در طول فیلمبرادی از استاد، تنش بالا گرفته و کار به برخورد فیزیکی می‌کشد. مستندساز می‌داند که فرصت اندک است و تا ابد نمی‌توان به ساز جناب استاد رقصید. وقتی پلان A کار نمی‌کند به سراغ پلان B و C رفته و استاد متفرعن را با زور بازو و خشونت به انقیاد خویش درمی‌آورد. در این مسیر امکاناتی چون مداخله در تصاویر ضبط شده، استفاده از خشونت و حتی تبدیل استاد به یک گوزن راهگشا می‌نماید. مسیری که گویا در نهایت به نتیجه می‌رسد و تبلیغ حامی مالی مستندساز با اجرای استاد ممکن می‌شود. در موومان دوم که یادآور نمایشنامه «فاسق» پینتر است، زن و مردی مدام بر سر نسبتی که با یکدیگر دارند دچار چالش و بی‌اعتمادی می‌شوند. در این اپیزود کوتاه، نسبت این زوج چندین بار عوض شده و از همسر به غریبه و از مهمان به مهاجم تغییر می‌کند. مسئله این اپیزود هویت‌های انکار شده است که با توسل به خشونت می‌توان آن را حل‌وفصل کرد. در موومان سوم شاهد یک بازجویی کافکایی هستیم. مستندساز اپیزود اول بر روی صندلی نشانده شده و در پروسه بازجویی، مابین پلیس خوب و پلیس بد سرگردان است. همچنان‌که معلوم نمی‌شود مستندساز چرا دستگیر شده، معلوم نمی‌شود چرا دو همکار بازجو این‌چنین یکدیگر را متهم کرده و به جان هم افتاده‌اند. چرخه‌ای از شلیک‌کردن‌های تکراری بازجوی مرد به سمت بازجوی زن و در ادامه زنده‌شدن‌های بی‌پایان بازجو زن و ادامه یافتن این سیکل معیوب. مستندساز در مواجهه با این فرآیند جفنگ و تکراری در نهایت کارش به جنون و اعتراض می‌کشد و این روند تکراری را از کار می‌اندازد. در موومان چهارم تقابل نمایشنامه‌نویس و کارگردان به امری کمیک و ابزرد بدل می‌شود. نمایشنامه‌نویس در این موومان، نویسنده‌ای را خلق کرده که به ته خط رسیده که حتی اختیار ندارد خود را با شلیک گلوله بر سر از بین ببرد. چرا که درون قصه‌ای زندگی می‌کند که نمایشنامه‌نویس می‌خواهد همچون یک خالق توانا، تقدیر شوم نویسنده را تغییر دهد. این موومان را می‌توان شوخی با نظریه «مرگ مولف» رولان بارت دانست. اما طنز ماجرا اینجاست که در تقابل نمایشنامه‌نویس و نویسنده، این کارگردان است که در وضعیت مداخله کرده و با مرگ نمایش‌نامه‌نویس، نویسنده را نجات می‌دهد. در موومان پنجم راوی نمایش را که در طول اجرا قبل از هر موومان بر صحنه می‌آمد و توضیحاتی در رابطه با موضوع نمایش به مخاطبان می‌داد را می‌بینیم که بر روی صندلی چرخ‌دار نشسته و حادثه عجیبی را که از سر گذرانده تعریف می‌کند. راوی با بازی خوب میثم عبدی، توانسته فضایی گروتسک و هراسناک بسازد. او مدعی است بمبی به کمرش وصل شده و به زودی منفجر خواهد شد. اما تهدیدات جناب راوی با ورود آوازخوانی که گویا یک اره برقی در دست دارد و می‌تواند همه چیز و همه کس را به دو نیم تقسیم کند پایان می‌یابد. همخوانی تماشاگران با اهنگی که جناب اره برقی می‌خواند پایان‌بخش نمایش است.

«اسفرود بی‌دم» با شوخ‌طبعی، بازیگوشی و طنزی سیاه، توانسته فضایی کمابیش جفنگ و فرح‌بخش از زندگی شهری انسان معاصر بسازد. به هر حال ژست اجرا مبتنی است بر «از جدیت انداختن» همه‌چیز و همه‌کس و در این مسیر بیش از همه این خود اجرا است که باید از جدیت انداخته‌شده باشد. ضیافتی که پویا سعیدی در جایگاه نمایشنامه‌نویس و فرشید روشنی در مقام کارگردان برپا کرده‌اند خوش رنگ و لعاب است اما چندان توانایی زیروزبر کردن سلیقه مخاطبان خویش را ندارد. یک دورهمی که قرار است خود را دست بیندازیم و از عقل سلیم زندگی شهری فاصله بگیریم.
یادداشتی درباره نمایش «اسفرود بی‌دم» ؛ علی جعفری فوتمی

یکم: بعد از دیدن نمایش حد وسط ندارید، یا اصلا خوشتان نیامده یا به حد کمال دوستش دارید ... دیدن ادامه ›› و عجیب آنکه در حالت اول هم کلی حرف دارید که درباره اش بزنید و یقه‌تان هم گیر نمایش است.این یعنی نمایش درست کار کرده و قلاب را تا انتها در جانتان فرو کرده‌است.من خودم البته از دسته ی دومم.

دوم: اسم نمایش عجیب است اما من درآوردی نیست.اسفرود بی‌دم "dabchik" یا مرغابی شانه‌به‌سر پرنده ایست ماهیگیر با صدایی بلند و حزن انگیز و جثه ای نه چندان درشت. اسفرود بی دم اسم یکی از داستانهای کوتاه هاروکی موراکامی هم هست که در نسخه اصلش در مجموعه داستان «بید کور و زن خوابیده» امده اما در برگردان فارسی مترجم ترجیح داده اسم داستان کوتاه دیگری از این مجموعه را برای عنوان کتاب انتخاب کند: «دیدن دختر صد‌در‌صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل». هفت داستان کوتاه این کتاب خواندنی اند و اسفرود بی دم در این هفت تا خواندنی تر.

سوم: نمایشنامه را پویا سعیدی نوشته و به کارگردان مشاوره هم داده و در نمایش بازی هم می کند.اگر یادتان باشد سعیدی و مسعود صرامی سال ۹۸ نمایش لانچر۵ را روی صحنه داشتند که حسابی سروصدا کرد و عجب نمایش خوبی بود.حالا «اسفرود بی دم» در تبلیغات سعی کرده روی دم لانچر بایستد: «نمایشی جفنگ و متفاوت از گروه لانچر ۵»، گرچه که از آن گروه پرتعداد اینجا فقط خود سعیدی هست و فرشید روشنی (آنجا بازی می کرد، اینجا اولین کارگردانی اش را تجربه کرده) و حامد محمودی(بازیگر) و پویا نوروزی(موسیقی). فضای دو نمایش کاملا از هم متفاوت است اما واقعیت را بپذیرید، هردو نمایش ممتاز و دقیق و حساب شده اند.به زعم من اسفرود بی دم حتی دقیق تر و پخته تر و به روز‌تر.

چهارم: نمایش اپیزودیک است.مثلا مبتنی بر ساختار سمفونی در موسیقی، اما با پنج موومان(اپیزود). تعجب نکنید: این ساختار کلاسیک سمفونی است که الزاما چهار موومان دارد. بعدترها سمفونی هایی با پنج موومان و حتی تک‌موومان هم نوشته و اجرا شد.برای من جالب اینجاست که ساختار کلاسیک سمفونی در چهارموومان اول نمایش حفظ شده.مخصوصا در موومان اول ( داستان مستند‌ساز) که پلان های a،bو c اش مستقیما به فرم‌سونات در موومان اول سمفونی طعنه می زند.

پنجم: طراح صحنه و لباس نمایش لیلا نقدی پری است. نقدی پری با دقت و ایجاز و در شکلی کاملا استیلیزه اما دینامیک اپیزودها را پیش چشم تماشاگران می گستراند و بستر را برای بسط و گسترش داستان‌ها فراهم‌ می‌کند.سرش سلامت.

ششم: بازیگران نمایش معرکه اند، از شهروز دل‌افکار بگیر تا حامد محمودی و صفورا خوش طینت( به‌ویژه در اپیزود سوم) و البته میثم عبدی که در اپیزود پنجم چنان صحنه را دردست می گیرد که مو به تن آدم سیخ می شود. دلم می خواد درباره عبدی و آن جادوگری روی صحنه اش مفصل و مجزا بنویسم.اصلا اپیزود پنجم به مدد عبدی خودش یک نمایش مستقل می‌شود (این را حتی آنها که نمایش را دوست نداشته اند هم معترفند).

هفتم: اسفرود بی دم خودش را در زمانه ی ما تعریف می کند، درست و دقیق هم تعریف می کند. اسفرود بی دم منطبق بر خصوصیات زیستی دوران ماست، همین قدر کمیک، همینقدر ابزورد، همینقدر مغشوش، همینقدر خشن و همینقدر تند و تیز. و علاوه بر این جهان خودبسنده ای دارد.اینها اسفرود بی دم را جذاب می کند. جهانی سادومازوخیستی با همه ی نشانه های آشکارش.

هشتم: از حنجره طلایی مجید عبداللهی غافل نشوید.

نهم:اعتراف می کنم در تمام مدتی که نمایش «اسفرود بی‌دم» را می‌دیدم این حس رهایم نکرد که متن اولیه پویا سعیدی با آنچه روی صحنه رفته تفاوت‌های زیادی پیدا کرده‌است.حدس می زنم در بازنویسی نمایشنامه بنابه دلایلی هم ارتباط اپیزودها با هم کمتر شده و هم از خود پرنده اسفرود بی‌دم دور شده ایم تاجایی که از این مرغ ماهیخوار تنها نامش روی نمایش باقی مانده است.