در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش گردن
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:58:32
امکان خرید پایان یافته
۲۵ خرداد تا ۱۷ تیر ۱۴۰۱
۱۸:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۴۰,۰۰۰ تومان
گردن آوا یکی از بچه های مهد کودک کبود شده است.

- بهترین تئاتر به انتخاب منتقدین و مخاطبین اولین جشنواره تئاتر هامون
توجه: خرید بلیت نمایشها در تالار مولوی، فقط به صورت اینترنتی است و فروش در گیشه ندارد.

  • خرید بلیت نمایشها در تالار مولوی، فقط به صورت اینترنتی است و فروش حضوری در گیشه ندارد.
  • تماشاگر محترم ضمن پاسداشت حضور شما در مجموعه تئاتر مولوی به اطلاع می‌رساند از آن جا که این مجموعه در پردیس مرکزی دانشگاه تهران واقع شده، رعایت حجاب و شئونات دانشگاهی الزامی است و همچنین استعمال دخانیات ممنوع است. پیشاپیش از همراهی شما در احترام به قوانین دانشگاه سپاسگزاریم.
دسته‌بندی
بزرگسال
سبک
درام

مکان

خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شانزده آذر، شماره شانزده، جنب کلینیک دانشگاه تهران، مرکز تئاتر مولوی
تلفن:  ۶۶۴۱۹۸۵۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
امشب برای دومین بار دیدم و چقدر خوبین شما
سری پیش با خانمی سر اینکه گوشی چک میکردن حرفم شد و تمرکزم رفت ولی این بار در جوار دوست عزیزی و در ... دیدن ادامه ›› جو بهتری کار رو دیدم و چهار ستاره قبلی رو پنج ستاره کردم
کار واقعا درجه یکه و چه صحنه هایی رو من سری پیش از دست دادم سر عدم تمرکز
بابای آوا، اشتباه نکنم محسن، با بوی رنگ دیوار نقاشی شده مهد پرتاب میشه به قدیم و خاطرات عشق از دست رفته ای که نقاش بود
در مواجه شدن با تابلوی نقاشی داخل مهد همه خاطرات براش زنده میشه
تمایلات همجنس گرایانه فرشته و آیدا و عشق و علاقه ای که تو چشمان آیدا موج میزنه.
آیدایی که ازدواج کرده ولی نمیتونه همجنس گرا بودنش رو سرکوب کنه و هنوزم فرشته رو دوس داره.
انزجار آیدا از شوهرش.
درماندگی شوهر آیدا و گدایی عشق و علاقه از زنش از طریق امیرعلی و زندگی ای که به بدترین شکل ممکن از هم پاشیده.
همه کاراکترها با آسیب هایی که از گذشته با خودشون حمل میکنن زندگی میکنن و این وسط تنها چیزی که مهم نبود کبودی گردن آوا بود.
توجه افراطی و بدون عشق محسن به نرگس( تاکید در مورد کفش)
آزار و تعرض برادر آیدا( بغل کردنش از روی حرص بود)
عقده حقارت نرگس در تحکم و تحقیر پدرش(خط انداختن روی ماشین)
تعارض مربی مهد( تحقیر توسط مادر به خاطر لاک زدن و بعد رفتن به خارج برای ادامه تحصیل)
و در نهایت حال بد والدین انتقالش به یک نسل دیگه
جناب قدرتی از نکاتی که اشاره کردید لذت بردم جسارتاً چند مورد اضافه کردم 🙏🏻🌸
۱۷ تیر ۱۴۰۱
سحر بهروزیان
توجه افراطی و بدون عشق محسن به نرگس( تاکید در مورد کفش) آزار و تعرض برادر آیدا( بغل کردنش از روی حرص بود) عقده حقارت نرگس در تحکم و تحقیر پدرش(خط انداختن روی ماشین) تعارض مربی مهد( تحقیر ...
عالی بود خانم بهروزیان
قطعا درک شما از کار به واسطه شغلتون بسیار دقیق تره و من یاد میگیرم🌹🌹
۱۷ تیر ۱۴۰۱
سعید قدرتی
عالی بود خانم بهروزیان قطعا درک شما از کار به واسطه شغلتون بسیار دقیق تره و من یاد میگیرم🌹🌹
🙏🏻♥️
۱۸ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با اینکه آخر صندلیم رو پیدا نکردم و خود گشتن چند باره من بین ردیفها یه پا نمایش بود :)))
اما خود نمایش عالی بود، اینکه همه میخکوب بشند و بازیگران ... دیدن ادامه ›› با کمترین دکور صحنه و کمترین حرکت بتونند چنین اجرایی ارائه بدند خیلی جالب بود...
همه خوب بودند ولی بازی شراره منصورآبادی درخشان بود مخصوصا زمانی که خرگوش شد حرکت و‌میمیک عضلات صورت عالی بود.
کبود شدن گردن آوا آخرش باز ماند؟ من اینو نفهمیدم آخر🥲
دکمه افشارو هم میزنم یکی بگه این زیر:)
ضمنا چرا در پایان اثر عوامل رو‌معرفی نکردند؟!!
پ.ن :صندلی ها، فاصله بین ردیفها و‌ تهویه سالن کوچک مولوی بهتر از سالن اصلیست
به نظر من نمایش اصلا قرار نیست دلیل کبودی گردن آوا رو مشخص کنه
ما برشی از زندگی ۵ نفر و تاثیر گذشته و خانواده‌شون رو تو آینده می بینیم
اتفاقا به نظرم بهترین پایان بندی ممکن بود
هر گونه نتیجه گیری پایانی به اجرا ضربه می زد
۱۳ تیر ۱۴۰۱
سپهر
به نظر من نمایش اصلا قرار نیست دلیل کبودی گردن آوا رو مشخص کنه ما برشی از زندگی ۵ نفر و تاثیر گذشته و خانواده‌شون رو تو آینده می بینیم اتفاقا به نظرم بهترین پایان بندی ممکن بود هر گونه نتیجه ...
خب پس حدسم درست بوده و مانند فیلمهای اصغر فرهادی تهش باز ماند...
درگیر کردن ذهن تماشاچی و تفکر درباره هر زاویه و رخداد، گفتم نکنه من جایی حواسم نبوده مثلا تصادف ماشین...سپاس
۱۳ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
*همه دروغ می‌گویند*

به چشم‌هایم نگاه کن ، من باید حقیقت را بگویم
مرا ببین ، نگاهت مرا مجبور به گفتن واقعیت می‌کند
مرا تماشا کن ، تو که نگاهم کنی دروغ نمی‌گویم
.
.
.
همه دروغ می‌گویند
حقیقت فقط در چشمان توست.

دروغ دیواری است
که هر روز صبح آجرهایش را می چینی
بنای بی حواس من!
در را فراموش کرده ای

*
آب تا گردنم بالا آمده
آجرها تا گردنم بالا آمده
آب تا لب‌هایم بالا آمده
آب بالا آمده...

من اما نمی‌میرم
من ماهی می‌شوم

(( گروس عبدالملکیان))
۰۸ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید