در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش جان و جو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:31:08
امکان خرید پایان یافته
۰۱ دی تا ۱۳ بهمن ۱۳۹۸
۱۹:۳۰  |  ۱ ساعت
بها: ۴۵,۰۰۰ تومان
دو دوست قدیمی وهمیشگی در کافه ای می نشینند، اما در پایان متوجه می شوند پول کافی برای پرداخت صورتحساب ندارند، یکی از آنها مجبور می شود پول را حساب کند و به ازای آن بلیط بخت آزمایی دوستش را از او می گیرد، فردای آن روز بلیط بخت آزمایی برنده می شود...
  • تماشاگر گرامی، درب سالن راس ساعت آغاز نمایش، بسته می‌شود و به هیچ عنوان امکان ورود پس از بسته شدن درب وجود ندارد.

گزارش تصویری تیوال از نمایش جان و جو / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل لوشاتو، نبش تقاطع رازی، پلاک ۱۸، عمارت نوفل‌لوشاتو
تلفن:  ۶۶۹۵۲۶۰۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
خنگ و خنگتر
(منتشر شده در سایت هنرنت)

نمایش "جان و جو" به نویسندگی آگوتا کریستوف و کارگردانی محمدرضا چرختاب از آن دست نمایش‌هایی‌ست ... دیدن ادامه ›› که سعی در نمایش پوچی در بستری به تکرار افتاده دارد. نمایشی که با توجه به شخصیت پردازی کارکترهایش که به صورت مدور هستند و فضای به سکون افتاده ترسیم شده، تداعی‌گر نمایشنامه "در انتظار گودو" است و به همان نسبت مشخص از فرمول این نمایشنامه پیروی می‌کند؛ دیالوگ های فلسفه‌مآبانه و در عین حال کلیشه شده، بازی چرخشی با کلمات معنا زده و باز انجام موضوعات بی‌پایه و اساس! البته که قلم "آگوتا کریستوف" نسبت به ساموئل بکت دارای دوز پیچیده‌گویی کمتری‌ست، هر چند که در میدان و عرصه نیهیلیسم گرایی پرداخت زندگی بدون معنا و زرق و برق توام با کمینه‌گرایی و ایجازنویسی است.
نمایش "جان و جو" در طراحی صحنه اش، به خلاصه‌نمایی روی آورده است. هر چند که مبالغه در ترکیب‌بندی و چیدمان، صرفا به حساب انتخاب شخص مولف اثر گذاشته می‌شود، و هندسه ایجاد شده که وام‌گرفته از نمایش دیگری بوده (نمایش "کافه فرانسه" به نویسندگی و کارگردانی مهران رنج‌بر) کمکی به همگرایی با روح اثر نداشته است. در نتیجه این متمایزسازی میز و صندلی کافه، پوچی نهفته در اثر را با فانتزی‌گری تاخت می‌زند و رابطه تئاتری را که می‌تواند ابزورد باشد با پوچ‌گرایی فاصله می‌اندازد. در نمایشنامه "جان و جو" که به خودی خود مبتلا به یک قوه قهریه ذاتی در تناسب با کارکترهایش است، نیازی به خلق رنج مضاعف نیست. این نگاه سمبلیک در بلندنمایی مهمانان کافه و کوتاه‌نمایی پیشخدمتان کافه در مقایسه با میزی که خط‌کش و معیار است بیش از همه توی ذوق می‌زند.
نمایش "جان و جو" می‌خواهد به شناخت جایگاه و اندیشه در پیرامون سادگی دو دوست احمق چنگ بزند. در این نمایش دو قطب متضاد در مباحثه‌ها و مجادله‌های نه چندان جدی که در کافه‌ای بورژوازی با یکدیگر دارند، بی‌سوادی را به یکدیگر تعارف می‌کنند و نا آگاهی را برای یکدیگر سفارش می‌دهند. آنها مکمل یکدیگر در سفیه بودن و نداشتن حافظه تاریخی هستند؛ حتی رابطه میان آنها از یک بی‌مفهومی اجتناب‌ناپذیر برخوردار است که باعث می‌شود نه دوستی‌شان اصالت داشته باشد و نه دشمنی شان. بی‌عاری کارکترهای "جان" و "جو" معطوف فعالیت‌های فیزیکی نمی‌شود و آنها خیلی وقت است که عاری از تفکر گشته‌اند. حتی تحولی که بلیت بخت‌آزمایی می‌توانست در زندگی آنها ایجاد کند، خود متحول می‌شود. چرایی و چگونگی مبادله آن که در ادامه منجر به اتحاد، انشقاق و به اتفاق رسیدن هر دو کارکتر می‌شود، بیش از آنکه دال و علت باشد، مدلول و معلول است.
نمایش "جان و جو" فقر را در تقابل با اختلاف طبقاتی نمادین و نمایشی که ترسیم می‌کند، مظلوم مجسم می‌نماید. هر چند که در لفافه، ریشه فقر را در ذکاوت و میراث‌داری از گذشتگان مفروض می‌کند. بنابراین نه می‌توان نسبت به کارکترها در موقعیت‌های مختلف رحم داشت و نه احساس ترحم. آن‌ها در انتظار گودوی دیگری (برنده شدن بلیت بخت آزمایی) هستند تا شاید قهوه و روزنامه فردایشان تامین گردد. شاید در این روزمرگی فردایی بیاید!

https://www.honarnet.com/?p=6767
همه‌ی شخصیت‌های آثار آگوتا کریستوف آدم‌هایی طرد شده و تنها هستند. آدم‌هایی که از دنیایی جاکن شده‌اند و در دنیای جدیدشان هم جانگرفته‌اند یا نمی‌توانند ... دیدن ادامه ›› بگیرد، و درهرحال به‌نوعی با محیط جدیدشان درگیرند؛ درگیر کار، زندگی، دیگران، زبان و هویت. همه‌ی این ویژگی‌ها را در رمان‌های کریستوف می‌شود دید.
آدم‌های نمایشنامه‌ی جان و جو هم همین‌طورند. جابه‌جای نمایشنامه‌ی «جان‌و‌جو» آدم به یاد شخصیت‌های نمایشنامه‌های ابزور و مخصوصا ولادیمیر و استراگون نمایشنامه‌ی «درانتظارگودو» می‌افتد. همان آدم‌ها، با همان سطح از حضور و همان حال‌و‌هوا و نحوه‌ی مواجه شدن با مسائل، با همان درگیری با زبان و گیرکردن در زبان.
اما انگار جان و جو از ولادیمیر و استراگون یک پله بالاتر آمده‌اند. یا شاید درست‌تر اینکه یک پله بیشتر فرو رفته‌اند. انگار که آن دو ولادیمیر و استراگونی‌اند که دیگر حتی منتظر گودو هم نیستند. بیگانگانی که تنها لیوانی شراب آلو ممکن است به‌وجدشان بیاورد، که یحتمل از قِبَل آن، حتی شده اندکی، آنچه هستند، یا درواقع نیستند، را فراموش کنند.
این آدم‌های رانده‌شده و بی‌هویت، تنها در مجاورت کسی چون خودشان معنی می‌یابند. در حضور کسی با مختصات خودشان. و تنها وقتی با هم‌اند می‌توانند پا به کافه‌ای بگذارند و آب یا قهوه و یا احیانا شراب آلو سفارش بدهند.
در صحنه‌ای که محمدرضا چرختاب برای نمایشنامه چیده، با ورود جان و جو به کافه تازه جایگاه اجتماعی‌شان مشخص می‌شود؛ میز و صندلی غول‌پیکری که آنها با جان‌کندن خودشان را پشتش جا می‌کنند، و آدم‌هایی متناسب با آن میز و صندلی غول پیکر، بی‌تفاوت به این دو موجود حقیر، از کنار میز آنها عبور می‌کنند.
جان و جو در این وضعیت و دنیایی که برایشان بزرگ است تنها چیزی که دارند، تا با آویختن بدان هویتی برای خود دست‌و‌پا کنند، حضور یکدیگر است. برای همین هربار که جان جو را درحال پیاده‌روی می‌بیند پیشنهاد می‌دهد که با هم راه بروند و درکافه گلویی تر کنند. در کافه هم مدام سعی می‌کنند از میان این سردی راهی به هم باز کنند. جان در مورد هوا می‌پرسد و جو از او در مورد اسامی‌ای که حتی خودش هم نمی‌شناسد. بعدتر هم که نصفه‌بلیت بخت‌آزمایی جان برنده می‌شود نمی‌تواند تنهایی از آن لذت ببرد و ترجیح می‌دهد تنها دوستش جو را هم در این ضیافت شریک کند.
بلیت بخت‌آزمایی اما در اصل متعلق به جو بوده، که جان آن را در ازای دانگ کافه‌ی جو از او برمی‌دارد و روز بعد می‌بینیم آن نصفه بلیت برنده‌ی هزار فرانک شده است.
پول‌های روزانه‌ی جو فقط آن‌قدری هست که بتواند با آن قهوه و روزنامه بخرد، و اگر چیز بیشتری ماند با آن بلیت یا نصفه‌بلیت بخت‌آزمایی بخرد. بلیت‌های بخت‌آزمایی تنها روزنه‌ی امیدی‌ست که آدم‌های فقیر به آن می‌آویزند. چیزی که به نظر جامعه‌شناسان مالیاتی‌ست که از فقرا گرفته می‌شود. با این‌حال فقرا به این شانس یک در چندصدهزار می‌آویزند. شانسی که به لحاظ آماری آنقدر اندک است که به احتمالی نزدیک به صفر تنه می‌زند.
با این‌حال نصفه‌بلیت جان و جو برنده می‌شود. آدم‌هایی که روزشان را با یکی دو فرانک سر می‌کنند ناگهان هزار فرانک دستشان می‌آید. اما هزار فرانک آنقدر نیست که آن دو بتوانند طبقه‌شان را عوض کنند. این بخت برنده فقط آنقدر است که بتوانند یک وعده سیر غذا بخورند، یک دلِ سیر شراب آلو بخورند، و برای نشستن در کافه کت و کروات و شلوار نو تهیه کنند.
جو، با همه‌ی حماقتی که گاه جان را کلافه می‌کند، سوال اصلی را می‌پرسد «چی می‌شه که بعضی‌ها انقدر پول دارن؟ تمام مدت دارن پول خرج می‌کنن و باز هم پولدارند. همیشه پولدارند.» و جان درنهایت می‌گوید شاید آدم‌های پولدار شانس می‌آورند.
روز بعد که جان جو را به فرصت نوشیدنی و ساندویچ دعوت می‌کند، به او خبر می‌دهد که آن نصفه بلیت بخت‌آزمایی برنده شده است؛ درواقع «شانس» به او، یا ایشان، رو کرده است. چیزی که روز قبل در پاسخ به سوال اصلیِ چرا بعضی‌ها انقدر پول دارند عنوان کرده بود. به‌نظر می‌آید جان آن روزنه‌ای را که برای بیرون آمدن از این فلاکت لازم دارد به دست آورده. اما حتی یک‌روز از آوردن این شانس نگذشته متوجه می‌شود که نمی‌تواند بدون همتای خود از این بختِ برنده استفاده کند. برای همین هم در آن خیابان همیشگی می‌رود تا جو را بیابد و او را به خوردن و نوشیدن دعوت می‌کند. برای همین اصرار دارد جو از ماجرای بلیت برنده باخبر بشود و شاید برای همین به ایده‌ی عوض کردن لباس‌ها تن می‌دهد. چون – دست‌کم به‌طرز نمادین – می‌خواهد آنچه را که دارد به جو هم بدهد تا همچنان او را با خود و همراهِ خود داشته باشد. در ادامه هم وقتی جو همه‌ی آن شانس را از آن خود می‌کند، علاوه‌بر لباس‌هایی که به جان پس می‌دهد، نصف بخت برنده را هزینه می‌کند تا جان کماکان همراه او باشد. دلیل این کارها هم مشخص است؛ جان و جو تنها با وجود آن دیگری‌ست که می‌توانند هویت بیابند، با حضور آن یکی می‌توانند کسی باشند، حالا هرکسی.
در این نمایش، درکنار بازی‌های زیبا و تأثیر گذار حمید رحیمی، محمدرضا چرختاب، و ژیلا آل رشاد، چیزی که این اجرا را یگانه می‌کند ساختن فضای آن جامعه‌ای است که پیرامون این دو شخصیت جریان دارد. جامعه‌ای که با طراحی صحنه، و عبور عابرانی که از کنار میز جان و جو رد می‌شوند، مدام و مستمر، حقارت و ناچیزی این دو را به ما و ایشان یادآوری می‌کنند.
برای بار دوم نمایش رو دیدم.
اجرا تغییرات مفصلی داشت که دلیل خیلیشون رو نفهمیدم و از کیفیت و کمیت ابزورد کم کرده بود.
البته از اونجاییکه سالی ... دیدن ادامه ›› یه ابزورد درست و حسابی رو صحنه میره، باز هم به تماشا خواهم رفت ولی اجرای اول دوست داشتنی تر بود.
در کمال تاسف نشونه هایی وجود داره که نمایش به انتهای دوره ی اجرا نرسه...

ضمن اینکه نوفل لوشاتو رکورد تاخیر خودش رو جا به جا کرد. هم شب افتتاحیه و هم امشب اجرا با نیم ساعت تاخیر و ساعت ۸ شروع شد. فقط هم مقصر گروه اجرایی نیست، نمایش قبلی ساعت ۷:۲۰ تموم شد.
گپ و گفت پیرامون نمایش جان و جو با حضور کارگردان و بازیگران و دیگر عوامل
شنبه 21 دی ماه ساعت 19:30
خانه هنر کاج .... این نشست رایگان است.
خیابان ایرانشهر. کوچه نوشهر. پلاک 18 . خانه هنر کاج
در این گپ و گفت دوستانه ، بدون واسطه با عوامل این نمایش گفتگو خواهیم کرد.
حضور شما باعث میشه گروه اجرایی این نمایش در ادامه ی اجراهای خود نواقص اثر رو رفع کنن و نمایشی جذاب تر و بهتر ارائه بدن
۱۶ دی ۱۳۹۸
گپ و گفت خوبی بود. با حضور آقایان چرختاب، رحیمی و عزیزی و همراهی آقای غلام پور
هر سه عزیز نظر و دیدگاهشون راجع به مفهوم ابزورد رو باهمون به اشتراک گذاشتند. همینطور نحوه ی شکل گیری کار، فضا و پرداخت کاراکترها رو.

جلسه ی ارزشمند و پر باری بود. البته می شد زمان بیشتری بهش اختصاص داد.
امیدوارم همه ی گروه های اجرایی به سمت این جلسات گپ و گفت برند.
۲۱ دی ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید