نمایش خون و گلسرخ درباره سلاخی است که سالها به وسیله پدرش محبوس بوده و تنها کارش سلاخی گاو و گوسفند بوده است. سلاخ جوان پس از مرگ پدر به اجتماع وارد میشود و با مفاهیمی انسانی چون عشق آشنا میشود و میتواند به دنیا با زاویه دیگری نگاه کند. او که به خاطر بدی های پدرش، از سوی جامعه طرد شده، تصمصم میگیرد که سلاخی نکند و همین موضوع، مشکلاتی را برای مردم به وجود می آورد. معلم تازه وارد شهر به او می گوید ازدواج کند تا بتواند به عنوان فراش مدرسه، در کنار بچه ها، آموزش ببیند، اما هیچکدام از خانواده ها، دخترشان را به ازدواج او در نمی آورند و معلم که این وضع را می بیند، قبول می کند که او بدون ازدواج، فراش مدرسه شود. اما او عاشق معلمی می شود که در حق او لطف های زیادی داشته و معنی واقعی عشق را به او آموخته...
خون و گلسرخ اگر چه بازی های روانی دارد اما در صحنه آرایی با مشکلات زیادی روبرو است. یک درگاه چوبی و چند لنگه در که در صحنه های آخر به کار گرفته می شود، کمترین استفاده از امکانات صحنه آرایی برای نمایشی پربازیگر در سالنی نسبتا بزرگ همچون تالار حافظ است.
لهجه انتخاب شده برای برخی بازیگران هم به روانی گویش ها لطمه زده. اگر این لهجه ها می خواهد فضای روستایی به کار بدهد، پس سبک زندگی شهری در بین خانواده هایی که پسر سلاخ به خواستگاری دخترانشان می رود، از کجا آمده؟
همراهی موسیقی زنده با صحنه های مختلف اگر چه حسی زنده و دلنشین به این نمایش
... دیدن ادامه ››
داده اما در برخی صحنه ها، مانع شنیدن منولوگ ها می شود و آزار دهنده است.
حضور بهزاد فراهانی در میان تماشاگران، و شروع بازی های هایش از این موضع، ویژگی جالب دیگر این نمایش است. حس اینکه کارگردان از نگاه تماشاگران، نمایش را ببیند و هنگام بازی اش به داخل صحنه برود، حس غریب و زیبایی است که در نمایش خون و گلسرخ می توان آن را حس کرد.
اما نکته عجیب نمایش خون و گلسرخ، پخش صدای تکخوان زن و رقص جمعی دختران و زنان است که البته با نظرات اخیر علی جنتی، وزیر ارشاد، نباید خیلی هم عجیب به نظر برسد!
این نمایش بعد از جشنواره هم در تالار حافظ (روبروی تالار وحدت) به اجرایش ادامه می دهد. اگر چه متاسفانه توزیع نامناسب بلیط های جشنواره تئاتر فجر باعث شده بود که اجرا، با تعداد اندکی از تماشاگران برگزار شود. البته من از این رانت ها بی زارم و با خرید اینترنتی بلیط به تماشای این نمایش نشستم.