در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش مایبر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 04:04:40
امکان خرید پایان یافته
۲۱ خرداد تا ۲۵ تیر ۱۳۹۵
۲۱:۰۰
بها: ۲۰,۰۰۰ تومان
  • خرید بلیت نمایشها در تالار مولوی، فقط به صورت اینترنتی است و فروش حضوری در گیشه ندارد.
  • تماشاگر محترم ضمن پاسداشت حضور شما در مجموعه تئاتر مولوی به اطلاع می‌رساند از آن جا که این مجموعه در پردیس مرکزی دانشگاه تهران واقع شده، رعایت حجاب و شئونات دانشگاهی الزامی است و همچنین استعمال دخانیات ممنوع است. پیشاپیش از همراهی شما در احترام به قوانین دانشگاه سپاسگزاریم.

گزارش تصویری تیوال از نمایش مایبر / عکاس: سید ضیا الدین صفویان

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش مایبر / عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از تمرین نمایش مایبر / عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› تمدید اجرای نمایش "مایبر" و پچپچه ها..."

›› مایبر اجراهای خود را از چهارشنبه نهم تیر ادامه می دهد

›› مایبر اجراهای خود را از چهارشنبه نهم تیرماه ادامه می‌دهد

›› شیرین یزدان بخش مهمان نمایش مایبر

آواها

مکان

خیابان انقلاب، ابتدای خیابان شانزده آذر، شماره شانزده، جنب کلینیک دانشگاه تهران، مرکز تئاتر مولوی
تلفن:  ۶۶۴۱۹۸۵۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مایبر را دیدم طرح خلاقانه ایی که با هوشمندی به اجرا نشسته بود
عباس الهی این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
« All the world’s a stage »

مایبر: آلت قتالۀ مفقوده

ساعت 9 شامگاه در سالن مولوی همزمان با سه جنایت در سه صحنه مواجه می شویم:
صحنۀ اول همان جلوی صحنۀ گافمن است. در این ساحت بازسازی و تشریحِ جزئیاتِ قتل بارها و بارها تکرار می شود شبیه به آنچه همه روزه در صفحۀ حوادث جراید باعث جذب مخاطب و فروشِ بیشتر می شوند. جنایت هایی که مکرراً یا توسط مجتبی ها به وقوع می پیوندد و یا مهدی ها مرتکب آن می شوند. آنچه در این صحنه شاهدیم افرادی اند که بر سرِ ایفای نقشِ اصلیِ جنایت، در رقابتی شدید و تنگاتنگ بوده و اینگونه برای یافتن هویتِ خود در کسوت قاتل با یکدیگر می جنگند. این مسابقه چنان ریشه می دواند که ابتدا انگیزۀ قتل محو می شود و کسی تمایل به دانستنِ آن ندارد. سپس مقتول هم رنگ می بازد، کسی به او توجه ای ندارد و از صحنه حذف می شود. تا آنکه حتی کیستیِ قاتل هم از درجۀ اعتبار ساقط شده و آنچه نمایش را پیش می برد فقط و فقط وقوع و انعقادِ موقعیت قتل است که خون می خواهد و خرده ... دیدن ادامه ›› نقش هایش را برای وقوع می طلبد. در اینجا بازی ها بسیار باورپذیر هستند و بازیگران با قدرت ظاهر می شوند زیرا جز این نیز انتظار از ایشان نمی رود. این همان "موقعیت" ِ جناییِ مطلوب است که در صحنۀ نمایشِ اجتماع توسط "نقش" هایی که به داوطلبان واگذار و محول شده بوسیلۀ علی و محسن به نیابت از "مشاهده گران" و "تماشاچیان" نگاشته و ضبط می شود. این دو برای پر کردن صفحات و حافظه شان به جنایاتی خونبارتر و فجیع تر نیاز دارند و همین است که هر بار قتل، تجاوز، مثله کردن، فاجعه ای بر فاجعۀ قبل می افزاید.
واکنشی که مایبر در این صحنه از مخاطبش در سالن مولوی می گیرد بسیار درخور توجه و حائز اهمیت است. گفته شد که دورکیم جرم را هرگونه عملی که وجدان جمعی را جریحه دار کند می دانست. باید خوشحال باشیم که او اکنون در میان ما نیست چون ظاهراً هیچ عملی نیست که وجدان جمعی ما را جریحه دار کند و حال که چنین ست باید پرسید مجرم کیست؟

صحنۀ دوم به پشت صحنۀ نظریه نمایشی اشاره دارد. حیطۀ شخصی و زندگیِ خصوصی بازیگرانِ داستان جنایی که در ابتدا دیده بودیم و اینک در اینجا مشغولِ تمرین و آماده شدن برای هویت یابی در نمایشِ موقعیتِ تعریف شده و وظیفۀ محول شده هستند. بازیگرانِ صحنۀ قبلی در پنج نقشِ قاتلِ بالفعل، قاتلِ بالقوه، مقتول، تماشاچی عکسبردار، و قاضیِ مشاهده گر این بار بطور معناسازی همکارِ یکدیگر هستند. تلفیقِ این پشت صحنه با ساحت پیشین گاهی بگونه ای تو در تو و در هم تنیده است که تفکیکِ شخصیت های حقیقی بازیگران و نقش هایشان ناممکن می گردد. مخاطبان در این صحنه نمی دانند خشونتِ جاری در این جمع از نمایش قبلی به حوزۀ شخصی شان وارد شده و یا بالعکس. اما آنچه به کمک مخاطب می آید بازیِ از روی تعمد مصنوعیِ این پنج نفر در نقشِ خودِ حقیقی شان و داستانِ هدفمند کسالتباری که در یک پلاتوی تمرین پیش می رود است. ایشان اکنون تنها یک هدف را دنبال می کنند و آن رایزنی برای ارائۀ تئاتر و خلقِ موقعیت به بهترین شکل است اما در این مسیر فقدانِ یک دوربینِ عکاسی عاملی می شود برای انواع داغزنی بر پیشانی یکدیگر. کسی در اینجا مصون از ننگ نیست و هر بار یک نفر موضوعِ تحقیر و در مظانِ اتهامِ دیگران قرار گرفته، طرد شده، تحریک گردیده و در پذیرش یا ردِ داغ ننگش بر می آشوبد. به نظر من مایبر در این قسمت با کشاندن مشاجره از نمایش به تمرین به خوبی توانسته است تأثیرِ داغزنی های اجتماع در بازتولیدِ بزهکاران و نابهنجاری ها را زیرکانه مشهود و منتقل نماید و همچنین همزمان عدم تمایلِ جامعۀ تماشاگران به اطلاع و آگاهی از پشت صحنۀ چنین موقعیت های اجتماعی هوشمندانه پیاده سازی شده است تا با خمیازه گرفتن از مخاطبش در فضایی که اروینگ گافمن مدعی آن شده بود به مقصودش نزدیک تر شده و انگیزه های اجتماعی جرم و جنایت را هویدا نماید.

صحنۀ سوم مربوط به ما و ابوالفضل کاهانی است. مایی که خارج از صحنۀ گافمن، در تمامی صحنه ها حضور داریم. مایی که زیرِ نورِ سالن هرگز بهانه ای برای منفک انگاشتن خود نخواهیم یافت. در این ساحت پنج بازیگر با ما در معاشرت هستند. کنار ما می نشینند، به اتاق فرمان می روند، به پشت سرمان می دوند و از درب سالن تردد می کنند و در نهایت پیش از مایی که به صندلی هایمان اطمینان کرده و به گرمی تکیه داده ایم اجتماعمان را ترک می کنند. قطعاً همۀ ما سوءتفاهمات و بگو مگو هایی که می تواند هر پشت صحنه ای را تبدیل به جنایتِ جلوی صحنۀ مایبر نماید را تجربه کرده ایم. این همان قصۀ ملال آورِ "ما"ی نچسب است که پشت صحنۀ جنایاتی که برایمان درام و تراژدی بیافرینند را بی شرمانه تدارک می بینیم تا بگرییم، بخندیم، فیلم بگیریم، از آنها بنویسیم، بخوانیم، هیجانزده شویم و وقیحانه سرگرم شویم بدون آنکه متوجهِ مسئولیت خود در پرورشِ چنین نقش های اجتماعی ای باشیم و جنایاتی که عاملش هستیم را باور کنیم. مجتبی ها و مهدی ها از صحنه خواهند رفت، محسن ها و مجید ها جایشان را می گیرند و اما رو سیاهی به ذغال می ماند.

مایبر در دستان ماست و "هر جامعه مجرمانی دارد که شایستۀ همان اجتماع است"

بخش سومِ این گفتار در نگاهی دوباره به مایبر خلاصه گردید.
در پایان از تمامی عوامل این نمایشِ دردمند بسیار متشکرم، زحماتشان را ارج می نهم و موفقیت روزافزون این هنرمندان را آرزومندم.
کیان گرامی
بسیار سپاس برای این نوشته بسیار خوب
۲۶ تیر ۱۳۹۵
عباس عزیز سپاس از توجه شما و محبتی که ابراز فرمودید.
باتوجه به اطاله کلام در این سه بخش از شما و همگی رفقای گرانقدرم بابت صرف سخاوتمندانۀ وقتتان و عنایت صبورانه ای که مبذول داشتید و پیگیری فرمودید متشکرم.
حلقۀ ارزشمند یاران خوب تیوال را پاس می دارم.
۲۶ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
« All the world’s a stage »

قسمت دوم: داغ ننگ و ضدقهرمانانِ بزهکار

"اگر تئوریهای خوش آب و رنگ و جهانشمولِ ما حتی نتوانند برای زندگیِ خودمان به کار روند، حتماً اشکالی در کارشان هست"
در اولین قسمت از این جستار به نظریه نمایشیِ اروینگ گافمن و به تشریحِ «در "موقعیت" بودگیِ انسانِ "بازیگر" در "نقش"ی که جامعه در "صحنۀ نمایش" ِ اجتماع از او انتظار دارد» پرداخته شد و از دیدگاه او به هر عضو جامعه به مثابهِ پیشبرندۀ گوشه ای از کلِ این تئاتر نگریستیم که مشتاق و موظف به اثباتِ خودش در پیشِ چشم تماشاگران است. نوشتار حاضر با سخنی از همین جامعه شناس شهیر آغاز شد که در کتابی با عنوان استیگما از منظری دیگر انسان نمایشی اش را مورد کنکاش قرار داده و در پذیرش و ایفای خرده نقش های اجتماعی مفهومِ "داغ ننگ" را مطرح نموده است. برداشتی از مضامین این کتاب در قیاس با تئوری های جرم شناسی شاکلۀ این نوشتار است.

داغ یا لکۀ ننگ به هرگونه خصوصیتِ بدنام کننده و ننگ آور اطلاق می شود. این ... دیدن ادامه ›› صفات بیش از آنکه در ذاتِ خودشان شرم آور باشند بلکه جولانگاه شان در عرصۀ اجتماع است. اجتماعی که در آن این ویژگی ها رسمیت و قدرت یافته و شخصِ واجد آن و نیز دیگران را به انحاء مختلف تحت تأثیر قرار داده، در قالب یک شاخص ظاهر شده و بازتاب می یابد. گافمن داغ را به سه نوع تقسیم کرده است:
- دستۀ اول داغ های جسمانی هستند که عیوب و نازیبایی های ظاهری بدن را نشانه می گیرند. اما فقط معلولیت های جسمی مادرزاد و یا براثر سانحه نیست که موضوع این دسته از داغ ها قرار می گیرند بلکه به تناسب آنچه در اجتماع رایج می گردد مثلاً چاقی یا لاغری نیز بهانه هایی برای ننگ انگاری شده و مردم را از ترس داغخوردگی به باربی گری و آرنولدپروری ترغیب می کند. رواجِ جراحی های زیبایی نیز واکنشی نسبت به برچسب هایی از این دست است.
- دستۀ دوم داغ های شخصیتی و رفتاری هستند که از ضعف های روحی-روانی و یا رفتارهایی که توسط اجتماع به مقتضای شرایطِ جامعه و جوِ حاکم به هر دلیلی مورد تأیید نباشند نشأت گرفته می شوند. القابی همچون بزدل، ناسازگار، بی سواد، خسیس، سابقه دار، معتاد، طاغوتی، خشکِ مقدس اینها نمونه هایی از این نوع اند.
- دستۀ سوم داغ های قومی، قبیله ای و خانوداگی هستند که شخص بنا به شرایطِ زیستی اش متحمل داغ از سوی جامعه می شود. جوک هایی که متأسفانه برای اقوامِ عزیزِ کشورمان دهان به دهان می چرخد از این دست هستند و همچنین داغ هایی همچون دهاتی، پایین شهری، یتیم، فرزند طلاق، مطلقه را می توان بعنوان نمونه هایی از این دست نام برد.

همانطور که می توان تصور نمود لکه های ننگی که اجتماع به افراد منتسب می کند منجر به برجسته پنداریِ نقیصه در ذهنِ شخص می شود که با تشکیلِ تصویرِ ذهنی اش از خودش مطابق با توصیفی که اذهانِ عمومی از او ارائه نموده اند، هویت شخصی اش بگونه ای ساخته می شود که یا خودِ داغِ ننگ و یا سعی در اختفا و ترمیمِ داغ ننگ جزئی از او شود و در نتیجه استیگما در اکثر موارد به انزوا و جامعه گریزیِ شخص داغخورده و یا طغیان و جامعه ستیزیِ او منتج می شود.
ماهیتِ فرآیندِ داغزنی ملزم به یک تفکیک و مرزبندیِ روشن میانِ گروهِ آنهای "داغخورده" و مای"عادی" است. مایی که برخلاف داغخوردگان فاقدِ لکۀ ننگِ موردنظر هستیم. مایی که سعی در برتری جویی از آنها داریم و اینگونه با بنا نهادنِ یک سیستمِ عادی سالار عملاً با تحقیر، حذف، پس زدن و نپذیرفتنِ خیلِ کثیری از داغخوردگان در خرده روابطِ اجتماعی مان، آنها را در مقابلِ خود متحد و صف آرایی نموده ایم.
نکتۀ جالب اینجاست کمتر کسی را می توان یافت که از مظانِ چنین دایرۀ وسیعی از اتهامات مبرا باشد از این رو حلقۀ مای عادی در زمینه های مختلف تنگتر و تنگتر شده و لشگری از داغخوردگان که به بهانۀ لکه های مختلفی از ننگ پذیرای آنها در شراکتهای تجاری، استخدامهای شغلی، وصلتهای خانوادگی، معاشرتهای اجتماعی و ... نبوده ایم و با حذف یا طردِ ایشان همیشه به دیدۀ تردید، ترحم و یا ترس به آنها نگریسته ایم و اینچنین ایشان را از منابعِ هویتساز محروم ساخته و به سمت پایگاه های زیرزمینی که در آن کاستی هایشان را کمتر احساس کنند و تفاوتشان باعثِ تنهایی شان نباشد، سوق داده و رانده ایم. پایگاه هایی که همچنان به انزوا و یا طغیانِ ایشان می افزاید و آنها را بیش از پیش در غربت می غلتاند. در مقابلِ چنین پناهگاه هایی، شاهد تشکل ها و اجتماعاتِ پراکنده ای هستیم که توسطِ خیرین و یا نهادهایی، سعی در بازگرداندن داغخوردگان به جریانِ طبیعی و سازندۀ زندگی دارند. هرچند که ایشان توفیقاتی در حوزۀ بازسازی هویتهای تضییع شدۀ شخصیِ داغخوردگان به ارمغان آورده اند اما هویتِ اجتماعی این افراد همچنان مخدوش باقی می ماند و دیری نمی پاید که داغخورده مجدد خود را تنها و رهاشده بیابد و این بار شاید دیگر به انجمنهای مذکور اعتماد ننمایند و فقط طغیان را راهِ رهایی از حسِ سرخوردگی که مای "عادی" برایشان ساخته ایم بدانند.

لکۀ ننگ از قدرتمندترین و مهمترین عوامل تعریفِ "نقش" است. کسیکه از کودکی یا نوجوانی یا جوانی با انواع داغ هایی که از سوی جامعه هویتش را نشانه گرفته اند دست و پنجه نرم می کند، شبیه به کسی ست که برای نقش های پست یا منفی بارها و بارها تست بازیگری داده است تا آنکه بالاخره توسط جامعه در یکی پذیرفته شود. به جز استثنائات و موارد نادری که تحت چنین فشاری به مبارزه مثبت گرویده شده و می توانند خود را از پیلۀ مخوفی که جامعه به دورشان تنیده رها سازند، چنین شخصِ داغخورده ای کمتر چاره ای دارد جز اینکه یا به زبونیِ "نقش" ِ لکه دار تن دهد که در اینصورت خود را لایقِ نقش های مثبتِ جامعه پسند و سازنده ندانسته و همچون سیاه لشگری که حاضر به حضور در هر صحنه ای ست ایفای هر نقشی را به عهده می گیرد، و یا طغیان نموده در "نقش" ِ ضدقهرمان هویتِ خود را جستجو نماید. شخصی که او را به این باور رسانده ایم از ما نیست و در جامعۀ مای عادی جایی ندارد به آسانی می تواند جایگاهِ عینی و مابه ازای خود را در تابو و قانون بیابد و تعریفِ قانون از جرم و جامعه از هنجار را با توصیفِ کلامی و رفتاریِ اجتماع از داغش که او را به جرمِ تفاوت محکوم به تنهایی کرده است معادل سازی می کند از این رو بهترین نسخه و همذاتِ خود را در میانِ مجرمان و نابهنجاران کاویده و اینگونه آرامشِ خود را در آنجا خواهد یافت تا بیش از پیش خود را در برابر داغها مقاوم سازد و وجودش را در بزهکاری ارزشگذاری نماید.

"بزه" یا "جرم" از آن واژگانی ست که تعاریفِ متعددی برای آن ارائه شده است.
حقوقدانان جرم را به استناد قانونی که متناسب با شرایط اقلیمی و فرهنگی و خط مشیِ سیاسی وضع گردیده تعریف کرده اند. در حقوق کیفری ایران اینگونه آمده است که: "هر فعل یا ترک فعل که مطابق قانون، قابل مجازات یا مستلزم اقدامات تأمینى و تربیتى باشد، جرم محسوب است و هیچ امرى را نمى توان جرم دانست، مگر به موجب قانون براى آن مجازات و یا اقدامات تأمینى یا تربیتى تعیین شده باشد"
اما جامعه شناسان نسبت به حقوقدانها معیارهای متفاوتی برای تعریفِ جرم در نظر گرفته اند که در میان نظریات آنها به دیدگاه های بسیار جالبی می توان برخورد.
سزار لومبروزو مجرمین را از حیثِ زیست شناختی مورد کاوش قرار داد و اینگونه نتیجه گرفت که مجرمین بالفطره و وراثتی مجرم به دنیا می آیند اما بعدها یک گروهِ دیگر تحت عنوان دیوانگان به گروهِ مجرمان مادرزادش افزود. طولی نپایید که پزشکانِ جرم شناسی پیرو مکتب زیست شناختی که راهِ لومبروزو را پیش گرفته بودند اعلام داشتند که مجرمین یک کروموزوم زیادتر از دیگران دارند و این کروموزومِ اضافی جرمزا است. پیروان مکاتب سوسیالیستی جرم را معلول تبعیضات اقتصادی و فقرِ مادی که زاییدۀ نظام سرمایه داری ست دانسته اند و در نظریاتشان بسیار به این عامل متمرکز شده اند. فعالانِ مکاتب روانشناسی تحت تأثیرِ فروید منشأ بزهکاری را در خانواده و والدین جستجو کرده اند. اما در این میان بیشترین یاری را امیل دورکیم بعنوان یکی از بنیانگذارانِ صاحبنام جامعه شناسی به جرم شناسی نمود که معتقد بوده است "جرم از نظر ما، عملى است که حالت نیرومند و روشنِ وجدان جمعى را جریحه دار مى کند" و وجه اشتراکِ تمامیِ جرم ها را اینگونه می دانست که "جرم ها اعمالى هستند که همه اعضاى یک جامعه آن ها را به صورت عام محکوم مى کنند." او معتقد بود که جرم و جنایت تعیین کنندۀ مرزهای وجدانِ جمعی است و با تغییر و تحول در اخلاقیاتِ اجتماع، مفهومِ بزهکاری نیز تغییر می کند. دکتر لاکاسانی استاد و پزشک قانونی ایتالیا تحت تأثیر دورکیم به پایه ریزیِ مکتب محیط اجتماعی در جرم شناسی پرداخت. او با الهام از پاستور بزهکاری را به یک میکروب تشبیه کرد که برای رشد نیازمندِ محیطِ مناسب است. لاکاسانی می گوید: "هر جامعه مجرمانی دارد که شایستۀ همان اجتماع است". هرچند که ممکن است برخی آراء لاکاسانی مانند این گفتۀ او که "تمام مردم دنیا به استثناء جنایتکاران مقصرند" در ظاهر افراطی به نظر آید اما نباید فراموش کرد که تأکید او بر نقشِ جامعه در بروز جرائم باعث شده است تا جرم شناسان امروزه دیگر علل وقوعِ جرم را فقط در انحصارِ واحدهای انسانی و کیفیتِ زیستی او جستجو نکنند بلکه محیطِ اجتماعی را در بروزِ بزهکاری در اولویت قرار داده و بر نقشِ برتر آن اذعان کنند تا اینکه شاهدِ پیدایشِ نظریاتِ جدید جرم شناسی به مددِ جامعه شناسی باشیم. نظریۀ "برچسب زنی" یا به زبانِ اروینگ گافمن استیگما و داغ ننگ یکی از همان دستآوردهای ارزشمند است که ایدۀ اولیه اش را مرهونِ آراء امیل دورکیم بوده و امروزه در مطالعاتی که جهت پیشگیری از جرائم صورت می پذیرد نقش بسزایی ایفا می نماید. داغگذاری و برچسب زنی همان عامل و خوراکِ پرورنده ای ست که می تواند میکروبِ پنهان در بسترِ ذهن و نهادِ هر شخصی را در محیطِ آلودۀ اجتماع به بازیگران نقشِ ضدقهرمانانِ بزهکارِِ شکست ناپذیر تبدیل کند که حاضر به پذیرشِ خودکم بینی مدنظر جامعه نمی شوند و به گواهِ نمونه های فراوانی که دیده شده است حتی تا لحظۀ مرگ از کردار خویش احساسِ ندامت نکنند و تا واپسین نفس تمامیِ انتظاراتِ تماشاگران را از نقشِ منفی ای که هم به او محول شده و هم خود انتخاب نموده برآورده سازند.
دورکیم از منظری مشابه در این مورد نظر بسیار قابل تأملی دارد. او می گوید:
"ما کاری را به خاطرِ جرم بودن محکوم نمی کنیم، بلکه از آنجایی که آنرا محکوم می کنیم جرم تلقی می شود."

پایان قسمت دوم.
در ادامه سعی خواهد شد به کمک رویکرد حاضر و نیز نوشتار پیشین، تحلیلِ نمایش مایبر را در بخش پایانی به جمع بندیِ مطلوب رساند.