«موتوری»... خب من دوسش نداشتم و اصلاً نتونست منو همراه کنه؛ اما دلیل نمیشه شما هم دوسش نداشته باشید و همراهش نشید.
خب، این تئاتر، مونولوگه.
... دیدن ادامه ››
بذارید راحتتر بگم: بهقول دوستی عزیز، بیشتر استندآپ کمدیه. اجرایی با شرکت بیپاسخِ تماشاگرها. مثلاً امشب با نگاه مستقیم بازیگر و روی صحبتشون شدن، من شدم فرنگیس، همسر شاید اول آقای رضا موتوری.
(چون مجال صحبت نبود، از همینجا بهشون اعلام میکنم که آقا، من مهریهمو به شما بخشیدم، شما در حد همون ۳ ثانیه و یه جمله هم خاطر خودتونو مکدر نکنین?).
خب، طراحی لباس بهنظرم مناسب و مرتبط بود: شلوار جین مشکی جیبدار و کت چرم فرسوده و عینک خلبانی بچگیهای آقای کارل (انیمیشن آپ). البته شاید من بودم کتونی سبز فسفری با این مدل رو انتخاب نمیکردم.
طراحی صحنه که خب، نداشت، مینیمالطور دیگه. من چقد امیدوارانه در انتظار ورود با یک موتور بودم (به سبک الکس یولیگ مثلاً?) که خب محقق نشد.
طراحی و اجرای نور خاصی نداشت، یه دایره وسط سالن روشن بود یا کل سالن. شاید در دو صحنه، مسیر دوییدن آقا رضا برای رسیدن به مکان تست بازیگریشون میتونس روشن بشه یا با حرکت موتور خیالی، نورهای خاصی از چراغ جلوش روی دیوار روبرو بیفته و...
بهنظرم بازی تک-بازیگر واقعاً خوب بود؛ اما خیلی، خیلی، یعنی خیلی فریاد میکشیدن. در تکتک مونولوگها و خوندنها فریاد بود و فریاد! من واقعاً و بهمعنای واقعی کلمه گوشدرد گرفتم و گاهی مجبور میشدم نامحسوس یک دستمو روی گوشم بگیرم تا این حجم از فریاد و صدای بلند کمی تعدیل بشه.
درکل اما انرژی و توان و تمرین زیاد بازیگر نمایان و قابل قدردانی بود.
اما، اما امان از متن. یعنی امان...
سبک صحبتها و رفتارها در فیلم «خائنکشی» آقای کیمیایی در سال ۱۴۰۰ رو یادتونه؟ حالا اونو تبدیل کنید به تئاتر؛ همونقدر دور، همونقدر ناملموس. شاید چند بار نام بردن از ایشون هم در این اجرا پربیراه نبوده.
خب بهنظرم متن اصلاً رو کار ننشسته بود (فک کنم مفهوم جدیدی اختراع کردم!).
بهنظرم اومد نویسندهی اثر تصمیم داشتن تمام خواندهها و دانستهها و مفاهیم ذهنیشون رو بهنوعی، درحد تکجمله، در این نمایشنامه بگنجونن: از عباس آقا و فرنگیسنامی گرفته، تااااااا پتروس و کلمب و هلن و پینوکیو!
من راستش اصلاً متوجه نشدم نمایش قرار بود چی به من بگه یا انتظار چه نوع ریاکشنی رو از منِ مخاطب داره؟
شنیدنِ صِرفِ پشت سر هم و ازنظر من بیارتباطِ یک سری اسم و رسم؛ یا گریزی بسیار بسیار کوتاه به تعداد بسیار زیادی از اسطورههای تاریخی و وقایع علمی؟ ایجاد خنده از این طریق؟ ایجاد همذاتپنداری؟ اشاره به ارتباط پنهان همهچیز؟ تلنگری برای مطالعه و تفحص بیشتر؟ اشاره به دستگاههای فکری مختلف در تاریخ بشریت؟ هرج و مرج و شلوغی جامعهی امروزی؟ خندهی خالی؟ همه، هیچکدام، من، شما، سوررئال؟!؟
دورهی خنده گرفتن از ادای خوانندههای قدیمی و شخصیتهای نمایشنامههای شکسپیر تموم نشده؟ خنده گرفتن از نسبت دادن تمام اختراعات و اکتشافات تاریخ بشریت به یک شخص و از این دست ادعاها؟ از گفتن اصطلاحات لاتی یکنفس (قیصرطور) که ازنظر من ننشسته رو این نقش؟
نمیدونم... من خیلی سالَمه (میخوام بگم از نسل جدید نیستم) و باز هم با این اجرا ارتباط نگرفتم و برام نوستالژیک نبود که هیچ، روم به دیوار، خستهکننده هم بود.
اینها فقط نظرات شخصی من هستن. میدونم زحمت کشیدید، میدونم چیها کشیدید! و از همگی ممنونم که در عرصهی تئاتر هستید و موندید.
*ادامه در کامنت?