مسأله مقیاس
نقدی بر "نارنجیغ"
نمایش - بهادر آذری
برای تماشای نارنجیغ لازم بود کمی زودتر کار را تعطیل کنم و با یک ساعت بی آر تی سواری (خوش شانس باشم که درست سر وقت) به محل اجرای آن برسم. خوشبختانه همسرم پیش از من رسیده و نقطه کوچک ورود سالن را یافته بود: دری کم عرض در متن پیاده رو خیابان ولیعصر. در آستانه در، دستفروشی عینک آفتابی به چشم خانمی جوان قواره می کرد و داخل، یک سی دی فروشی زیرپله در پرده اول دیده می شد. جایی که به قاعده باید لابی نامگذاری شود و فضای انتظار نمایش باشد، اتاقی 3متر در 3متر با دیوارپوش و کفپوش طرح چوب بود و منتظران عمدتاً در راهرو ورودی یا در پیاده رو ایستاده بودند. البته که سالن هم چندان بزرگتر از این نبود و با وجود کوچکی، به نظر، امکانات و شرایط مناسبی برای اجرا داشت. جایگاه تماشاگران و تهویه تا حد عرف راحت و درست بود و اگر اشتباه نکنم سالن 40-50 نفر
... دیدن ادامه ››
را در خود جای می داد که (در یکی از آخرین اجراها) کاملاً پر بود.
قصدم از این بند ابتدایی، تحقیر سالن استاد مشایخی نیست. سالن های در این مقیاس تا جایی که در فیلم ها و سریال های خارجی دیده ام، در دیگر ممالک هم به وفور یافت می شود. البته که جامعه ی مخاطبان اصلی این سالن ها را فرهنگ دوستان محلی و دوستان و همسایگان نزدیک یا کمی دور تشکیل می دهند. گروه های نمایش در این سالن ها اجراهای پرتعداد و معمولاً مخاطب اندکی دارند و اگر نقدهای مثبتی دریافت کنند، جامعه مخاطبان آن ها گسترش می یابد.
در واقع این سالن های کوچک و نمایش های جمع و جور، ساختار درست پا گرفتن نمایش غیردولتی و راهکار عملی پاگرفتن اوقات فراغت فرهنگی در نقاط مختلف شهر است. از سوی دیگر، وجود تعداد زیادی سالن در شهر که امکان داشتن چندین ماه اجرا را به گروه های مختلف تئاتر دهد، تنها راهکار اقتصادی کردن این حرفه به نظر می رسد و سال هاست که به خواسته اصلی بخشی از اهالی نمایش تبدیل شده است.
از قضای روزگار، به نظر می رسد "نارنجیغ" درست انگ یک نمایش خُرد محلی است. نمایش با صحنه ای خلوت و با تکیه بر توانایی تغییر جلد تک بازیگرش، داستان وقایع یک شب را از زاویه دید اشخاص مختلف روایت می کند. در این شب آدم ها یکدیگر را قضاوت (عمدتاً بیجا) می کنند، "ذات خراب" خود را نشان می دهند و در نهایت یک نفر نسبتاً بیگناه کشته می شود و یک نفر گناهکار به سزای اعمالش می رسد. نمایش با مرثیه ای سوزناک بر تلخی های ذاتی تهران (در قالب قطعه ای شعرگونه بر روی تصویری از یک بزرگراه) تمام می شود.
ویژگی های مناسب گذران اوقات فراغت یک خانواده از همان حوالی همه جمع است: روایتی داستان محور، احساسات برانگیز، با چاشنی طنز و با چند پند اخلاقی: زود قضاوت نکنیم، دو رو نباشیم، اگر کار بدی، حتی چندین سال قبل کرده باشیم، آن کار بد یک روزی یقه مان را می گیرد. شخصیت های داستان فاصله جغرافیایی چندانی با چهارراه ولیعصر ندارند (حالا شاید چند خیابان آنسوتر)، درک شرایط قصه و همذات پنداری چندان دور از ذهن نیست و در پایان شبی "مفید و فرهنگی" برای خانواده فرضی ما رقم خواهد خورد.
مشکل کجاست؟ مشکل این است که تماشاگران نارنجیغ، تا جایی که من دیدم، خانواده های محلی نیستند. شیوه تبلیغات نمایش، برای یک نمایش خُرد محلی نیست. شمایل پوستر آن خبر از یک نمایش خانوادگی محلی نمی دهد. بلیط های نمایش در تیوال به عنوان سایتی در مقیاس ملی فروخته می شود و نه در وبلاگی جمع و جور که مثلاً مخصوص سالن استاد مشایخی باشد.
و البته (و متأسفانه) نارنجیغ، صلابت لازم برای ورود به مقیاسی وسیع تر را ندارد. گرچه استعداد بازیگر خوش تیپ آن می توانست عاملی مثبت باشد، اما مجموعه ای از انتخاب های اشتباه نمایش را در حد محلی نگه می دارد: مثل این که در نمایشی در مذمت قضاوت نابجا، برای شخصیت دختر، اجرایی عشوه ناک، اغراق آمیز و سرشار از پیش قضاوت طراحی شده است، یا این که می شد از عناصر صحنه کمی هوشمندانه تر استفاده کرد، مثلاً شاید بهتر بود صندلی را برای ترسیم شرایط مختلف در طول اجرا مقداری جابجا کرد و چرخاند یا این که چراغ های خیابانی در فضاهای داخلی دیده نمی شد.
به هر حال، نارنجیغ، در مهم ترین نقش آفرینی خود، بارقه امید شکل گیری آینده غیردولتی نمایش است. به شرطی که در محله ای مناسب تر برای آن اجرا شود، تبلیغات و بلیط فروشی آن در مقیاس محله انجام شود، خانواده هایی که قصه خود را در آن می یابند و البته یکی دو منتقد به تماشایش بروند، و اگر روشن شد که نمایش، پس از مدتی اجرا، توانایی حضور در مقیاسی وسیع تر را دارد، به عرصه های شهری و کشوری (مثل بلیط فروشی در سایت های کلان و دریافت نشان "پیشنهاد تیوال") وارد شود.
در این مورد، نمایش آن چنان قواره مقیاس محلی دوخته شده بود که تاب وسعت بیشتر را نداشت، اما بی شک نمایش هایی کوچک و محلی با توانایی بروز در مقیاس کلان در راه است.