در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش نویسنده مرده است
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:54:12
امکان خرید پایان یافته
۰۱ تا ۲۰ تیر ۱۳۹۳
۲۱:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۲۰,۰۰۰ تومان


** تنها 15 اجرا **

خرید بلیت: 
www.iranconcert.com

رزرو تلفنی: 
۰۹۳۷۸۹۸۹۶۳۲

این نمایش آدرماه سال 91 در تیاترشهر به روی صحنه رفت و مورد تحسین تماشاگران و منتقدان جای گرفت. اطلاعات و نظر تماشاگران درباره آن اجرا

مسیرهای دسترسی به تالار شمس:
- وسایل نقلیه عمومی: خطی های هفت تیر، سیدخندان یا... به نوبنیاد، خطی های نیاوران (ابتدای نارنجستان یکم) ابتدای موحد دانش کوچه نیلوفر پلاک 3
- بزرگراه: انتهای اتوبان صیاد شمال خیابان لنگری میدان ارتش به سمت شمال بعد از چراغ آجودانیه خیابان موحد دانش کوچه نیلوفر پلاک 3
- اتوبان امام علی میدان ارتش به سمت شمال بعد از چراغ آجودانیه خیابان موحد دانش کوچه نیلوفر پلاک 3
» نقشه گوگل / کروکی مسیرها

یادداشت کارگردان:

شهر کوچکی که سال های کودکی و نوجوانی ام را در آن گذراندم، هیچ جذابیتی برای پسر بچه ای در آن سن و سال نداشت بجز یک مکان رویایی که جای همه کاستی ها و کمبودهای اجباری نوجوانان نسل من را، لااقل برای من یک نفر پر کرده بود. جایی به اسم "سینما بهمن".
سینما بهمن ملایر در سال های پایانی دهه 60 و ابتدایی دهه 70 پناهگاه امنی بود که با خاموش شدن چراغ هایش برای مدتی می توانستم با بال هایی که به کمک نور و تصویر روی پرده به دست می آوردم  در دنیای دوست داشتنی ام بچرخم تا دوباره چراغ ها روشن شود و من ناگهان از آن آسمان مرتفع و خیال انگیز سقوط کنم و خودم را روی صندلی های سفت و وصله شده اش ببینم.اولین تجربه دیالوگ نویسی ام در همان دوران شکل گرفت زمانی که  از سینما بیرون می آمدم و تا به خانه برسم به جای تمام شخصیت های اصلی فیلمی که دیده بودم حرف می زنم اما نه حرف های آنها. حرف های خودم را . چیزهایی که خودم دلم می خواست به هنرپیشه های مورد علاقه ام بگویم و آنها جوابم را بدهند. قصه را همان شکلی پیش می بردم که خودم دلم می خواست نه آنگونه که در سینما دیده بودم. من هنوز هم خودم را مدیون این شیوه تمرین ناخودآگاه دیالوگ نویسی می دانم . حالا سال ها بعد از دوران نوجوانی جادوی سینما بهمن هنوز رهایم نکرده و همچون "سینما پارادیزو" بخش عظیمی از خاطرات نوجوانی ام را به خودش اختصاص داده.
"نویسنده مرده است" درباره عشق همان سال هاست. درباره رویا هایی که در تاریکی سینما بهمن می بافتم. درباره عشق به سینما، بازیگری ودرباره سال هایی که سینمای ایران بی ستاره بود و ناگهان ستاره ها بعد از سال ها خاموشی یکی یکی درخشیدند تا من و امثال من بتوانند خیال بازی کنند و در نهایت درباره اینکه چرا شروع به نوشتن کردم؟ من که می خواستم بازیگر شوم.   

| تیوال تماشای این برنامه را پیشنهاد می کند |
برچسب «پیشنهاد تیوال» بنابر شاخص‌هایی شامل کیفیت اثر اعطا شده و تجاری یا سفارشی دریافت نمی‌شود

گزارش تصویری تیوال از نمایش نویسنده مرده است (سری دوم) / عکاس: کامران چیذری

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش نویسنده مرده است (سری نخست) / عکاس: کامران چیذری

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› نویسنده مرده است مکانیزم نمایشی تمام عیاری را معرفی می کند

›› "نویسنده مرده است"ِ آرش عباسی، به ظاهر، کلاسیک ترین فرم دراماتیک را نشان می دهد

مکان

اقدسیه (موحد دانش)، بعد از چهارراه آجودانیه، دومین کوچه سمت چپ، کوچه نیلوفر، پلاک ۳، سالن همایش دیپلماتیک اکو

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش جالبی بود لحظات قشنگی برامون ساختید . همه جی از بازی هنرمندان ،موسیقی و نمایشنامه جذاب بود .خسته نباشید
سپهر و یانگ علیرضا این را خواندند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ‏« ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ‏»
ﺣﻀﻮﺭ ﻣﻘﺘﺪﺭﺍﻧﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ
ﺑﺎﻧﯽ ﻓﯿﻠﻢ ﺁﻧﻼﯾﻦ :
ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻗﻨﺪﻫﺎﺭﯼ - ﺍﺯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻗﺪﯾﻢ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﻣﺎ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﻋﺸﻘﯽ ﺧﺎﺹ ﻭ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻣﺎﻥ ﺗﺪﺍﻋﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ . ﺩﺭ ﻧﻤﺎﯾﺶ
‏« ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ‏» ﺍﻣﺎ، ﻧﻪ ﻟﯿﻠﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﻣﻌﺸﻮﻕ؛ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﻧﻪ ﺁﻥ
ﮔﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺮﯾﮏ ﺩﺭ ﻣﻮﻗﻌﯿﺘﯽ ﻭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﻗﺘﻀﺎﯾﯽ ﻣﻨﻔﻌﺖ ﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﻗﺪﺭﯼ
ﺣﺴﺎﺏ ﮔﺮﯼ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﮔﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﻭﺍﻗﻊ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﻫﻔﺘﺎﺩ
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﯾﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻋﺸﻘﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ... دیدن ادامه ›› ﺷﺨﺼﯿﺖ
ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﺳﺖ؛ ﺧﻮﺍﻩ ﻧﻬﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻩ ﺁﺷﮑﺎﺭ ...
ﻧﻤﺎﯾﺶ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺭﺍ ﺻﺮﻓﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﻟﯿﻠﯽ ﺳﻮﭘﺮﺍﺳﺘﺎﺭ
ﺳﯿﻨﻤﺎﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻓﯿﻠﻤﻨﺎﻣﻪ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻓﯿﻠﻤﯽ ﮐﻪ ﻟﯿﻠﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻧﯽ
ﮐﻨﺪ . ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﻟﯿﻠﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﺒﺮ ﺑﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺳﮑﺎﻧﺲ ﺁﺧﺮ
ﻓﯿﻠﻢ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻣﯿﻞ ﻟﯿﻠﯽ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﻫﻢ ﺍﺳﻢ ﻓﯿﻠﻢ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ،
ﺗﻘﺎﺿﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻘﺶ ﻣﺮﺩ ﺍﺻﻠﯽ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ؛ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﺮﯾﻖ
ﺩﯾﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﻄﺮﺡ ...
ﻫﻤﯿﻦ ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺭﻭﺍﻥ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﭘﺬﯾﺮ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﺻﻠﯽ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ
ﺩﻫﺪ، ﻭﻟﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﻓﺮﺻﺖ ﮐﻨﺪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ
ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ، ﺷﮕﻔﺖ ﺯﺩﻩ ﻭ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﻼﺣﻈﻪ ﮐﺎﺭﺍﻧﻪ ﻭ ﻣﺤﺘﺎﻃﺎﻧﻪ
ﻟﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ، ﺑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻫﻮﺍﯼ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺟﺪﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩ
ﻭﺟﻪ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﻣﻼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮔﺮﭼﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻨﺒﻪ ﻫﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺨﺸﯽ
ﺍﺯ ﻓﺮﯾﺐ ﮐﺎﺭﯼ ﻭ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﺍﻭﺳﺖ . ﺍﻭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﻗﻬﺮ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻧﺞ
ﻣﯽ ﺑﺮﺩ، ﻋﺸﻖ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﯿﻠﯽ ﻓﺎﺵ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻋﺎﻣﻞ ﺍﺻﻠﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻀﻞ
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ .
ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺑﺎ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺩﺭﻻﺑﻪ ﻻﯼ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺁﺷﻨﺎﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺑﻪ
ﺟﻨﺒﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﻥ ﭘﯽ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺨﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﻥ
ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ . ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﺩﯾﺎﻟﻮﮒ ﻣﺤﻮﺭﺑﻮﺩﻥ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﻭﺟﻪ ﮐﻠﯿﺪﯼ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ؛
ﺩﯾﺎﻟﻮﮒ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻌﺎﻣﻞ، ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻫﺎﯼ ﻏﯿﺮ ﻣﻨﺘﻈﺮﻩ، ﻭ ﭘﺮﺳﺶ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ
ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺲ ﺩﺭﺩﺩﻝ ﻫﺎﯼ ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺷﺎﻥ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ . ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﻇﺎﻫﺮ ﻗﻀﯿﻪ ﺍﺳﺖ
ﻭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻭﺍﻗﻊ ﺩﺭ ﭘﺲ ﮔﻔﺖ ﻭ ﮔﻮ ﻫﺎ ﻭ ﺩﺭﺩﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺗﺐ ﻋﻤﯿﻖ ﺗﺮ
ﺍﺳﺖ؛ ﭼﻮﻥ ﭘﯽ ﺩﺭ ﭘﯽ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻫﺮﯾﮏ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﻫﻨﺮ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﯼ ﺍﺵ ﻭ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﺵ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﻮﻟﻪ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ
ﻟﯿﻠﯽ ﺩﺭﺩﺩﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ؛ ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﺎ ﻟﯿﻠﯽ ﻫﻢ
ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻓﻘﻂ ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﺪ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ
ﻗﺎﺑﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺷﻮﺩ . ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﺘﻨﺎﻭﺏ ﺑﯿﻦ ﺩﻭ
ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ
ﺩﻫﺪ؛ ﺍﻣﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﯿﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻋﺎﺩﯼ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻭ
ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺷﺎﻥ . ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺗﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺻﺮﻑ ﻧﻈﺮ ﺍﺯ ﻧﺴﺒﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ،
ﻣﺪﺍﻡ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ، ﺑﺎ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻫﻢ، ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ
ﻋﻠﺖ ﺗﺰﻟﺰﻝ ﺷﺤﺼﯿﺖ ﻭ ﺑﯽ ﻫﻮﯾﺘﯽ ﺧﻮﯾﺶ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﯾﮏ ﻣﻘﺼﺮ ﻭ
ﻋﺎﻣﻞ ﺑﯿﺮﻭﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ ﻣﻮﺻﻮﻋﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﺣﺪﻭﺩﯼ ﮔﺮﯾﺒﺎﻧﮕﯿﺮ ﺩﻭ
ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻧﻤﺎﯾﺶ ‏« ﺳﺴﺴﻨﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ‏» ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
ﻧﻤﺎﯾﺸﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ، ﺩﺭ ﯾﮏ ﺻﺤﻨﻪ ﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﺧﻠﻖ ﻣﯽ
ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﺩﺭﺍﻣﺎﺗﯿﮏ ﻗﻮﯼ ﻭ ﻣﻨﺴﺠﻤﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ
ﻫﻤﺮﺍﻩ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺗﻌﺎﻣﻞ، ﺑﺮﻗﺮﺍﺭﯼ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻭ ﺗﻔﮑﺮ ﺑﺪﻫﺪ ﻭ ﻣﺴﯿﺮ ﭼﺎﻟﺶ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﻤﻮﺍﺭ ﮐﻨﺪ. ﮐﺸﻤﮑﺶ ﻫﺎﯼ ﮔﻔﺘﺎﺭﯼ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭﯼ ﻏﺮﯾﺐ ﻣﯿﺎﻥ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ
ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﺗﻨﺪ، ﻭ ﺍﻧﺘﻘﺎﺩﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﻨﺶ ﻓﻀﺎﯼ
ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺣﻔﻆ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﻮﺟﺐ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺟﺪﯼ ﻭ ﻣﻠﻤﻮﺱ
ﺑﻪ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎ ﺑﯿﻨﺪﯾﺸﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﭼﺎﻟﺶ ﺑﮑﺸﺪ . ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯ
ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺻﺮﻑ ﻧﻈﺮ ﺍﺯ ﻣﻠﯿﺖ ﻭ ﻣﻮﻗﻌﯿﺖ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯾﯽ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺎ
ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﻧﻤﺎﯾﺸﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﻮﺩ . ﺩﺭﺩﻝ ﻫﺎﯼ ﻟﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﻮ- ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﯾﮏ ﺯﻥ
ﺳﻮﭘﺮﺍﺳﺘﺎﺭ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ- ﻭ ﺩﺭﺩﺩﻝ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﻫﺎﺩ- ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ
ﻣﺤﺮﻭﻣﯿﺖ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﺣﺴﺮﺕ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻣﺸﮑﻼﺗﯽ ﺷﺪﻩ- ﺍﺯﺳﻮﯼ
ﺩﯾﮕﺮ، ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻗﺸﺮ ﺑﻪ ﺍﺻﻄﻼﺡ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﺑﻪ
ﺗﺼﻮﯾﺮ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﻘﺪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ . ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﯿﭽﯿﺪﮔﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭﺟﺪﯼ ﺭﺍﺑﻄﻪ
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﭘﺮﺭﻧﮓ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻌﺎﺻﺮ
ﺧﻮﺩﻧﻤﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﻣﻮﺿﻮﻋﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﻣﺪﺭﻥ ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ ﺭﻧﺞ
ﻣﯽ ﺩﻫﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺛﺮﯼ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺻﺮﻓﺎ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﺷﮑﻞ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ
ﻣﻌﻨﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﮏ ﺑﻪ ﺗﮏ ﻣﻮﻟﻔﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﯼ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﻭ ﺑﺎ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺩﻗﺖ
ﺳﺮﺟﺎﯼ ﺩﺭﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺭﺍ ﺩﻝ ﺯﺩﻩ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ
ﻧﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺳﺮﻧﺒﺮﻧﺪ . ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ
ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺍﺛﺮ ﻧﻤﺎﯾﺸﯽ ﺑﺎ ﺗﺴﻠﻂ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻪ ﺍﺛﺮﯼ ﮐﻪ ﺧﻠﻖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﮐﺎﻣﻠﯽ ﺍﺯ
ﺳﺎﺧﺘﺎﺭ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ ﻧﻬﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﻮ ﻭ ﻧﻤﺎﯾﺸﯽ ﮐﻪ
ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﻭﯼ ﺻﺤﻨﻪ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ، ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﻣﺸﮑﻞ ﺧﺎﺻﯽ ﺑﻪ ﺛﻤﺮ
ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ . ﺁﺭﺵ ﻋﺒﺎﺳﯽ، ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻭ
ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﯾﺶ، ﺑﺎ ﺩﺭﮎ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻭ ﺟﺎﻣﻌﯽ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻭ ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺎﯼ ﻧﺴﻞ
ﻣﻌﺎﺻﺮ، ﺩﻏﺪﻏﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻧﯽ ﻣﻮﺟﺰ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﯽ
ﺑﯿﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﮐﺸﻤﮑﺶ ﻭ ﺳﻮﺀ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﻭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﻫﺎﯼ ﺗﻨﺶ ﺁﻣﯿﺰ ﺑﯿﻦ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩ
ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺍﻭﺝ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ، ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﺰﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﺎﯾﺶ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﻟﯿﻠﯽ
ﻭ ﺑﻼﺗﮑﻠﯿﻔﯽ ﻭ ﺍﺳﺘﯿﺼﺎﻝ ﻟﯿﻠﯽ ﻭ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯﺍﯾﻦ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ،
ﮔﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﻩ ﻓﻀﺎ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻧﺪ
ﺳﺮﻣﯿﺰ ﺷﺎﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺎﻥ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ . ﺩﺭ
ﺍﯾﻦ ﺑﯿﻦ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺑﺎ ﺣﺲ ﺗﻌﻠﯿﻖ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ؛ ﺑﺎ ﭘﺮﺳﺶ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ
ﭘﺎﺳﺦ ﻣﺘﻌﺪﺩ؛ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺑﺎ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﺑﺎﺯ ﻭ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺲ ﺗﻌﻠﯿﻖ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﻧﻘﺶ ﻓﻌﺎﻟﯽ ﺩﺭ ﺧﻠﻖ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﻨﺪﯼ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺍﺟﺮﺍ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺑﻪ ﻧﻮﻋﯽ ﺩﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﺷﺨﺼﯿﺖ ﻫﺎﯼ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﻤﻊ ﺑﻨﺪﯼ
ﺑﺮﺳﺪ؛ ﮔﻮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻫﻢ ﻧﯿﻔﺘﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺑﺎ
ﭼﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭﯼ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺥ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ؛
ﺑﯽ ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﺍﺿﻊ
محسن قربانی و شاهین نصیری این را خواندند
علی عبدالرحیم این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قرار است غافلگیر شویم؟ قرار است روی مرز واقعیت و خیال حرکت کنیم؟(با توجه به دیالوگ بولد شده نمایشنامه : دوست داشتن توی خیالات دوست داشتن بی آسیبی یه ولی خدا نکنه تخیلات به واقعیت تبدیل بشه ) اما خبری از این اتفاقات نیست! بعد از اولین بازی فرهاد دیگر همه چیز رو شده، مخاطب دیگر غافلگیر چند بازی بعد نمی شود. شاید این غافلگیری ها اتفاق می افتاد اگر کمی فضاسازی در نمایش وجود داشت. در اجرای فعلی طراحی صحنه و لباس هیچ خلاقیتی ندارد، حتی نرده های آنقدر کوتاه هستند که توی ذوق می زند. نور هشتاد دقیقه بدون هیچ طراحی و تغییری فقط صحنه را روشن نگه داشته...همه این ها بیشتر آدم را یاد یک نمایش رادیویی می اندازد به خصوص موسیقی پایانی کار. بازی ایوب آقاخانی(با توجه به این که تسلط کافی برای تغییر لحن و استفاده از صدایش را دارد) و تا حدودی لادن مستوفی(در نیمه دوم) تنها ویژگی های مثبت کار هستند.
محسن قربانی و سارا صاد این را خواندند
شاهین نصیری و علی عبدالرحیم این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید