سلام
از نظر من سیستم دانشگاه و گروهی که دختر از آن صحبت به میان میآورد در پشت پرده دست در دست هم دارند و هر دوی آنها در پی بهره کشی از انسان ها هستند. روش آنها این است که با تحقیر افراد، هزاران عقده در دلشان بکارند تا این انسان ها را به بهانه ی عقده گشایی به خدمت خود در آورند. کارول و استاد هر دو قربانی این نظام تحقیر آمیزند؛ نظامی که آنها را رو در روی هم قرار داده بدون اینکه بفهمند در حقیقت با هم یکسانند و اینجاست که تراژدی شکل میگیرد.
بیایید ازین منظر نگاه کنیم:
استاد عنصر مطلوب این نظام است اما تا وقتی که حقیقت را کتمان میکند.
گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
اما وقتی دلش برای دختر به رحم میآید (چون به قول خودش، خودش را
... دیدن ادامه ››
در او میبیند و با او احساس نزدیکی میکند) و برای اولین بار صادقانه و بی ریا عمل میکند، دیگر این عنصر نمیتواند برای نظام مطلوب باشد. کارول و استاد واقعا میتوانند یک زوج خوشبخت باشند و دقیقا بهترین کار همین بود که استاد زنش را طلاق میداد و با کارول ازدواج میکرد اما کارول که با این دلرحمی استاد فرصتی برای عقده گشایی یافته به او رحم نمیکند و مسیری را انتخاب میکند که استاد پیش ازین برگزیده بود و با این انتخاب هم استاد و هم در آینده خود را تباه میکند. در حالیکه اگر با استاد همراه میشد و عقده ای نمیبود میتوانست هم خود و هم استاد را ازین ورطه نجات دهد. این است راز دوام نظام؛ نظام همه را عقده ای میکند و ریاکاران را به جاه و مقام میرساند. هر کس که از ریاکاری به هر دلیل خسته شود، به دلیل عقده ی زیردستان خود به خود به پایین کشیده میشود تا ریاکار دیگری جایش را بگیرد.