در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش پستچی، پابلو نرودا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:10:56
امکان خرید پایان یافته
۰۴ مرداد تا ۰۶ شهریور ۱۳۹۸
۲۱:۰۰  |  ۱ ساعت و ۳۰ دقیقه
بها: ۳۵,۰۰۰ تا ۶۰,۰۰۰ تومان  |  جزییات
از ردیف ۱ تا ۶: ۶۰،۰۰۰ تومان
از ردیف ۷ تا ۱۰: ۵۰،۰۰۰ تومان
ردیف ۱۱: ۴۰،۰۰۰ تومان
بخش بیرون از ظرفیت: ۳۵،۰۰۰ تومان
نمایش پستچی پابلونرودا بیانگر زندگی مردم شیلی و نحوه ارتباط تنگاتنگ انها با پابلونرودا و اشعار اوست. ما شاهد تاثیر عمیق اوبر زندگی مردم هستیم. او اموزگار عشق است، ماریوی پستچی در ارتباط با شاعربزرگ به رمز و راز عشق پی میبرد. عشقی که نه تنها ماریو بلکه مردمان سراسر جهان رابه مرز جنون میکشد. متنی درباره دوستی و عشق، درباره ی شعر و لذت! ازادی و سیاست.

گزارش تصویری تیوال از نمایش پستچی، پابلو نرودا / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش پستچی، پابلو نرودا / عکاس:‌ رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

ویدیوها

مکان

خیابان طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، جنب خانه هنرمندان، تماشاخانه ایران‌شهر
تلفن:  ۸۸۸۱۴۱۱۵_۸۸۸۱۴۱۱۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دُن پابلو (خطاب به ماریو): ((نکنه تو هم مثلِ جان وِینی* که وقتی راه می رفت نمی تونست آدامس بجود)).
--------------------------------
*John Wayne
پابلو نرودا: احتیاج زیادی به صدای خونم دارم
هوا را از من بگیر خنده‌ات را نه!
نان را از من بگیر، اگر می‌خواهی
هوا را از من بگیر، اما
خنده‌ات را نه
 گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را که می‌کاری
آبی را که به ناگاه
در شادی تو سرریز می‌کند
موجی ناگهانی از نقره را
که در تو می‌زاید
از پس نبردی سخت باز می‌گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی ... دیدن ادامه ›› هیچ دگرگونی
اما خنده‌ات که رها می‌شود
و پروازکنان در آسمان مرا می‌جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می‌گشاید
عشق من، خنده تو
در تاریکترین لحظه‌ها می‌شکند
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری است
بخند، زیرا خنده تو
برای دستان من 
شمشیری است آخته
خنده تو، در پاییز
در کناره دریا
موج کف‌آلوده‌اش را
باید برافروزد،
و در بهاران، عشق من
خنده ات را می‌خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم 
بخند بر شب
بر روز، بر ماه
بخند بر پیچاپیچ خیابان‌های جزیره،
بر این پسر بچه کمرو
که دوستت دارد
اما آنگاه که چشم می‌گشایم و می‌بندم،
آنگاه که پاهایم می‌روند و باز می‌گردند
نان را، هوا را
روشنی را، بهار را
از من بگیر
اما خنده‌ات را هرگز!
تا چشم از دنیا نبندم
پابلو نرودا
همیشه فکر میکردم هوا را از من بگیر خنده ات را نه !یه جملس و من این جمله رو خیلی دوسش داشتم
ممنونم ازتون
۰۲ شهریور ۱۳۹۸
خوشحالم که دوست داشتید طناز جان ❤
۰۳ شهریور ۱۳۹۸
روح دمیده شده در حروف و حاصل کلماتی که جادو میکنن
۰۷ شهریور ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید