در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش پسر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 21:05:22
امکان خرید پایان یافته
۰۱ تا ۱۷ تیر ۱۳۹۹
۱۹:۳۰  |  ۱ ساعت و ۵ دقیقه
بها: ۳۰,۰۰۰ تومان
پدر و پسری در خانه روزها و شب ها را سپری می کنند. با هم غذا می خورند، تلویزیون تماشا می کنند و... میان آنها هیچ گفت و گویی اتفاق نمی افتد، هیچ گفت و گویی!
دسته‌بندی
خانوادگی

مکان

میدان هفت‌تیر، خیابان مفتح جنوبى، روبروى ورزشگاه شیرودى، خیابان ممیز (اردلان سابق)، پلاک ۲۵، بنیاد بیدل دهلوی، تماشاخانه سیمرغ
تلفن:  ۸۸۸۳۷۷۷۴-۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
"سکوتی کشدار و کم اثر "

از ویژگی‌های غیرقابل اجتناب دنیای مدرن، مصرف‌گرایی بیش از اندازه‌ی افراد جامعه و وابستگی آنان به رسانه و بمباران‌های اطلاعاتی است و حضور قدرتمند شیء و اشیاء و نفوذ آنان در تمام لحظات زندگی روزمره؛ آنچنان که بی‌وجود آنها نه تنها زندگی آدمی پیش نمی‌رود، بلکه دیگر جزیی اصلی از اصول بنیادین زیست هر فرد تلقی می‌شود.
مصرف‌گرایی براساس الگوی نظام سرمایه‌داری و قدرتمدار، نبض زندگی بشر را براساس سرمایه و اقتصاد تنظیم‌کرده و از طریق رسانه و تبلیغات، آنان را بر افراد حقنه می‌کند. تا در مسخ‌شدگی و رخوت فکری، تبدیل به ماشین‌هایی عاری از عاطفه و تنها در جهت مقاصد تولید سرمایه و مصرف، زیست و حرکت کنند.و موجودیتی بازسازی شود که از شاخصه‌های بارز انسانی و هسته گرم خانوادگی، به روال خورد وخواب و کار و بی‌تفاوتی، تقلیل یابد.
«پسر» با متن و کارگردانی محسن مظاهری، قصد دارد با تاکید بر غلبه این الگوی مصرف‎گرایی در زمانه‌ی امروز و با ناظر کبیری چون رسانه و تلویزیون ، این سیطره و این ماشین‌شدگی را بازنمایی ... دیدن ادامه ›› ‌کند.
دو کاراکتر که به ظاهر پدر وپسری هستند، که در یک جهان مردانه و برساخته، بی‌هیچ اثری از موجودیت زن، بدون آنکه هیچ دیالوگی با یکدیگر برقرارکنند، در پروسه‌ی زمانی، یک الگوی زیستی را تکرار می‌کنند. پدر آشپزی می‌کند و به امور خانه مشغول ‌است، و پسر که به نظر می‌رسد نماینده‌ای از جهان مصرف‌کننده امروزست، روزها ازخانه خارج می‌شود و زمان حضورش در خانه فقط از ماحصل زحمت دیگری (پدر) استفاده می‌کند. در تمام طول شبانه روز، رسانه تصویری روشن و برنامه پخش می‌کند. از سویی دیگر به نظر می‌رسد دیگری بزرگ، در مباحث لکانی، در این جهان خلق‌شده توسط هنرمند، متغیر و بنوعی همپوشانی وضعیت امروزی‌ست که فرزندان (جوان‌ترها) با تأسی از هجوم اطلاعات و به‌روز بودن، درجایگاه قدرتمندتری قرارگرفته‌اند.
این ایده به نوبه خود می‌تواند با پرداختی کارآ، و داده‌های مناسب برای فضاسازی لازم در حضور سکوتی میان دو کاراکتر، جذاب و حتی تاثیرگذار باشد اما صحنه‌های مطول، تکرار و کشدار، در سیکل‌های شناسایی نحوه‌ی زیست مورد نظر، از ریتم بارها می‌افتد و ارتباط مخاطب را برای پیگیری جریان، قطع می‌کند چرا که نه داده‌های عمیق و جان‌دارند که با نفوذ معنایی و تحلیلی به ساحت ذهنی مخاطب، او را برای رخدادهای بعدی که احتمالا می‌تواند ضربه‌ای و تراژیک باشد، آماده نگه دارد و نه زمان‌بندی صحنه‌ها، با دقت و چینش درستی‌ست که ضمن سکون و رخوت موجود، قادر باشد آن را به پرده نهایی متصل کند. حتی تا پایان، برای حذف موجودیت زن، توجیهی ارائه نمی‌شود که جای پرسشی دراین باره مطرح می‌کند که آیا نویسنده از این حذف و ترسیم وضعیتی پایدار مردانه بی‌حضور زن، تداعی و تاکید خاصی درنظر داشته است یا خیر.
سوژه هم هرچند مبحث امروزی‌ست اما بسیار از آن دیده و یا خوانده‌ایم بنابراین تماشاگر بدنبال وجوه تئاتریکالیته و معناگرایی‌های عمیق‌تر و بکرتری از یک توضیح یک خطی "جهان مصرفگرا و قدرت رسانه" در فحوای نمایش‌ بوده که اجرای پسر فاقد این وجوه است.
روابط پدر و پسر با هیچ خط و ربطی، آشکار نمی‌شود حتی تا دقایق آخر این خویشاوندی در حد همان حدس و گمان باقی می‌ماند. جهانی که حتی در زیرو بم فاقد هر نوع پرداخت و یا تأملی برای درک موقعیت پیش‌رو است. حذف پدر، بعد از 50 دقیقه ریتم کند و کشدار و تکرار، آنقدر دیر رخ می‌دهد که عملا از جریان نمایش خارج شده و از انرژی و تاثیر نهایی، تهی‌ست و نمی‌تواند از دشواری یک اثر بدون دیالوگ اما قدرتمند در برقراری معنایی و اجرایی، به سلامت عبور کند.
صدای ناهنجار تلویزیون، نامناسب و مخدوش‌کننده در برقراری ارتباط با فضای اجرا می‌شود که بعنوان نقطه ضعفی آشکار قابل تشخیص‌ست.با این حال انتخاب برنامه‌های پخش‌شده هوشمندانه است .دکور پرزحمت و قابل احترام‌ست هرچند نمی‌تواند کاستی‌های را پرکرده و از تاثیر ملال‌آور اجرا بکاهد. نورپردازی نیز نیازمند طراحی حرفه‌ای تری‌ست اما طراحی لباس‌ وگریم قابل قبول‌ست.
پسر، با تمام نقائصی ذکر‌شده، حاصل زحمات گروهی جوان و باانگیزه است که در سالنی با امکانات کم تلاش می‌کند زمان لذت‌بخشی را برای تماشاگر مهیاکند . با این حال امیدست در تولیدات آتی، با تجربه کاملتری به صحنه بیایند.

نیلوفرثانی
12 تیر99

با سپاس از دوستان عزیز روابط عمومی و گروه نمایش پسر برای دعوت و جسارت حرفه ای‌شان در استقبال از نقد و گفتگو بی هیچ ملاحظه'‎گری درباره اثرشان. صمیمانه آرزوی موفقیت برای تک تک افراد این گروه بامرام و همدل دارم
درود نیلوفر جان
خیلی ممنونیم بابت قبول دعوتِ ما و گپ و گفت مفصل و دلچسبی که بعد از نمایش داشتیم و شب به یادموندنی ای شد برامون.
بابت آرزوی صمیمانه و خالصانه و لطف و محبتی هم که به ما داری و در پایان نقدت اشاره کردی ممنونیم و جز این هر رفتار و منشی داشته باشیم به خودمون و مخاطبمون و مسیری که در پیش گرفتیم ظلم کردیم.
به قول جلال تهرانی هر تأویل و تفسیری از جانب کارگردان و صاحب اثر از پدیده، اتفاق و متنی میتونه درست باشه و هر برداشتی و نقدی از جانب مخاطب هم قطعن همینطور و همیشه این تفاوت ها و نقص ها وجود داره و باید پذیرفت یا عمیقن فکر کرد بهشون، از تعامل همین افکار و اندیشه ها و تامل ... دیدن ادامه ›› روی نظرات هم و بیشتر و بیشتر مطالعه و تفکر کردنه که رشد فردی و جمعی حاصل میشه.
بسیار ممنون که حضورت و فعالیتت در این عرصه باعث افزایش این اتفاق و این رشدها میشه ????
۱۷ تیر ۱۳۹۹
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
حمید خورشیدی  
درود نیلوفر جان خیلی ممنونیم بابت قبول دعوتِ ما و گپ و گفت مفصل و دلچسبی که بعد از نمایش داشتیم و شب به یادموندنی ای شد برامون. بابت آرزوی صمیمانه و خالصانه و لطف و محبتی هم که به ما داری و ...
درود حمیدجان صد درصد حق باشماست و منهم در هر مطلبی که درباره هر نمایشی می نویسم به این مسئله اذعان دارم که نظرم شخصی و براساس دریافت هاو تحلیل فکری و نظریم هست و اصراری بر صحت اونها ندارم. تنها به این قصد که هر نقد می تواند ظرفیتهای یک اثر نمایشی را بیشتر روشن و بازیابی کند ،مینویسم و به اشتراک می ذارم . بخصوص علاقمندی نقد در گروه این نمایش، رغبت بیشتری برای این تعامل ایجادکرد.
برای منهم بسیار گفتگو با شما و گروه خوب اجرایی لذتبخش و پرباربود و چقدر از آشنایی همگی دوستان خوشحال شدم
بخصوص دیدن اسامی دوستانی که از تیوال به تجربه اجرا و تئاتر پرداختند لذتی مضاعف داره.
موفق باشید به امید اجراهای بعدی
۱۷ تیر ۱۳۹۹
نیلوفر ثانی
درود حمیدجان صد درصد حق باشماست و منهم در هر مطلبی که درباره هر نمایشی می نویسم به این مسئله اذعان دارم که نظرم شخصی و براساس دریافت هاو تحلیل فکری و نظریم هست و اصراری بر صحت اونها ندارم. تنها ...
بسیار هم عالی و دم شما گرم.
واقعن جز این نیست، حتی خود من که عضوی از تیم این نمایش هستم میتونم با بخش قابل توجهی از نظرات شما موافق باشم و این اصلن اتفاق عجیبی نیست و پویاییِ این عرصه به وجود همین موارده و باید این گفتمان ها وجود داشته باشه، هرچقدر هم که نظرات متفاوت باشه.
ما هم بسیار خوشحال شدیم و مفتخر که در خدمتت بودیم و میزبان نظرات شما ???
۱۷ تیر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پسر!
این نمایش را میخواهم از چند جنبه نقد کنم اما خواستن همیشه توانستن نیست. اول این که از حوصله خارج است و‌ دوم اینکه نمیخواهم مثل بروشور طراحی شده کار، پر حرف باشم. به راستی واقعا نیاز بود؟ گویی کارگردان خودش هم از سکوتی که برای تماشاچی برقرار کرده فراری است. یا خودش هم تحملش را ندارد و هرچه روی صحنه دیالوگ نگفت، نوشت! اما دو موضوع ذهن من را پس از خروج از پلاتو سمیرغ به شدت درگیر کرد.

از آن جنبه هایی که گفتم، ابتدا بپردازم به بحث پدر و پسر! موضوعی که در افسانه و اساطیر شرق برخوردی کاملا متفاوت از همتایان غربی اش با آن می شود. قبل از ورود به پلاتو (اصلا نخواهم کفت سالن یا تماشاخانه یا ...)، در این فکر بودم که آیا بحثی که من در انتظارش هستم، اتفاق می افتد؟ پسرکشی؟ پدر کشی؟ نمیدانم در برگه تیوال یا در تیزر دیده بودم چیزی شبیه این که “این پسر دیگر آن پسر نیست” و این واقعا قلقلک آزار دهنده ای شده بود برایم و خدا خدا میکردم که محسن مظاهری از این بحث اسطوره ای هم بهره ای گرفته باشد. شاید این اتفاق افتاده باشد اما من اول از پسرکشی و پدر کشی بگویم.
نمایشنامه شاهکار سوفوکل به نام ادیپ شاه که همه حداقل یک بار آن را خوانده ایم، زیربنای تفکری در غرب است که بعدها به نام پدرکشی مشهور میشود. ادیپ پدرش را میکشد و با مادرش ازدواج میکند. فیلسوفان مدرن برداشتی کاملا سمبلیک از این اتفاق دارند و آن این که غرب مدام از رگ و ریشه و گذشته خود فاصله ... دیدن ادامه ›› گرفته و رو به جلو می رود. اینجا پدر نماد ارزشها و عقاید و اصول روش گذشتگان است و پسر نماد آینده و تغییر و اصلاحات. پسر وقتی پدر را با دستان خود می کشد، یعنی آرمانهایش را به جای آرمانهای پدر میگذارد و به روش خود عمل خواهد کرد.
اما اگر پدر پسر را بکشد؟
اورهان پاموک در رمان “برف” اشاره ای به افسانه‌ی رستم و سهراب دارد و جمله ای کلیدی را در مورد کشته شدن سهراب به دست رستم به رشته تحریر در آورده است: “عشق به رستم، سهراب را میکشد”
در یکی از باشکوه ترین نمونه های ادبیات حماسی خاور میانه، فردوسی پدر و پسر را به جان هم می اندازد. اینجا هم مانند ادیپ هردو نجیب زاده اند و هردو از هویت همدیگر نا آگاه. اما راوی تقدیر در شرق گویا داستان دیگری سراییده است. اینجا پدر پسر را می کشد. برداشت سمبلیک ما به قرینه نمونه غربی؟ آری. اینجا گذشته، آینده را تسخیر میکند. آبا و اجداد هستند که پسران را بر دین و عقاید و روش خود نگه میدارند. اینجا پدران قاتل پسرانند. اینجا پسران بر دین پدرانند.
این قیاس با شنیدن عنوان نمایش پسر مانند خوره به جانم افتاد ولی . . .
در نمایش محسن مظاهری، پدر انگار امیدش را از شباهت و نشان از پدر و راهرو و متابعه کاملا از دست داده است. (چنان که پوستر میگوید) پدر گویی دلخوش به ارتباط ژنتیکی شده است و پسر به اکراه تسلیم!
انگار دیگر پسرکشی و‌ پدرکشی از مد افتاده است. در دوره ای که ما پیوندهای انسانی را به کلی فراموش کرده ایم و روابطمان را بر اساس ژنتیک، رنگ، زبان، دین، ملیت، قبیله، و . . . تعریف کرده ایم، کار ما به خودکشی رسیده است. گویی ارتباط طولی و عرضی مانند مسائل ریاضی هستند!
اینحا پدر و پسر در شمایلی مزین به پوچی و عبث‌نمایی محض، نیازی به گذشته و آینده حس نمیکنند. چرا که آنها در حال مرده اند. شاید به همین دلیل باشد که در خانه‌شان هیچ آیینه ای آویزان نشده است. کسی جرات دیدن خودش را ندارد.
شاید اگر مظاهری رابطه پسر-پدری را انتخاب نمیکرد، می شد به راحتی نمایش را از دیدگاهی بکتی نیز به نقد کشاند. پایان بازی و . . .

اما در مورد بازخوردی که ممکن است پسر بگیرد یا گرفته باشد...
از قول روز اونز در کتاب تئاتر تجربی، “تجربه کردن، یورش بردن بر ناشناخته است.” این نمایش جسارتی فراوان طلبیده است. اثری که به ندرت جذابیت بصری دارد. یک سوئیت مبله با یک تلویزیون. دو نفر بدون حتی یک خط دیالوگ یا یک حرکت بدنی خارج از حوزه رئالیسم! تکرار ساده ترین و منزوی ترین اتفاقات روزمره مانند لباس پوشیدن، لباس درآوردن، به تخت خواب رفتن، میز چیدن، غذاخوردن، ظرف شستن، ... . اما چرا ناشناخته؟ از نظر من این نمایش از لحاظ طراحی و میزانسن، یک نمایش فمنیستی است. ما در روایت‌های رایج همیشه از نقطه الف به سمت نقطه ب میرویم. به قول فمنیستهای موج سوم، روایتهای رایج بسیار مردانه و شبیه آلت تناسلی خود مرد هستند. یعنی نقطه ای عمل میکنند. هدفگرا هستند. (مردها وقتی به خرید میروند به این اهمیت میدهند که چه جنسی را کجا و به چه قیمتی میخواهند؛ پس به قطع چند دور خیابانها و مجتمعها را گز نمیکنند تا ابتدا فقط ببینند؛) تقریبا تمامی رمانها و نمایشنامه های الگو این گونه هستند. اما پسر از این مهلکه تکراری خود را رهانیده است. روایت فمنیستی سعی میکند ما را در مسیر نگه دارد، ما را وا میدارد که با سرعت دلخواه نویسنده حرکت کنیم تا اطرافمان را خوب ببینیم و مدام توجه ما را از این که به کجا میرسیم، منحرف میکند. هدف مسیر است، نه مقصد.
“پسر” از جایی به جایی نمیرسد. بلکه از ما میخواهد چند روزی در یک خانه زندگی کنیم. خانه ای که تمام اجزای ضروری و تکراری خانه های ما را داراست، اما چقدر به بودن خودمان در کنار این اشیاء فکر کرده ایم؟ چند بار تصویر روزمره مان را در اتاق خوابمان مرور کرده ایم؟ اصلا تا حالا با سینک سلفی گرفته ایم؟ پسر تلخیهایی که در روزمرگی هست را ثانیه به ثانیه به ما می چشاند. صدای تلویزیون را هرگز قطع نمیکند تا بدانیم چه موسیقی مزخرفی به زندگیمان میبخشد! مانند یک متن فمنیستی، از ما میخواهد صبور باشیم و لحظه ها را به درستی بفهمیم، حتی اگر آن لحظه، نمک پاشیدن روی سیب زمینی پخته باشد!

جوانب بسیار زیاد دیگری هستند که یا راجع به آنها بحث شده یا این نوشته را از حوصله خارج میکنند. مانند بحث تکرار، ارتباط، ریتم، ساختار دراماتیک، و ...

من از دیدن نمایش لذت بردم. بهتر بگویم نمایش را خوب حس کردم. کاش زودتر می دیدم و میتوانستم دو‌باره برگردم و حسم را مقایسه کنم.

نقدی بر نمایش پسر
کمال عبدی
هفدهم تیر ماه نود و نه
درود کمال جان
اول از همه خیلی ممنونم که اومدی و بر این اعتقاد خودت که فقط_تماشاچی_نباشیم استوار بودی و نوشتی برامون.
خوشحال میشدم بعد از نمایش حضور داشتم و صحبت میکردیم ولی انقدر مفصل نوشتی نظراتت رو که لذت بردم.
خوشحالم این نمایش انقدر درگیرت کرد که اشاره های قابل تأملی داشته باشی و خوشحالم که با ریتم و حال و هوا و روایت کار همراه شدی و تلخی و رخوت روزمرگی اونم تحت سیطره‌ی رسانه رو کامل طبق آنچه که روایت شد پذیرفتی و باور داشتی و نگاه و برداشت خودت رو ... دیدن ادامه ›› نوشتی. ??
امیدوارم همونطور که دغدغه داری فرد تاثیرگذاری برای رسانه باشی و هممون با یادگیری و مطالعه و فعالیت بیشتر بتونیم اتفاق های ارزشمندی رقم بزنیم. ??
۱۷ تیر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشتی برای نمایش پسر به کارگردانی محسن مظاهری

این بار با همه بارهای قبلی فرق داشت؛ سالن خالی خالی بود بجز من و نمایشگرد؛ من که در تمام طول نمایش داشتم به این سوال فکر می کردم که واقعا چه چیزی عوامل را بر آن می دارد که تنها بخاطر دو نفر یک اجرا را به روی صحنه ببرند؟ تعهد؟ مسولیت؟ رودربایستی؟ اخلاق؟ انسانیت؟ نمایش بسیار کسل کننده بود؛ اما گفتن این جمله، ابدا کارگردان را ناراحت نمیکند؛ زیرا او نیز اساسا به دنبال ایجاد همین کسالت در مخاطب بود. مساله نمایش، نشان دادن وضعیتی بود که شاید بیشتر ما در آن قرار داشته باشیم؛ وضعیت بی معنایی؛ یک جور بی معنایی روزمره شده که به آن عادت کرده و انگار که با آن کنار آمده ایم؛ و تلویزیون که احتمالا نمادی است از همه پروپاگانداهای یک سویه ای که در سراسر جهان میلیاردها دلار پوند دینار یوان یورو تومان و.. خرج میکنند تا چنین بی معنایی بزرگی را وسط زندگی ما بیندازند.. من که در طول اجرا چند بار از ته دل خندیدم؛ معمولا از چیزهای بی معنا خنده ام می گیرد؛ البته این خنده از سر سرخوشی نیست؛ خنده ای پرسشی است. چون معمولا چیزهای بی معنا آن قدر در نظر ما پوچ و مبهم اند که حتی نمی توانیم درباره شان سوالی بپرسیم یا کلمه ای پیدا کنیم. اوایل نمایش، از یک جایی بعد من هی این سوال را توی سر خودم میزدم که واقعا من برای چه اینجا نشسته ام؟ احتمالا نمایشگرد هم همین سوال را از خودش داشت چون هی مدام سرک میکشید توی کاتالوگ معرفی نمایش تا مگر بتواند چیزی مجاب کننده در آن پیدا کند. همه این حرفهایی که زدم، در مذمت نمایش نبود؛ چون نمایش ابدا بی معنا نبود؛ فقط میخواست بی معنایی را به تصویر بکشد؛ اما فهم این موضوع در ابتدای امر برای مخاطب کمی دشوار است و این خطر وجود دارد که او نشان دادن بی معنایی را خودِ بی معنایی قلمداد کند؛ در حقیقت سوال اساسی اینجاست که آیا بی معنایی را می توان در یک سازوکار معنایی نشان داد؟ یا باید صرفا آن را منتقل کرد، همانطور که هست؟ اگر ... دیدن ادامه ›› کارگردان، بی معنایی را بسیار جذاب و هیجان انگیز به تصویر بکشد، به طوری که مخاطب پس از نمایش احساس سرخوشی کند، آیا موفق شده است؟ یا موفقیت در آن است که بی_معنایی را همانطور که هست، منتقل کنیم؟ برای پاسخ به این سوال، باید بتوانیم به این سوال پاسخ دهیم که آیا بی معنایی خود یک معناست؟ یا فقدان معنا؟ تفاوت این دو و تبعات پذیرش هریک چیست؟
از محسن مظاهری و محمد غلامی مایانی صمیمانه متشکرم که بدون توجه به تعداد تماشاچیان نمایش_پسر را تنها برای ما دو نفر بروی صحنه برده و چنین پرسش هایی را برای ما ایجاد کردند. کرونا
درود بر شما دوست عزیز
خیلی ممنون بابت این یادداشت و دلنوشته که خیلی حس خوبی داره.
بله اجرای روز چهارشنبه 11 تیر که شما تشریف آوردین اینگونه بود و چهار بلیط خریداری شده بود که گویا دو نفر با نیت حمایت اینکار رو کرده بودن.
چنین اجراهایی مطمئنن در ذهن اعضای گروه مخصوصن بازیگر و کارگردان ها می مونه و شاید به خاطر تمام مطالبی که شما ذکر کردین، نیازِ هر اجرایی باشه تا این تاملات رو به دنبال داشته باشه.
۱۵ تیر ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید