در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش صد درصد
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:11:06
از شهریور ۱۳۹۷
۱۶:۰۰، ۱۹:۰۰ و ۲۰:۰۰
بها: ۴۰,۰۰۰ و ۵۰,۰۰۰ تومان

تندیس بهترین بازیگر زن برای ستاره پسیانی و دیپلم افتخار بهترین بازیگر مرد برای هوتن شکیبا از سی و ششمین جشنواره بین المللی تیاتر فجر
کاندیدای بهترین کارگردانی، موسیقی و طراحی صحنه از سی و ششمین جشنواره بین المللی تیاتر فجر

اجرای پیشین این نمایش



›› فروش اینترنتی بلیت در دیگر سایت‌های محترم انجام می‌شود


- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۲ سال خودداری نمایید.

  • درهای سالن ۱۵ دقیقه مانده به زمان اجرا باز می‌شود.
  • برای مشاهده نشانی پارکینگهای نزدیک پردیس تئاتر شهرزاد و بوتیک تئاتر ایران لطفا اینجا را کلیک نمایید.

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل‌لوشاتو،‌ بعد از سفارت ایتالیا، شماره ۷۶
تلفن:  ۶۶۷۶۱۴۲۳ - ۶۶۷۵۱۰۴۶ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۸۴ - ۰۹۹۱۵۷۰۰۴۷۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مروری بر نمایش صد در صد نوشته مارکس لید

الیزابت دختر شاداب و سرزنده و هنردوستی که قربانی هرزگی مایکل (بازیگر نابازیگری )می شود .
داستان ... دیدن ادامه ›› از همان جا شروع می شود که الیزابت بعد از دیدن نمایشی که مایکل در آن ایفای نقش می کند برای گرفتن امضا ساعت ها پشت در اتاقی که مایکل در آن مدت زمانی را با دختری می گذراند می ایستد و بعد از ساعت ها انتظار با بی توجهی و توهین مایکل مواجه شده و به علت از دست دادن قطارش در یک سانحه رانندگی فلج می شود .
الیزابت افلیج اما بعد از مدت ها دنبال انتقام و مجازات مایکل است به گفته خودش : دلیل اصلی مجازات اینه که قربانی دوباره قدرت از دست رفته شو به دست بیاره تا بتونه احساس بهتری نسبت به خودش پیدا کنه . اما چه نوع مجازاتی ؟؟؟؟ مرگ ؟ حبس ابد ؟ شکنجه ؟ تحقیر و سرزنش ؟ اعتراف ؟!!بله ! الیزابت ، مایکل را به بهانه خواندن نمایشنامه به خانه اش کشانده و از او اعتراف می‌گیرد . اعتراف به اینکه انسان ضعیف و ناتوانی است . به گفته خود الیزابت : تو از اون دسته آدم هایی هستی که منتظرن سرنوشت ، اتفاقاتو رقم بزنه نه از اون دسته که خودشون اتفاقاتو رقم می زنن .
مایکل در ابتدا همه اینها را انکار می کند اما بعد با دلایل و شواهدی که الیزابت برایش می آورد به مراتب محکم تر و قوی تر اعتراف به ناتوانی و ضعف خویش می کند .
اما این پایان ماجرا نیست . الیزابت اما غیر از پاهایش چیزهای دیگری را هم از دست داده است .
او این مجازات را برای سرخوردگی های جنسی اش کافی نمی داند . او بارها در طول نمایش به جذاب بودن مایکل اعتراف کرده است . پس گام بعدی در مجازات مایکل چیست ؟ مجبور کردن مایکل به قتل
!!!!!! قتل چه کسی ؟؟؟؟؟ الیزابت .
به گفته خود الیزابت : خیلی جالبه که آزادی مطلق من میشه حبس ابد تو .
و اما پایان نمایش که سرشار از خلاقیت است و زیبایی . دو پایان ! دو زاویه دید ! دو نگرش ! یکی مرگ الیزابت و دیگری افتادن مایکل در آخرین گودالی که الیزابت برایش حفر کرده است .
که به عقیده من پایانی با مرگ الیزابت بیش‌تر برازنده این نمایش است چون الیزابت تا پایان نمایش به تمام خواسته هایش رسید و اتفاقات را خودش رقم زد و هدف اصلی او از همه این اعمال دو چیز بود . ۱. آزادی مطلق خودش ( رهایی از دنیا و سختی هایش ) و ۲. حبس ابد مایکل ( مجازات و تنبیه او به خاطر گناهانش ) و چه زیبا الیزابت با هوش و درایت خود به خواسته اش رسید و چه عادلانه مایکل به خاطر غرور و هرزگی و ضعفش عقوبت شد . و چه جالب که آزادی مطلق الیزابت یعنی همان حبس ابد مایکل .
ستاره دهقانی ۱۳۹۷/۰۸/۱۱
شما چه جوری از این نمایش‌نامه این جمله رو دریافت کردین: « الیزابت دختر شاداب و سرزنده و هنردوستی که قربانی هرزگی مایکل می شود. » ؟!؟
۱۲ آبان ۱۳۹۷
با شما موافقم آقای جعفریان . شاید منم موقع نوشتن اون جمله خودمو جای الیزابت فرض کردم و دیالوگ هایی که ستاره پسیانی گفت ، تو ذهنم تداعی شده .
۱۲ آبان ۱۳۹۷
دقیقا به عقیده من جذابیت نمایشنامه مارکس لید به خاطر درگیر کردن ذهن مخاطب و به چالش کشاندن اوست .
۱۲ آبان ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
«سرگیجه»
یا
«انّ الله عزیزٌ ذو انتقام»

«صد درصد» حکایت تعامل دو انسان است که ظاهراً یکی عاشق است و دیگری معشوق، در قالب یک رابطه عاطفی یک ... دیدن ادامه ›› سویه. طراحی صحنه نمایش به گونه ای است که از همان ابتدا، ارتباط این دو نفر را با محیط خارج از صحنه منتفی می کند. درهایی که برای باز شدن لم دارند، پنجره هایی بسته و هوایی گرفته که مایکل از آن به ستوه می آید، همه حکایت از این واقعیت دارند که هر چه هست همینجا است، در همین خانه، میان همین دو نفر.

شخصیت های نمایش، پیش رونده (Progressive) بوده، به مرور پرورده می شوند. طنز و سادگی ملایم «الیزابت» به مرور به خشم، عصیان و جنون تبدیل می شود. «مایکل» که در ابتدا زیر سیطره نوعی غرور و خود برتر بینی قرار داشت، به تدریج و با وخامت اوضاع، تحقیر می شود و برای نجات جان خود حاضر است دست به هر کاری بزند.

روایت از جایی به بعد وارد یک ساختار دوارِ تو در تو می شود، ساختاری سرگیجه آور. گویی همه چیز از پیش تعیین شده و در دستان «الیزابت» است. جمله ای از ترانه Fear of a unique identity از گروه Antimatter در ذهنم زنده می شود: «Every move must be part of the act and not overstep the mark». «مایکل» عاصیانه با تقدیر خویش می ستیزد، با نمایشنامه ای که در دستان «الیزابت» است. اما همین ستیزه جویی نیز بخشی از متن است. «مایکل» مانند گرفتاری در باتلاق، هرچه بیشتر تلاش می کند، بیشتر اسیر سرنوشت می شود، سرنوشتی که به دستان عاشق برای معشوق، نوشته شده است.

نمایش همانطور تمام می شود که «الیزابت» می خواهد. من «الیزابت» را خدایی می بینم که مخلوق خویش را در فضایی که خود می خواهد اسیر کرده است. «مایکل» همان مخلوق است و همان معشوق. او بابت هرچه انجام می دهد مسئول است و مورد بازخواست قرار می گیرد، برای روابط جنسی اش، نوشیدن مشروب، رفتارش با بازیگری که دیگر توان اجرا ندارد و ... . «الیزابت» آنقدر قدرتمند است که حتی می تواند «مایکل» را مجبور کند او را بکشد، بکشد تا خود رها شود و «مایکل» یک عمر اسیر در حبس ابد. «الیزابت» عاشقی است سرخورده از معشوق که به دنبال انتقام است. او «مایکل» را مقصر می داند و به دنبال قدرتی دوباره است که به کمک آن مجدداً برخیزد و تنها راه کسب این قدرت انتقام است. «الیزابت» خدایی است که «مایکل» را کاملاً یک سویه محاکمه و مجازات می کند و این مجازات، انتقام است. «الیزابت»، خدای انتقام!
چه نقد Progressive گونه ای درباره این نمایش .. :)) و چه آهنگی ...

To Stand Alone Is To Be Exposed

۲۹ مهر ۱۳۹۷
فکر کنم می فهمم چی میگی Marillion جان. البته من ارادت دارم خدمتتون، مخصوصاً قبل تر که بیشتر در مورد موسیقی مطلب میذاشتم خدمت شما و یکی دو نفر دیگه از بچه ها بودم که واقعاً برام مفید بود و خیلی چیزا یاد گرفتم ازتون، مخصوصاً از شما و یه دوستی به اسم Benighted که فعلاً خبری ازشون نیست.
یادمه یه جایی تو یه بحثی راجع به High Hopes گفته بودم اون قسمت ترانه که میگه The ringing of the division bell had begun منو یاد این بیت از حافظ میندازه: مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم / جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها
دقیقاً برای منم خیلی زیاد اتفاق میفته که یه نمایش منو میبره به فضای یه بیت شعر یا با دیدن یه فیلم یاد یه موسیقی خاصی میفتم ... دیدن ادامه ›› و ...
لوله رو هنوز ندیدم متاسفانه ولی قصد دارم تو همین چند روزه برم ببینم. کاش این برداشتتو نمیخوندم قبل دیدنش. حتماً وقتی دیدمش بیشتر در موردش حرف می زنیم.
آخرشم اول حرف شماست، Gentle Giant که ارادت خاصی بهش دارم، گروهی بودن که کمیت کارشون پایین بود، اما کیفیت کاراشون جاودانه شون کرد، یه چیزی مثل Van der Graaf Generator. البته همونطور که از اسم و عکس و همه چیم پیداست من سر سپرده King Crimson ام :)).
خیلی مخلصم.
۳۰ مهر ۱۳۹۷
یکی از بهترین سرسپردگی ها متعلق به شماست :)) .. ارادت
۳۰ مهر ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با عرض معذرت خدمت دوستداران بیشمار این نمایش من از صد در صد در حدود هفتاد درصد رضایت داشتم اونم بخاطر ایده نابجای هیپنوتیزم و لنگ زدن منطق روایی ... دیدن ادامه ›› داستان در مقصر دانستن مایک و یا در تله افتادن های پی در پی بدون هیچ خلاقیتی که البته به این موضوع تو متن هم اشاره شد اما دیگه زیادی رو دست خوردن جذابیت رو تبدیل به حماقت میکنه و کمی زود بیننده متوجه میشه که اخرش کار به کجا میرسه و خب این یکم کسالت باره.
اما بازیها مخصوصا خانم پسیانی عالی بود و میزانسن و موسیقی بی نهایت صحیح و در کل تجربه ای خوب و ارزشمند.
پ ن 1 این نمایش شدیدا منو یاد فیلم کاراگاه مایکل کین انداخت
پ ن 2 تسلط ستاره پسیانی در ویلچر سواری اعجاب انگیز بود