اول نمایش خوب بود و تا اواسط نمایش بازی ها نسبتا خوب و داستان گیرا بود ولی به نظرم مدت زمان نمایش طولانی بود و باعث شد فضای کسالت باری در سالن ایجاد بشه و در نهایت تئاتر بسیار معمولی ای بود.
مدتی پیش نمایشنامه سه خواهر را ( به ترجمه دکتر سعید حمیدیان و کامران فانی ، نشر قطره ) مطالعه نموده بودم. امشب که به تماشای اثر نشستم اجرایی متفاوت از آن را شاهد بوذم.
از جمله این تفاوت ها مستقل بودن از زمان و مکان بود. حضور اشیایی مانند تلفن همراه و ماشین های اسباب بازی کنترلی حاکی از استقلال زمانی و دیالوگ هایی راجع به ایرنا که زبان فارسی را آموخته بود نشان از استقلال مکانی می باشند.
نشانه یابی از دیگر ویژگی های شیرین و مطبوع اثر بود ،همانند سیزده بادکنکی ( به تعداد کاراکتر های اثر ) که در ابتدا دانه به دانه باد شده و به مرور رها می شوند. همچنین دکور مینیمال شامل تعدادی میز و صندلی که تا پایان نمایش از تعداد و حتی اندازه آنان کاسته و بر فلاکت و سیه روزی خانواده افزوده می شود تا جایی که دیگر چیزی جز یک میز کودک و یک رخت حاوی پوشک بچه به همراه کاناپه ای که هر سه خواهر بر روی آن نشسته اند ، یافت نمی شود.
افزودن چاشنی طنز به منظور فرار از ملال انگیزی انتخابی هوشمندانه از سوی گروه بود.
اما روح مرحوم چخوف به وضوح تمام در اجرا قابل احساس بود. نگاه به کار و فعالیت به عنوان ناجی زندگی و مقام والای آن ، حضور آرمانشهری به مانند مسکو و ابراز علاقه ی مکرر به مهاجرتی که هرگز اتفاق نمی افتد و همچنین امید به آینده به هنگام بدبختی در دیالوگ های هر سه خواهر از جهان بینی و حضور چخوف خبر می دهد.
نمایش سه خواهر بسیار تاثیر گذار بود و مخاطب رو وادار به تفکر میکرد ولى اى کاش زمانی حداقل یک ربع کوتاه تر بود بازى ها بسیار یکدست و درست بودند سکوت هایى که تو رو به اعماق نمایش فرو میبرد و انتخاب درست کاراکتر ها براى نقش ها کولیگین و ورشنین اندره و انفیسا ماشا و ناتاشا تعلیق هاى ماشا و دوئل انفیسا و ناتاشا در پرده سوم و کمدى قابل باور کولیگین فضاى خوبى رو برقرار کرده بود همچنین حضور اندره که پرفسور نشده بود من دو بار نمایش رو دیدم و لذت بردم