آدمهای سرزمین من
زود به زود
جای زندگی و مرگ شان
عوض می شود،
خیلی وقت است
هیچ کس
یک شادی از ته دل را
با چشمان خود ندیده
انگار خواب روشنایی را
دیگر هیچ وقت نخواهیم دید.
عصای پیرمرد همسایه
تلو تلو کنان
روی سنگ فرش خیابان نقش بسته
شاید
... دیدن ادامه ››
زیر پایش
عزای ملکه مورچه هاست
که دل شان برای ما می سوزد،
بغض،سپیدی درختان را
به سمفونی مرگ مبدل کرده
ابرهای سیاه و خاکستری
سایه شان را بر روی شهر
گسترده اند
دیگر زمستان هم
ذوق و شوق جوانی اش را
به همراه ندارد
نکند سپید ترین فصل سال
سلطنتش به تاراج رفته؟
تقویم برای همیشه
روز عزای عمومی پر درد است
و ماه هایش سال بعد
این طور نوشته می شود:
مهر،خون،آذر
نسل کشی،ظلمت چهل و یک ساله،اسفند.
#مجتبی