در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش سمفونی کوچک سکوت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:57:09
امکان خرید پایان یافته
۰۸ دی تا ۱۱ بهمن ۱۳۹۸
۱۸:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۴۰,۰۰۰ تومان
این نمایش در مورد بودن است، هست شدن و نیستی. روایت انسان هایی که آزادند تا انتخاب کنند که آزاد باشند یا آزاد نباشند و گریزی از این نیست.

- با نگاهی به نمایشنامه "مردگان بی کفن ودفن" اثر ژان پل سارتر

  • تماشاگر گرامی، درب سالن راس ساعت آغاز نمایش، بسته می‌شود و به هیچ عنوان امکان ورود پس از بسته شدن درب وجود ندارد.

گزارش تصویری تیوال از نمایش سمفونی کوچک سکوت / عکاس: پریچهر ژیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل لوشاتو، نبش تقاطع رازی، پلاک ۱۸، عمارت نوفل‌لوشاتو
تلفن:  ۶۶۹۵۲۶۰۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
انسان یا انسانیت؟ / یادداشتی درباره نمایش «سمفونی کوچک سکوت»
منتشر شده در وب سایت عصر فرهنگ
به قلم متین محجوب
نمایش «سمفونی کوچک سکوت» را سینا راستگو با نگاهی به نمایشنامه «مردگان بی کفن و دفن» سارتر به روی صحنه برده که اجرایی بسیار نجیب و دوست داشتنی است...

عصر فرهنگ – متین محجوب: نمایش «سمفونی کوچک سکوت» را سینا راستگو با نگاهی به نمایشنامه «مردگان بی کفن و دفن» سارتر به روی صحنه برده که اجرایی بسیار نجیب و دوست داشتنی، با دکور و طراحی صحنه خیره کننده و استفاده جادویی از نور و تصویر از کار درآمده؛ فرم و بدن به خوبی توانسته با بیان و زبان هم افزایی داشته باشد و حتی در مواقعی جای دیالوگ را بگیرد. آنقدر بازی ها پر انرژی بود که در پایان اجرا و هنگام ادای احترام به تماشاگران، نفس نفس زدن بازیگران در پشت لبخندها هم ... دیدن ادامه ›› مخفی نمی شد.
این نمایش در یک جهانِ معلق اجرا می شود و کاراکترها از یک نزول به یک صعود سیر می کنند، این مفاهیم را به خوبی از نمادها می توان دریافت، با این حال بازی ها نیازمند هماهنگی و هارمونی بیشتری به جهت خلق فرمی شناور و البته مبتنی بر فیزیک بدنی است. این نمایش را البته باید اثر شخصیِ کارگردان دانست هر چند تلاش شده تا ایده های کارگردان بر بستر جهان فکری سارتر استوار شود و درون مایه های اگزیستانسیالیستی پر رنگی را در جای جای کار جانمایی کند؛ اما مولفه های درونی شدن نمایشنامه مشهود است.
«مرده های بی کفن و دفن» درباره گروهی از پارتیزان های فرانسوی در جنگ جهانی دوم است که طی یک عملیات به سرکردگی مرد جوانی به نام ژان، توسط پلیس دستگیر شده و مورد شکنجه هایی سخت و کشنده قرار می گیرند تا محل اختفای ژان را لو دهند. ژان نمادی ست از حاکمی بی رگ و ریشه که تحت هیچ شرایطی حاضر به پایین آمدن از تخت پادشاهی خود نیست. او به منظور حفظ قدرت خویش زیردستانش را قربانی می کند. وقتی که رفقا تک به تک به اتاق بازجویی و شکنجه احضار می شوند، ژان حاضر به تسلیم خود نیست. او حتی در راه عشق لوسی، که (در ابتدا) تنها و تنها بخاطر او پا به این مبارزه گذاشته نیز حاضر به تسلیم خود نمی شود و حتی راضی به این می شود که زن را هتک حرمت کنند و او باز هم دم نزند.
همچنین در مقابل تصمیم گروه برای کشتن فروانسوای نوجوان ذره ای تقلا نمی کند و هنگامی که هانری در حال خفه کردن پسر نوجوان است تنها می نشیند و نظاره می کند. در سمفونی کوچک سکوت «نام»، رهبر و منجی زندانیان است که در قامتی عارفانه و معناگرا بروز و ظهور یافته، اما او نیز با این ویژگی ها چطور از قتل کودک جلوگیری نمی کند و یا از خودکشی «مو قرمز» اظهار تاسف نمی کند؟ منطق داستان البته در بعضی جاها دارای ابهاماتی است؛ برای نمونه، مشخص نیست که چه عنصر عقیده ای در بازجویی برای دو زندانی، به خصوص برای سیاهپوست سست شده که کودک کشی می کند؟ آنچه این نمایش برای تماشاگر به ارمغان می آورد جمعی از پرسش هاست؛ البته کارگردان می گوید که خود عامدانه نسبت به پاسخ این پرسش ها سکوت پیشه کرده، اما این موضوع در اجرا چندان مشهود نیست و وسیله بودن انسان نسبت به هدف‌های معین‌شده، از جایی به بعد به شکل قراردادی با حرکات فرمی دنباله‌رو بودنِ دختر، به خورد چشم‌های مخاطب داده می شود.
دیالوگ‌هایی که از زبان کاراکتر “نام” جاری می شود، تا حدی شبیه به یک رمانیفست‌ است؛ کارگردان در این نمایش بارها انسان -و نه انسانیت- را در مقابل عقیده و باور قرار می دهد و می پرسد کدام یک مهم تر و بالاتر است؟ پرسشی که حتی در اتمسفر اگزیستانسیالیسم هم مناقشات زیادی بر آن وارد است. در انتها دوباره داستان به ابتدا بر می گردد و گویی جهان از ابتدا شروع می شود تا تماشاچی بار دیگر به سوالات اولیه در ذهن خود جواب دهد، اما به نظر می رسد که این صحنه نتوانسته کارایی موردنظر را داشته باشد. با این همه «سمفونی کوچک سکوت» یک کار قابل توجه است و هم کارگردان و هم بازیگران تمام سعی خود را به کار گرفته اند تا کاری در خور توجه مخاطب را ارائه دهند. دیدن این نمایش می تواند به مثابه تلنگری بر ذهن مخاطب باشد.
این نمایش از 8 دی ماه در عمارت نوفل لوشاتو به روی صحنه رفته و تا 11 بهمن ماه ادامه خواهد داشت. علی بنائی، زهرا بهروزمنش، امیر شاه علی، باران فرد، شهریار فرد، سروش کریمی نژاد، آرمان لطفی، محمد مسگری بازیگرانی هستند که در «سمفونی کوچک سکوت» حضور دارند.

http://asre-farhang.ir/pi5i
مهم نیست کدوم سوی پرده باشیم. طرف حق یا باطل.
مهم نیست که رهبران کدوم طرف حق رو دنبال میکنند و کدوم ظلم را.
مهم اینه که ما به هر حال بازیچه ی این رهبران هستیم. بازیچه ی اعتقاداتی که معمولا خودشونم ارزشی براش قائل نمیشن.
بعضی از ما به زور خدمت میکنیم و بعضیمان کورکورانه و بدون تفکر اونها رو میپرستیم و دنبال میکنیم. در حالی که برای اونها عروسک هایی بیش نیستیم.
در نهایت بازنده ی همه ی این میدان ها ما هستیم. مایی که ادعای ارشد مخلوقات بودن و داریم اما ابتر مخلوقات باقی ماندیم. مایی که قدرت تعقل رو دلیلی بر برتری خودمون میدونیم اما در طول زندگیمان شاید حتی لحظه ای به درستی فکر نکنیم. چون انسان امروز فکر نمیکنه بلکه تکرار میکنه. منتظر میمونه تا موج جدیدی بیاد و اون رو بدون لحظه ای فکر دنبال کنه. لحظه ای دم از آزادی میزنه و لحظه ای بعدتر زنجیر خودش رو میپرسته.
نمایش سمفونی کوچک سکوت رو هم در فرم و هم در محتوا دوست داشتم. نکات خیلی ریزی رو شاهد بودم که در این نمایش رعایت شده بود.
اما مهم ترین و جالب ترین نکته ی نمایش برای من همین بود که پیرو های هر دو طرف پرده نهایتا بازنده ی اعتقادات و افکار رهبرانشون هستن. و این ... دیدن ادامه ›› چیزیه که در تاریخ مدام تکرار شده.
مثلا در مورد جنگ آمریکا و ویتنام هنوز بحث های زیادی هست که کدوم سمت برنده شده. اما در واقع این جنگ هم مثل همه ی جنگ های دیگه برنده ای نداشته. فقط بازنده ای داشته که همه ی جنگ ها از خودشون به جا میزارن.
تازه اگر بپذیریم هیچکدام از این پیشوایان طرف حق باشند. و هر دو در باطل های متفاوتی نیستند.
۱۰ بهمن ۱۳۹۸
هرچی که من فکر میکنم و تو مینویسی :)
۱۰ بهمن ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جبر و هندسه‌ی اختیار
درباره‌ی نمایش "سمفونی کوچک سکوت"

در "سمفونی کوچک سکوت" شما می‌بینید: تئاتر.
شما روی صحنه‌ی سالن شماره‌ی یک عمارت نوفل‌لوشاتو "تئاتر" را ملاقات خواهید کرد. تئاتر همان چیزیست که "فقط در مادیت بخشیدن به صحنه خلاصه می‌شود و حیات آن به درجه‌ی مادیت آن بستگی دارد" (تئاتر و همزادش، آنتونن آرتو، نسرین خطاط، 159). "نقش واقعی تئاتر این است که فضای صحنه را سرشار و زنده کند" (همان). "بدیهی است که این عمل از طریق غلیان احساسات انسانی و آفرینش موقعیت‌های پرتنش میسر است اما به شرط آنکه فقط در قالب حرکات و اشارات ملموس بیان گردد" (همان). "حتی اگر زبان گفتاری وجود داشته باشد به‌منزله‌ی ابزاریست که برای جهش و انگیزش تحرک در فضا خلق شده است. اما در مقابل گفتار، نیروی حرکات باید با چنان شدتی بر انسان تأثیر گذارند که به مرتبت یک مفهوم انتزاعی حقیقی صعود کنند" (همان). "در یک کلمه خلاصه کنیم: تئاتر باید هویت عمیق مفاهیم ملموس و انتزاعی را به شیوه‌ای تجربی به بیان آورد. زیرا در کنار فرهنگی که از راه کلمات القا می‌شود، فرهنگی وجود دارد که از اشارات و حرکات سرچشمه می‌گیرد." (همان). آنچه از آرتو –نظریه‌پرداز تئاتر شقاوت- نقل شد، لزومن به انحصار این سبک به‌خصوص درنمی‌آید. ... دیدن ادامه ›› بلکه ما باید حدود و ثغور واضح و محکمی داشته باشیم تا وقتی با یک متن دراماتیک روبه‌رو می‌شویم بتوانیم به‌یقین قضاوت کنیم که این متن متعلق به چه مدیومی است. بسیار دیده‌ایم که فیلم سینمایی با خصیصه‌های تئاتری ساخته می‌شود یا تئاتری بر صحنه می‌رود که باید فیلم می‌شد (بماند که گه‌گاه تئاترهایی هم می‌بینیم که -با احترام به اصالت این مدیوم‌ها- باید سخنرانی، نمایش رادیویی، شعر حجم یا پوستر می‌شدند). در آنچه از آرتو در صدر این نوشتار نقل کردم، آن خصیصه‌ی برجسته، آن حدود و ثغور واضحی که صرفن برای تئاتر است، بیان شده: "مادیت‌بخشیدن به صحنه".
آنچه در نمایش "سمفونی کوچک سکوت" می‌بینیم از حیث مادیت‌بخشیدن به صحنه همانیست که باید باشد. تمام حجم صحنه در طول اجرا در حال تنفس است. احجام و ابعاد و اشکال روی صحنه بدون استثنا در تحرک بدن‌ها و فرم مضامین دخالت دارند. شبکه‌ی استعاری قوی و معقولی بین این احجام و اشکال و گفتار نمایش برقرار شده. درخشش قابل توجه این شبکه در اشاراتیست که به معانی گفتگوها دارد و نه به الفاظ. یعنی ما با یک مثلث قدرتمند در این نمایش مواجهیم. یک ضلع آن احجام و ابعاد و اشکال است (شامل پرده، زمین مورب سلول، زمین سیاه درخشان اتاق بازجویی، ارگ، تصاویر روی پرده، ماه سرخ، خورشید نیم‌طالع در کسوف، گزارش بازجویی روی پرده و...)؛ ضلع دوم بدن بازیگران و فرم‌هایی که از این بدن‌ها می‌تراود، که هرکدامشان نشانگان خاص خود را حمل می‌کنند و این نشانگان با ضلع اول از طریق رفتارِ نقش مرتبط می‌شود؛ و ضلع سوم ناگفته‌های متن، که از طریق تأویل این ساختار هندسی-انسانی قابل‌فهم است (برای مثال زمین سلول با نواری از چراغ‌های سرخ مرزبندی شده و کاملن به شکل صفحه‌ی بازی‌های کامپیوتری اولیه درآمده و این زمین بازی با حرکات اتوماتیک و ماشین‌وار بازیگران، مفهوم ناگفته‌ی بازیچه‌بودن گروه مظلومان و محصوران و مبارزان را متبادر می‌سازد. این مفهومِ ناگفته در متن، آنجا به کار نمایش می‌آید که "نام"، شخصیت راهنما و نماینده‌ی آزادگی، نه حرکات بدنش مطابق با رسم بازی است و نه این خطوط راه او را محصور می‌کند. به‌علاوه همین خطوط به‌سادگی و وضوحِ تمام، لحظه‌ی ورود دختر به "شک" و زائل‌شدن ایمانش را برای ما ترسیم می‌کنند. دختر تنها یک‌بار از خطی نامرئی که برای ما رؤیت‌پذیر شده، عبور می کند). گفتار این نمایش در وسط چنین مثلث مستحکمی رخ می‌دهد. هر یک از این استحکامات فرمیک (شکل، بدن، معنای غیرملفوظ) علاوه بر ارتباط درونیشان با یکدیگر از خصیصه‌ی شعرگونه‌ی استعاری‌بودن هم بهره‌مندند. یعنی هر ضلعی به‌خودی‌خود نیز شبکه‌ی استعاری مناسب با ماهیتش را در اثر داراست. برای مثال شکل ماه سرخ روی پرده در شبکه‌ی استعاری این اشکال است: ماه سرخ، خورشید نیم‌طالع در کسوف، انعکاس آنها بر زمین سیاه و براق بازجویی، تمام‌شدن نیم‌دایره‌ی خورشید با انعکاسش بر زمین، کلاه سرخ سیاه‌پوست، موی سرخ مرد سرخ‌مو، لباس سرخ زن، خطوط سرخ زمین، حرکت دست‌های "نام"، شکل عینک آقای کلیشه، تشابه رنگ‌های لباس نوجوان با مرد مو بور و... این اشکال را اگر بخواهیم خلاصه کنیم، به رنگ‌های سیاه، زرد و سرخ و شکل دایره و مستطیل‌های شکسته می‌رسیم. همین هماهنگی بین بدن‌های روی صحنه هم وجود دارد که خلاصه‌ی آنها به ضربه، سقوط، تشنج و کجی می‌انجامد. معانی غیرملفوظ هم به‌شکل خلاصه به تحریف، بازی، خیره‌شدگی و البته یک میهمان ناخوانده: "معنویت"، محصور هستند. درباره‌ی این میهمان ناخوانده در معانی نمایش پس از این صحبت خواهم کرد اما -با ندیدگرفتن او- آنچه از عصاره‌ی اشکال و بدن‌ها و حرکاتشان و اصوات به جان مخاطب می‌نشیند، تجربه‌ی ترس، شکست، اضطراب و خسران و حرمان است. تمام هنر این نمایش این است که تجربه‌ی این احساسات، بدون گفتار نمایش هم ممکن بود. جا دارد با تأکید بیشتری، بر فرم‌های نمایشی اثر و دقت و زیبایی مثال‌زدنیشان پافشاری کنم. از این خوشحالم که نمی‌توانم فرم‌های اجراشده را توصیف کنم؛ چون این نشان از ذات تجربی آنها دارد و باید دیده شوند تا فهمیده شوند؛ اما صرفن برای ملموس‌کردن تجربه‌ی بصری خود برای خوانندگان نامی برای آنها برمی‌گزینم: "زیبایی‌شناسی هندسی شر". برای این نوع زیبایی‌شناسی هندسی تنها به این اشاره کنم که سارتر در هنگام اجرای نمایشش تمام شکنجه‌ها را روی صحنه برد که مشاهده‌ی آنها برای مخاطبان آن‌روز نمایش او، آنچنان مهوع بود که برخی سالن را ترک کردند و برخی با فریادکشیدن توقف نمایش را خواستند. تنها شکنجه‌ای که بر صحنه رخ نداد، تجاوز به لوسی بود. در نسخه‌ی اقتباسی آقای راستگو این صحنه اجرا می‌شود اما به سبک و زبان خود اثر و البته به همان هولناکی و شناعت. فرم‌هایی که برای این صحنه و صحنه‌ی جنگ تن‌به‌تن دو گروه انتخاب شده فرم‌هایی به‌یادماندنی، تأثیرگذار، بلیغ و عصیان‌گرند. تئاتر کار خودش را کرده است. ما نواخته می‌شویم (به هر دو معنا).
تنها افسوس نگارنده برای ساکن این دژ استوار است. گفتیم که مثلث مستحکم نمایش مرزهایی را برای متن اثر ساخته است. متن، ساکن این دژ استوار است اما علی‌رغم توقع ما، او سلحشوری تا دندان مسلح (مثل همانی که سارتر نوشته) نیست. او یک کودک نابالغ است که هنوز خیالِ بر آسمان برشدن و بر فرق خورشید نشستن در سر می‌پروراند. متن به لحاظ فلسفی عقب‌مانده است. بخشی از این عقب‌ماندگی (به هر دو معنا) به اجبار فرم است و بخش عمده، به واسطه‌ی عدم آشنایی با ماهیت اگزیستانسیالیسم.
پرده‌ی ترنسپرنت که در جایگاه فرمیک خود عالی به کار گماشته شده (مقایسه کنید با استفاده‌ی افتضاح از آن در نمایش امروز روز خوبیست برای مردن)، تغییری در طرح (پلات) نمایش را موجب شده است. بر خلاف متن سارتر که ژان سرکرده‌ی مخالفان را در سلول همراه آنها دارد و چون پلیس از اتفاقات بین آنها مطلع نیست او به‌عنوان رهبر گروه می‌تواند آزادانه با اعضا صحبت کند و عملن در این دیالوگ‌ها فلسفه‌ی نمایش شکل بگیرد، در اینجا پرده، محل نمایش جاسوسی و تحریف کلام زندانیان می‌شود و علی‌القاعده "نام" با اینکه در سلول است نمی‌تواند از "جایگاه سیاسی" خودش با دیگران وارد دیالوگ شود. سلول آنها شنود می‌شود و گفته‌هایشان روی پرده به نمایش درمی‌آید. نویسنده برای حل این معضل -یعنی به‌حرف‌آوردن "نام" بدون لودادن ماهیت او- دست به ابتکاری زده است که به شدت به جهت‌گیری فلسفی اثر لطمه می‌زند.
"نام" مانند یک سالک روحانی ناگهان در سلول حاضر می‌شود. نمی‌تواند علت حضورش را توضیح دهد همانگونه که علت غیابش هم بدون توضیح می‌ماند. او با ردایی سرخ به شکل مولویِ از گور درآمده‌ای می‌ایستد. عینکش که درتقابل زیبایی با عینک آقای کلیشه طراحی شده، در کنار آن موی پریشان و آن صدای عمیق آرام، ما را یاد رضاخوشنویس علی‌حاتمی می‌اندازد. چریک ازکارافتاده‌ی سانتیمانتال صوفی‌مسلک وهم‌ناک! این با ماهیت ژان انقلابی پارتیزان سارتر نه تنها تفاوت ماهوی دارد بلکه در تعارض ماهوی هم هست. تمام فلسفه‌ی اگزیستانسیالیسم به‌سمت کرامت اختیار و اراده‌ی آزاد انسان است که گاهی همان اراده و همان آزادی علیه خود او به‌کار گرفته می‌شود. اما تصوف و گرایش‌های معنویت‌خواه برخاسته از آن، نماینده‌ی جبری ازلی دربرابر هستی مقدر است که سالک در این ساختار الوهی مبتنی بر انتخاب‌شدن نه انتخاب‌کردن تنها می‌تواند نایی شود که "یار" در او بدمد. تنها و تنها همین تغییر در جایگاه ژان، تمام سویه‌های فلسفی، سیاسی و روانی اثر سارتر را منهدم کرده است. خورشید حقیقت در کسوف گرفتار است و مرد خدا عزادار انسان. درحالی‌که سارتر خورشید حقیقت را چراغ سربازخانه‌ای می‌داند که جان‌های مشتاق، این شاپرک‌های عاشق نور، در حرارت آن خواهند سوخت و این سوختن به اراده و میل انسان صورت می‌گیرد. تراژدی اینجاست که سارتر شکست را برای تمام جبهه‌ها حتمی می‌داند. تنها تفاوت اینجاست که برخی با رضایت شکست می‌خورند، برخی بدون رضایت. سوال نمایش سینا راستگو این است: انسان مهمتر است یا عقیده؟ سوالی مبرهن و به‌لحاظ فلسفی و روانی غلط. اما سوال سارتر این است: انسان عقیده‌مند مهمتر است یا انسان بدون‌عقیده؟ سوالی به غایت مشکل و لاینحل.
اگر ازین اختلال فلسفی چشم بپوشیم و مسحور خلاقیت‌های این دژ استوار فرم بمانیم، باز هم چیزهای زیادی نصیب خود کرده‌ایم. اولین آنها ملاقات با بازیگرانی‌ست که با تن‌های تپنده‌شان نفس‌کشیدن تئاتر را در این شب هول هنر ضمانت کرده‌اند. و البته نویسنده و کارگردانی که جبر و هندسه‌اش مثال‌زدنیست و حالا زنگ اختیارش نواخته می‌شود.
پ‌ن‌: ایلیای نوجوان امیدوارم بر کوه المپ تئاتر، ستیغ‌نشین باشی.
instagram.com/mim.imami | virgool.io/@mim.imami
جناب موسوی کیانی
ممنون بابت لطفتان و بابت دلی که به نوشتن گرم کردید. بیشتر می خوانم تا بتوانم در مورد بازیگری دقیق تر بنویسم.
با احترام و سپاس
۰۳ بهمن ۱۳۹۸
فراموش کردم اضافه کنم، من از واتسپ برای مسائل شخصی و خانوادگی استفاده میکنم. در مورد مسائل حرفه ای در اینستاگرام با این آی دی در خدمتم:
www.instagram.com/mim.imami
۰۳ بهمن ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید