در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش سمفونی کوچک سکوت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:29:39
امکان خرید پایان یافته
۰۸ دی تا ۱۱ بهمن ۱۳۹۸
۱۸:۰۰  |  ۱ ساعت
بها: ۴۰,۰۰۰ تومان
این نمایش در مورد بودن است، هست شدن و نیستی. روایت انسان هایی که آزادند تا انتخاب کنند که آزاد باشند یا آزاد نباشند و گریزی از این نیست.

- با نگاهی به نمایشنامه "مردگان بی کفن ودفن" اثر ژان پل سارتر

  • تماشاگر گرامی، درب سالن راس ساعت آغاز نمایش، بسته می‌شود و به هیچ عنوان امکان ورود پس از بسته شدن درب وجود ندارد.

گزارش تصویری تیوال از نمایش سمفونی کوچک سکوت / عکاس: پریچهر ژیان

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

خیابان حافظ، خیابان نوفل لوشاتو، نبش تقاطع رازی، پلاک ۱۸، عمارت نوفل‌لوشاتو
تلفن:  ۶۶۹۵۲۶۰۰

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
انسان نمی‌تواند مختار باشد، چون محکوم به آزادی است؛ محکوم به انتخاب‌‌هایی که پیامدها و نتایجشان در تک‌تک لحظات همراه او باقی‌ خواهد‌ماند.
نمایش ... دیدن ادامه ›› نقاط قوّت زیادی داشت؛ برای مثال می‌توان به پرده‌ی میان دو ایدئولوژی متفاوت اشاره کرد. پرده‌ای که در سمتی از آن نظامی توتالیتر را شاهدیم که اعضای آن از روی ترس و شستشوی مغزی مجبور به اطاعت هستند، و در طرف دیگر افرادی را در زندان شاهدیم که گرچه به‌ظاهر زندانی هستند، امّا در حقیقت آزادی اندیشه و اختیار دارند. زندانی که به قول یکی از بازیگران فرصت خوبی است که به تمام انتخاب‌ها و اندیشه‌های خود فکر کنیم و حقیقتاً آن‌ها را بیازماییم و با ورود به آن زندان برای آن‌ها فرصتی فراهم می‌شود تا برای اوّلین بار در این مسیر، از خود بپرسند که اصالت زندگی در چیست و چه چیزی است که به آن معنا می‌بخشد؟
نوآوری‌های مثبتی را شاهد بودیم، نظیر نوشته‌های پس‌زمینه و فیلم دوربین‌ها که بر پرده مذکور نمایش داده می‌شد. نواختن پیانو توسّط یکی از شکنجه‌گران نیز ابتکاری مثبت بود. نمایش از حیث موسیقی و هماهنگی حرکات فرم بازیگران با آن کامل بود. موسیقی نمایش کاملاً مطلوب بود و فضای حاکم بر داستان را به خوبی به بیننده منتقل می‌کرد. نورپردازی و دکور نمایش همانند انتخاب لباس بازیگران، عالی بود. بازیگران کاملاً با احساس و به دور از تصنّع نقش خود را بازی می‌کردند.
نمایش تکیه زیادی بر فرم و حرکت داشت و از این حیث گاهاً درک آن برای بیننده سخت می‌نمود و او را حقیقتاً به فکر وامی‌داشت(برای مثال صحنه مرگ موقرمز). کارگردان جهت خارج‌کردن نمایش از متن اصلی نمایشنامه‌ی سارتر مجبور به انجام نوآوری‌های مذکور بود و تا حدّی در اجرای هدف خود موفّق بود، امّا این ثقل و پیچیدگی ناشی از تغییر و تصرّف در نمایش در نقاطی از کار موجب گنگ‌شدن نمایش برای کسی که نمایشنامه را نخوانده‌بود می‌شد. به نظرم بهتر بود که زمان نمایش بیشتر می‌بود تا علاوه به فرم و بخش فیزیکال نمایش، عنصر روایت و دیالوگ هم حرف بیشتری برای گفتن داشته‌باشد و بتواند در تفهیم ایده به مخاطب نقش خود را ایفا کند، چرا که به نظر من فرصت لازم برای شخصیت‌پردازی عمیق در اختیار نبود و تنها لایه‌ای سطحی از شخصیت‌ها را شاهد بودیم، درحالی که پتانسیل بیشتری در بازیگران موجود بود که باید به‌کار گرفته‌می‌شد.
کمی هم در خصوص متن نمایش بگوییم: در پایان نمایش، وقتی که معشوقه‌ی "نام" تحت شکنجه دچار دگردیسی می‌شود دیگر "نام" رنگ می‌بازد و عقیده‌ی راسخ اوست که نقش می‌گیرد، و بنابر اندیشه اگزیستانسیالیسم حاکم بر داستان، تمامی اخلاق و ارزش‌ها در مواجهه با عقیده‌ی محوری فرد برای معنابخشی به زندگی شخصی‌اش رنگ می‌بازند و تنها عقیده‌ای راسخ است که می‌تواند رضایت خواهری را به مرگ برادرش برانگیزاند. زندانیان در گذر زمان دچار تغییر و تحوّل می‌شوند و از عقیده‌ای که آن را احساسی یا به تقلید انتخاب کرده‌بودند دست می‌کشند و در این بحران وجودی این امر را درمی‌یابند که انسان و جانش معنای زندگی نیستند و این عقیده و پرنسیپ اوست که به زندگی‌اش معنا می‌بخشد و پس از او باقی‌خواهدماند. و در همان حال "نام" را شاهدیم که خود در عواقب دستوراتش سهیم نیست و از طرفی جرئت آن را که خود را معرفی کند را نیز ندارد. و از این رو، زندانیان که درابتدا زیردست نام بودند و کیش شخصیتی به محوریت او بر آنان حکم می‌راند، در پایان داستان به طور کاملاً مختار از سیطره‌ی شخص خارج شده و معنای زندگی خود را به پرنسیپ و اصول خود گره می‌زنند. تکامل و دگردیسی زندانیان و در نهایت، رسیدن آن‌ها به کمال را می‌توان بدین شکل خلاصه کرد: ابتدا در انتظار و امید برای نجات هستند، امّا در خلال ناامیدی پی آن و تزلزل و شک در عقیده‌ی پیشین خود موفّق می‌شوند تا به زندگی خود معنایی حقیقی ببخشند و درمی‌یابند که تنها خود انسان و انتخاب‌های اوست که قهرمان حقیقی داستان زندگی است و قهرمان آنان خودشان می‌شوند نه آن "نام"ی که خودش چندان در عقیده‌اش استوار نیست.
در بخشی از نمایش "نام" را شاهدیم که طوری از زندانیان پرسش می‌ند که گویی آنان در انجام وظیفه کوتاهی کرده‌اند و تمام تلاش خود را نکرده‌اند! با رهبری بی‌مسئولیت مواجه هستیم که پیامدهای کار خود را نمی‌پذیرد و صرفاً به دنبال مقصّر جلوه دادن دیگران است. هرچه زندانیان در گذر نمایش تکامل می‌یابند، نقص و کاستی "نام" برایمان آشکارتر می‌شود.
تنها وقتی که انسان سایه‌ی مرگ را بر سر خود حس می‌کند است که شک و تزلزلی عمیق بر همه‌ی عقایدش سایه می‌افکند و او را به بازبینی در عقایدش سوق می‌دهد.
نظامی توتالیتر را شاهد بودیم که آزادی انسان را سرکوب می‌کرد، مگر وقتی که بخواهد او را به سوی کشتن خویشتن براند! تحریف واقعیّات در گزارشات نوشته‌شده توسّط شکنجه‌گر هم نشانه دیگری بر توتالیتر بودن این نظام داشت. آزادی در این نظام معنایی نداشت، همانطور که از خنده‌های هیستریک بازجویان مشاهده می‌شد، گویی روبات‌هایی هستند که فردیت آن‌ها ناخواسته و بدون اراده جان می‌بازد و جای خود را به اطاعتی بی‌چون‌و‌چرا می‌دهد.
انسان در اختیار خود مجبور است و موقرمز نماد فردی بود که حاضر نیست بار سنگین حاصل از اختیار خود را بپذیرد؛ چرا که در اندیشه اگزیستانسیالیسم، انسان با اختیار خود دارای مسئولیت می‌شود و باید بار اختیار خود را تحمّل کند و موقرمز حاضر به پذیرش بار سنگین مسئولیت ناشی از انتخاب نبود! او از نگاه‌کردن به خودش می‌ترسید، از این که آزادی و اختیار خود را بپذیرد واهمه داشت و بنابراین خود را کشت تا از بار سنگین آزادی طفره رود. اما آگاه به این امر نبود که انسان مادامی که از انتخاب‌کردن طفره می‌رود نیز در حال انتخاب‌کردن است!
در نهایت، رسالت ما این است که در جهانی سرشار از انتخاب‌های خاکستری، بدون تقلید و با منطق انتخاب کنیم و مسئولیت انتخاب خویش را پذیرا باشیم. همانطور که کاراکتر "سیاه" میان لو رفتن عملیات و شکست آرمانش و آلوده شدن دستانش به خون کودکی بی‌گناه، دومی را برمی‌گزیند و تک تک ثانیه‌های باقی عمرش را با فکرکردن به این انتخاب می‌گذراند و مسئولیت عمل خویش را می‌پذیرد.
در اثر اصلی بود، اما از این اثر هم عمدتاً قابل برداشت بود، اما برخی از نکات تنها با خواندن نمایشنامه در کنار مشاهده این اثر قابل برداشت بودند؛ چون تکیه این نمایش بر فرم بود تا متن و این امر موجب سختی تفهیم آن شده‌بود.
۰۲ بهمن ۱۳۹۸
با نظرتون موافقم، علت کشتن بچه توسط سیاه‌پوست به اندازه کافی شرح داده نشده‌بود و صرفاً از روی دیالوگ‌ها امکان پی‌بردن به آن با حدس و گمان وجود داشت و در این خصوص باید زمان نمایش افزایش می‌یافت.
و اما در خصوص «نام»، خیال باشد یا نباشد، در نمایی که زندانیان را با پرسش خود متهم به کم‌کاری می‌کند(آن هم در حالی که آنان همگی به این که تمام تلاش خود را انجام داده بودند مطمئن بودند، که این امر احتمال خیالی بودنش را هم کاهش می‌دهد)، از حالت ابژه بودن فاصله گرفته و به یک سوبژه تبدیل می‌شود که دارنده ذهنیت خاص اوست. جدای از این‌ها، این امر که «نام» برای نجات آن‌ها هیچ تلاشی نکرد قابل انکار نیست و به نظرم همین امر که رهبری خود را در مقابل زیردستانش که برای آرمان واحدی تلاش می‌کنند مسئول نداند، ذهنیتی است در خور شماتت هرچند در نمایش به وضوح ظاهر نشود. علاوه بر این شاهد بودیم که «نام» -خیال یا واقعیت- صرفاً شعارگونه به آن عقاید معتقد بود و نه این که آن‌ها را با آگاهی کامل به دست آورده‌باشد و طبیعتاً عقاید شعارگونه‌اش زمانی که در معرض آزمایش قرار گیرند بسیار متزلزل خواهند بود و از این رو گفتم که اعتقاد راستینی نداشت.
۰۲ بهمن ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سمفونی متوسط خاموش
(منتشر شده در سایت هنرنت)

نمایش "سمفونی کوچک سکوت" به کارگردانی سینا راستگو سالن یک عمارت نوفل لوشاتو را به ... دیدن ادامه ›› دو بخش تقسیم کرده است. بخشی که در ظاهر جبارانه به نظر میرسد و تفکر نسبی ولو ماکیاولی بر آن حاکم است و بخشی دیگر که عقیده در آن جولان میدهد و اختیار از ساکنان آن دریغ شده است. تقابل حاکمیت با یکدیگر در هر دو سو، هر گونه اراده ای را از ساکنان آن گرفته است و افعال سر زده از آنها را مقلدانه جلوه میدهد. پرده حایلی که این دو بخش را از هم جدا میسازد، فاصله دو گروه را در ظلمت کسوف خورشید (خورشید ناتمام) نسبت به هم قرار داده که نور تضعیف شده ای را به اشتراک گذاشته است. نور با سایه ها و کنتراستی که ایجاد میکند، طلوع گروهی را در گرو غروب دیگری مفروض می داند.
نمایش "سمفونی کوچک سکوت" پتانسیل این را داشت که تبدیل به "سمفونی بزرگ فریاد" گردد اگر هر از گاهی دچار شعار زدگی و گل درشت‌گویی نمی گردید. دیالوگ‌هایی که از زبان کارکتر "نام" جاری میشود، بیشتر از آنکه بار عارفانه و شاعرانه و خاصیت رها‌ شدگی از تعلقات خاطر کارکتر "دختر" را داشته باشد، میخواهد مانیفست‌گو باشد. در نتیجه وسیله بودن انسان نسبت به هدف‌های معین‌شده، از جایی به بعد به شکل قراردادی با حرکات فرمیک دنباله‌رو بودن، به خورد چشم‌ها و نه گوش‌های مخاطب داده میشود.
طراحی صحنه لابیرنت گونه نمایش "سمفونی کوچک سکوت" انسان‌های مسخ شده ای را تصویر کرده است که نه مدخل آنها را مشخص میکند و نه راهی که آنها را به سمت مخرج هدایت کند. انسان‌های هدف‌گرای عقیده زده، فاعل مکانیک‌وار گفتاری میشوند که آنها را هیپنوتیزم کرده که در مارش سکوت خود، سان می بینند؛ آن هم بی نظم و بی قاعده در آشوب فکری که به آن محکوم شده اند. تک تک کارکترهای محصور در این بازی هزارتو که در واقع در آن به بازی گرفته شده اند، اخلاق را از منش سیاسی خود جدا کرده و از این منظر با رهبر ارکستر تمامیت خواه چندان تفاوتی ندارند؛ خفه شدن شخصیت "پسر بچه" توسط کارکتر "سیاه" گویای این مطلب است که درست‏پیمانى قانون چه به صورت شفاهی و چه به صورت کتبی همه چیز را فدای خود میکند.
"سمفونی کوچک سکوت" به خوبی توانسته است فضاسازی‌های مربوط به دیکتاتوری فالش‌خوان را رواج دهد و نت‌هایی را که در پس نگاه خاکستری این جماعت، چه به عنوان نوشتن طالع و چه به عنوان نواختن ساز ساطع میشود، آزاردهنده نمایان سازد. صدایی که شکنجه جسمی و ذهنی (مونیتورینگ خلوت اشخاص) را به همراه داشته است، به قدری توانمند شده که تماشاگران محکوم در کنسرتی را با خود همسو کند. البته این نمایش اکسپرسیونیستی که در ذات خود اعتراض و دادخواهی را دارد، با زایش تنش ها و فضای کابوس گونه اش تا حدودی مخاطب سالن را نیز با خود همراه میکند، اما ای کاش دچار لوپ و نقطه سر خط نمیگردید؛ چون در هر تاریکخانه ای، سرگذشت همان سرنوشت میگردد و میچرخد و ... .

https://www.honarnet.com/?p=6774
@محمد حسن موسوی کیانی:
جناب موسوی کیانی گرانقدر همیشه بر بنده محبت داشتید، شاید در بعضی از لحظات، نمایش از تکرار صحنه ها دیده شده اجتناب میکرد، با اثر ارزشمندتری مواجه بودیم ... سپاس از شما که خوانش داشتید.
۳۰ دی ۱۳۹۸
@محمد حسن موسوی کیانی: خواهش میکنم جناب موسوی عزیز، لطف دارید. کم سعادتی از بنده بوده، امیدوارم به زودی دیدار با جنابعالی محقق شود. پاینده باشید.
۰۵ بهمن ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اول از همه بگم که حتما اگر وقت میکنید قبل دیدن این نمایش،نمایشنامه ی "مردگان بی کفن و دفن" که اینکار اقتباسی ازش هست رو مطالعه کنید ... دیدن ادامه ›› لذت کار رو براتون دو چندان میکنه
در ادامه
نمایش بسیار خوبی بود خیلی ازش لذت بردم به شخصه
همراهش گریه کردم و خندیدم
کارگردانی خوب و حساب شده که مشخص بود برای تک تک لحظه هاش وقت گذاشته شده و فکر شده بود
بازی های خوب و هماهنگ که معلوم بود خیلی زیاد تمرین شده بود و بازیگر ها بدرستی برای هر کاراکتر انتخاب شده بود
نمایشنامه قوی و داستانی جذاب که تا آخر نمایش مخاطب رو درگیر میکرد
طراحی حرکت بسیار خوب
طراحی صحنه که واقعا من رو درگیر خودش کرده بود همینطور طراحی لباس
بازی ایلیا رو دوست داشتم فقط فکر میکنم کمی بیانش میتونست قوی تر باشه چون با بازی های دیگه ای که قبلا ازش دیده بودم میدونم که بهترازین ها بلده کارشو
و.... نمیدونم دیگه چی بگم بخوام خلاصه بگم واقعا خوشحالم که وقتم رو گذاشتم برای دیدن این کار و احتمالا دوباره به دیدن کار بیام و ایندفعه با دقت بیشتری کار رو ببینم چون همزمانی بعضی قسمت هاش فوکوس روی یک چیز رو سخت میکرد و گاهی از دستم در میرفت
و اینکه با هربار زمین خوردن بازیگرا وااااقعا دلم‌ میریخت پایین و دردم میگرفت و انقد مسلط اینکارو میکردن که نشون دهنده ی تمرین بسیار زیادشون بود دست مریزاد