در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش وقتی آنقدری که باید همدیگر را زجر داده ایم
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:57:16
امکان خرید پایان یافته
۲۷ آذر تا ۲۱ دی ۱۴۰۲
۱۸:۳۰  |  ۱ ساعت و ۵ دقیقه
بها: ۱۰۰,۰۰۰ تومان
داستان دختر خدمتکاری که بعد از مرگ پدر و مادرش به چشم صاحبکارش می آید، اما...

- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۵ سال خودداری نمایید.

دسته‌بندی
بزرگسال

اخبار

›› آغاز میزبانی خانه هنرمندان از نمایش «وقتی آنقدری که باید همدیگر را زجر داده ایم» به کارگردانی مجتبی جدی

مکان

خیابان آیت اله طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی (فرصت سابق)، باغ هنر، خانه‌ی هنرمندان ایران، تماشاخانه استاد عزت‌اله انتظامی
تلفن:  ۸۸۳۱۰۴۵۷، ۸۸۳۱۰۴۵۸

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
// آنقدری که لازم بود زجرمان نداد... //
خب این نمایش برایم طلسم شده بود، می خواستم حتماً با یک دوست تیاتری ببینم، چون مخاطبان تئاتر خوششان آمده ... دیدن ادامه ›› بود...
این بار هم رابطه عاشقانه...
خب خدا را شکر مثل " هیدن " به بیراه نرفته بود و مستقیم یک موضوع را هدف قرار داده بود... و آن هم " عشق " است.

یک صاحب سرمایه منزوی، با ۲ دختر تنها در حومه شهر زندگی می کنند و زنش فوت کرده... حالا از دختر خدمتکار خوشش آمده و به اصرار و تهدید و قفل کردن در باغ می خواهد دختر را نگه دارد...
شخصیت پردازی مرد طوری است که برده داری نوین را یادآوری می کند.. چرا به زور کسی باید عاشق باشد؟ قفل کردن در باغ؟

اما مرد که فئودال است فقط کار می کند و دوستی ندارد، دوری از شهر و دسترسی نداشتن به امکاناتی مثل کافه و سینما و تیاتر و کلاپ و... دیگر بله قربان گفتن های زیردستان اش اقناعیش نمی کند...
او سعی دارد اقتدارش را به رُخ زن بکشد... اما باز هم اقناع نمی شود... نیّت او به ظاهر عشق است یا قلمرو طلبی که البته یکی از دلایل ازدواج است در همه جای دنیا، حال چه خودآگاه باشد چه ناخودآگاه... اما به نظر می رسد تنهایی و نداشتن سرگرمی و جمع های دوستانه و نیز هویت فردی مرد که ارباب زاده است او را به کنترل گری و تحقیر بصورت ناخودآگاه واداشته است...، موضوع تنوع و سرگرمی زمانی پُر رنگ می شود که روابط مرد و زن به شکل بازی تغییر می کند مرد با کلاه گیس نقش زن و زن نیز موظف است نقش مرد را بازی کند، اما مرد از تحقیرهای خودش که اینبار از زبان زن می شنود تحمل نمی کند و بازی را نیمه کاره رها می کند...

اما رابطه مرد با دخترانش هم خوب نیست با زن خدمتکار خوب نیست، نگاه بالا و پایین به خدمتکار زن، دختران و دیگران نیز هویداست...
اما در مورد رابطه اش با زن چیزهایی مشهود است...
زن تا جایی از این اقتدار و حرف شنوی لذت می برد مثل برانگیختن حساسیت مرد نسبت به گفت وگو با پسری ۱۵ ساله یا زمانهایی که در نقش مرد ظاهر می شود. در جاهایی نیز تحقیرها را تحمل می کند و انگار شخصیت مرد را می پذیرد اما در نهایت در صحنه آخر تاب و تحمّل از کف می دهد و مرد را از اتاقش بیرون می کند..

اما " شی شدگی " ویژگی اصلی این اجراست..
دوربین هایی وجود دارد که تصویر را از روی صورت بر می دارد و بروی اشیا زوم می شود اجرا قصد دارد روابط را از ۲ کاراکتر اصلی به جامعه تعمیم دهد...
یا در قسمت های دیگر، مرد و زن روبروی هم نیستند و با هم صحبت می کنند و آنها قصد دارند ( به خصوص زن ) که احساساتش یا حرف هایش را مخفی کند و زوم دوربین روی حرکات دست و پا ذهنیات طرفین را به اجرا بگذارد..
یا در پرده میز غذا، زمانی که جای مرد و زن عوض شده، مرد صورت زن را روی ماکارونی فشار می دهد و زن صورت را برمی دارد و چهره اش فقط غمگین است و در مانیتور دورتر صحنه ای را می بینیم که زن، مرد را که روی تخت خوابیده کتک می زند و مرد نیز گویی به تخت بسته شده، چرا که از خود دفاعی نمی کند، حتی دستش را روی صورتش نمی گذارد که سیلی نخورد،
و به نظر می رسد این فیلم در حال پخش هم اکنون در ذهن زن با آن چهره چرب و آغشته به غذا در حال مرور شدن هست... البته دیالوگ هایی رد و بدل می شود که بصورت زیرنویس روی مانیتور دیده می شود ولی به علت دوری ام و البته همزمانی با نگاه کردن به بازی ها متوجه دیالوگ ها نشدم.

در ادامه به این نکته اشاره می کنم که اجرا جواب متعّینی به روحیات طرفین نمی دهد یعنی معلوم نمی شود که بازی تعویض زن و مرد به خاطر پر رنگ بودن قسمت " آنیمایی " مرد است که به صورت بازی بروز می یابد، یا صرفاً تنوع و لذت بردن و سرگرمی است مثل لذّت بردن از یک بازی...
و از طرف دیگر در مورد زن خیلی واضح و آشکار متوجه نمی شویم با یک کاراکتر به شدت مستقل روبروییم که به بازی تن می دهد تا در نهایت فرار کند یا خود زن نیز نه تنها از تحقیرهای مرد از درون لذت می برد و حتی مرد را جذّاب کرده و زن نیز کم کم به سمت مرد تمایل پیدا کرده و شاید عاشق مرد نیز شده باشد و مخالفت هایش در مقابل مرد صرفاً نمود ظاهری رفتارهای زنانه است.

اما هر چه بود یک رابطه عاشقانه قوی می خواست تا ببینیم زجرمان می داد یا نه؟ و البته محدودیت ایران بشدت موثر است..
اجرا باید در فضای بزرگتر انجام میشد و آن فیلم کتک خوردن مرد روی تخت نباید حواس مخاطب را از بازی های سر شام پَرت می کرد..

به نظر می آمد اجرا قصد دارد با تعداد دوربین های فراوان و نشان دادن پشت صحنه و با دیالوگهای ساده و مستقیم و دمَ دستی و مانیفست های بلند و بیان خودشیفتگی مشخص مرد به مخاطب بگوید ببین:
" اینجا صحنه یک نمایش است، همه کاراکتر با تمام درونیاتش و با تمام خصوصیاتش، تجربیاتش، تناقض هایش، احساساتش عین روانکاوان جلوی چشم ات گذاشتم، تا در نمایش غرق نشوی دست به همزاد پنداری، قضاوت کردن، جانب کسی را گرفتن، و تاویل های مختلف براساس خیالات و زیست-تجربیات خودت دست نزنی...
این زن و مرد قصه ما، عینیت جامعه امروز ماست...
جامعه ای که بربریت مدرن دارد، فقط کافی است کمی آزادی بدهی و ببینی چگونه مناسبات عوض می شود شاید حتی اگر به همان زن مستقل قدرت مطلق بدهی او نیز مسیر مَرد را می رود، انسانیت در بوق و کرنا شده به محاق می رود و حیوانیت رو می آید...

حال می خواهد این رابطه ، رابطه کاری مثل رابطه کارگر و کارفرما، ارباب و نوکر باشد یا رابطه های خانوادگی مثل پدر و دختران، نامزد پدر و دختران، و بالاخص رابطه های عاشقانه باشد،
رابطه ای که به شدت پیچیدگی های زیادی درونش وجود دارد..

و این اتفاق در حال حاضر در قرن مثلاً ۲۱ در عصر تکنولوژی می افتد و نه ۲۰۰ سال گذشته..

مجتبی جدی در مقام کارگردان با بُلد کردن آکسسوارهایی مثل بلندگو، دوربین و مانیتور در قصد یادآوری " مدرنیته فضای نمایش " دارد و بگوید داستان برای زمان " حنا دختری در مزرعه " نیست، بلکه کنون ماست...
یا با لباس های متفاوت و حتی ساختن اتاق خواب، میز غذا و سبد میوه و نیز برف و باران بر خلاف اجراهای معمول مُدرن و پُست مدرن تصویری عینی از فضای خانه و یا محل کار ( مرغداری و مزرعه ) بسازد، تا واقعی بودن شخصیت ها ( مرد، زن، دختران و... ) برای مخاطب ملموس شود.
اما نکته منفی نیز وجود داشت، آن هم حیوان آزاری...
(بازیگر مرد، گویا مرغ را درست بغل نکرده بود و باعث حیوان آزاری شد‌. )

در مجموع به نظر میاد قسمت هایی از نمایشنامه حذف شده و قسمت هایی نیز به خاطر ممیّزی سانسور شده و قسمت هایی نیز در فضای تئاتری امروز کشورمان قابل اجرا نیست...
اما مهمترین ایراد نمایش کوچک بودن صحنه است که یکی قسمتهای تاثیرگذار که همانا کتک خوردن مرد از زن روی تختخواب است و البته دیالوگ های بین شان، توسط تعداد زیادی از تماشاگران ( و البته خودم ) قابل مشاهده نبود..
آخ جون 😍 تازه از سالن دراومدم میخونمش به زودى
۲۱ دی ۱۴۰۲
H.M.kiani2
جا نبود دیگه... ولی خیلی مهم بود به خصوص فیلم کتک خوردن مرد روی تختخواب....
ولی یه خوبی داشت، هم نوشته ها هم تصاویر بارها تکرار میشدند
۲۴ دی ۱۴۰۲
مهرنوش نوری
ولی یه خوبی داشت، هم نوشته ها هم تصاویر بارها تکرار میشدند
چندبار و البته ریتم آرام، می خواست عمق ببخشه به رابطه
۲۴ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی آنقدر که باید همدیگر رو زجر داده ایم بعدش باید چه کرد؟ کجا این سیکل آزار دیدن و آزار رساندن می شکند؟ تا کجا شخص آزارگر لذت می بره و و تروما ... دیدن ادامه ›› کجا فعال می شه که دیگه حاضر به ادامه این نقش نیست؟
نمایش وقتی آنقدر….. نمایشی جسورانه در پرداخت روابط زن-مرد، غنی-فقیر، کارفرما-مستخدم ، پدر-فرزند، نامادری - فرزند و در نهایت شخصیت سادیستیک و وابسته است.
نشون دادن چرخه خشونت از اولین سیلی تا تحقیر و توهین و زجر دادن (به قول مهشید هامون فقط به خاطر اینکه یه آدمی جلوی منکه زورش از من بیشتره) و در عین حال استیصال و اضطراب و تعارض شخصیت با دوربینی که داره باطن انها رو نشون می ده به زیبایی در کنار هم به نمایش درامد، ما تیاتر نمی دیدیم ما پشت صحنه زندگی رو می دیدم که بارها کات می شد و بازی با تغییر نقشها در جنسیت ادامه پیدا می کرد.
هر کدوم از شخصیت ها در دنیایی ذهنی خودشون زندگی می کردن: پدر،معشوق، بچه ها…..
هیچ ارتباط سالمی بین هیچ کدوم از افراد خانواده نبود و مسئول این وضع پدر خانواده نشون داده شد، پدری که بیشتر از هر کسی نیاز به عشق محبت و توجه داشت فقط یادش رفته بود که نمی تونه ملک و هدیه و جواهر بخرتش.
معشوق دختری سرکش که به دلیل شرایط در رابطه ای قرار گرفته که هر لحظه به فکر فرار ولی از طرفی شخصیت وابسته ای هم داره ،هم بازی می کنه هم به فکر کشتن، به قیمت زخمی شدن ( زخمی که تا پایان نشونه اش روی دستهاش هست) می تونه به پلیس یا اورژانس زنگ بزنه ولی نمی زنه. در عین تمایل به مرد در سطحی ترین سطح ارتباط باهاش می جنگه، این دوئل انقدر طولانی شده که هیچ شناختی از هم ندارن فقط می خوان ضربه بعدی رو محکمتر بزنن.
نمایش بازیهای جذاب و گیرایی داره که نشون دهنده درک درست از شخصیت هاست، طراحی صحنه و لباس هم تداعی زیبایی از پشت صحنه رو به نمایش می زاره تنها نکته منفی اجرا به نظر من استفاده از مرغ بی نوا بود که هر شب روی صحنه بوده و با اوم وضعیت گرفتن از بال از صحنه خارج شد.
نمایش زیبا و تفکر برانگیزی بود، بدرخشید🤍💫