در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش قصه ظهر جمعه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:17:16
امکان خرید پایان یافته
۰۹ اردیبهشت تا ۱۳ خرداد ۱۳۹۳
۱۹:۳۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۱۲,۰۰۰ تومان

رزرو تلفنی: 09307252095  

توجه: به دلیل بازسازی حریم تئاترشهر، ورودی همه سالنها، تا اطلاع بعدی از پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر (عج) است. برای دیدن مسیر لطفا اینجا را کلیک کنید.

 

گزارش تصویری تیوال از نمایش قصه ظهر جمعه (سری دوم) / عکاس: آرزو بختیاری

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش قصه ظهر جمعه (سری نخست) / عکاس: آرزو بختیاری

... دیدن همه عکس‌ها ››

آواها

مکان

تقاطع خیابان انقلاب و ولی‌عصر (عج)، مجموعه فرهنگی و هنری تئاترشهر
تلفن:  ۶۶۴۶۰۵۹۲-۴

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
حدود چهار سال از اجرا و دیدن این نمایش میگذره. و بازهم دلتنگ اجرا و دیدن این نمایشم.
ساده بپرسم:اگه این نمایش رو نمیدیدم،الان مشغول به انجام چه کاری بودم؟
دمت گرم سید...
اثری دلچسب از سید محمد مساوات عزیز
۲۵ شهریور ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی دلم برای این نمایش تنگ میشه... اومدم و نگاهی به عکسها انداختم :)
آقای حمید پور آذری نمایش مایبر به کارگردانی ابولفضل کاهانی را اجرایی ویژه ،عجیب وغیر قابل پیش بینی خواند.
حمید پور آذری ضمن تقدیر از نویسنده،کارگردان وبازیگران مایبر این نمایشنامه را اینگونه توصیف کرد: در این وانفسای تئاتر جزو اجراهای خوبی بود که در ماه های اخیر دیدم و امیدوارم مایبر در روزهای باقی به خوبی دیده شود.
حمید پور آذری کارگردان سال ثانیه، نحوه مواجهه با تکرارها در این نمایش را خلاقانه خوان و عنوان کرد مایبر پر بود از بازیهای بسیار خوب، تکرار های درست و ریتم مناسب، طنزهای به موقع وبه جا که به موقع مخاطب را به خنده وا میداشت و جزو کارهای خوبی بود که متوجه گذشت زمان نشدم واصلا ساعت را نگاه نکردم. این کارگردان تئاتر ادامه داد متن طوری نوشته شده بود که به خوبی شما را از قصه جدا و وارد بخش دیگری از نمایش با فضا و قصه جدید می نمود.
۲۱ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ین نوشته نقد نیست ، بلکه تنها نظری شخصی است در ارتباط با نمایشی که دوستش داشتم و ترجیح می دادم به نحو بهتر و کامل تری به صحنه می آمد . چند نکته ای به نظرم آمد که می توانست قصه ظهر جمعه را به موفقیت و ماندگاری نمایش « سعادت لرزان مردمان تیره روز » _ که سالها پیش توسط محسن علیخانی به صحنه آمد و نظرها را به خود جلب کرد _ نزدیک کند .

اول اینکه تاکید و وسواس بیش از حد کارگردان بر تقلید مو به مو از شیوه ی زندگی در دهه ی شصت و برانگیختن حس نوستالژیک تماشاگر ، توان و توجه او را از پرداختن به متن نمایشنامه گرفته است . ای کاش کارگردان که خود نویسنده ی نمایشنامه هم بوده ، چنین وسواسی را در مورد نمایشنامه به کار می گرفت . لازم به ذکر نیست که کار تئاتر تنها برانگیزانندگی حس نوستالژیک مخاطب نیست . بلکه مهم تر از این ، استفاده و نتیجه گرفتن از چنین ابزار عاطفی است . پر مسلم است که تئاتر آیینه ای در برابر طبیعت زندگی نیست بلکه قرار است به مثابه ذره بینی ، معضلات و نابسامانی ها و رفتارهای فردی و اجتماعی یک جامعه را آگراندیسمان کند و به نقد بکشد . اصرار کارگردان بر تقلید مو به مو از زندگی باعث شده است با نمایشی رو برو شویم که قصه ای ناقص و گاه نامفهوم و حتی می شود گفت بی سرانجام و بی پایانِ درست دارد .
در ابتدای نمایش ، برادربزرگتری را می بینیم که پنهانی اثر انگشت پدر رو به موتش را بر پای سندی می گذارد و ... این اکت نمایشی رها می شود و در لابلای شلوغی ناشی از بازی رئالیستی بازیگران گم می شود . به سختی و با توجه دو چندان می شود پی برد که برادر بزرگتر با تو جه به بچه دار نشدن برادر کوچک ... دیدن ادامه ›› تر و وضعیتی که بر خانواده حاکم است و مرگ قریب الوقوع پدر ، در پی بهره بردن از تمامی ارثیه ای است که قرار است از پدر بر جای بماند . اما بعد چه می شود ؟ این شروع خوب در میان هیاهوی قصه ها ی ریز و صحنه های پر گفت و گو و عادی زندگی گم می شود . بعد تر هم که موضوع ازدواج ناخواسته ی خواهر کوچک تر پیش می آید و رگه ی اصلی قصه را شکل می دهد . اما همین رگه ی اصلی قصه هم ناقص به نظر می رسد . به خوبی مشخص نیست که اصرار برادر بزرگتر بر دست کشیدن خواهر از عشق یا نامزد قبلی اش چیست . آیا تنها صرف اینکه داماد و خانواده ی داماد متمول اند ، می تواند دلیل دراماتیک و تاثیرگذاری باشد ؟ ( لحظه ی زیبای تنهایی دختر با دسته گل خشک شده ی نامزد قبلی اش نشان می دهد که قصه ی کار ظرفیت های نهفته ی خوبی برای پربارتر شدن داشت که متاسفانه تحت تاثیر توجه بیش از حد کارگردان به اجرا از دست رفته است ) قصه ی نمایش می توانست با مکث بیشتر بر صحنه های اینچنینی عمیق تر و روشنگرتر و هدفدارتر مطرح شود . اما در حال حاضر تماشاگر بیشتر جذب درگیری ها و متلک پرانی های روزمره آدم ها می شود تا درگیر قصه . در نتیجه وقتی نمایش به پایان می رسد ، شاید تماشاگر از خود بپرسد اصل قصه چه بود و چه شد ؟ در واقع نمایشنامه نتوانسته همپای کارگردانی جلو بیاید . به همین دلیل است که به نظر می آید نمایشنامه نویس ( همان کارگردان ) با مسئله ی مرگ پدر در آخر نمایش ، سعی می کند به نحوی قصه ی نیم بند نمایشنامه را جمع کند . قصه ای که بی سرانجام رها می شود .

دوم اینکه بازیگران تحت تاثیر فضای رئالیستی کار ، بیشتر تلاش دارند خود زندگی را نمایش بدهند تا بازی اش کنند . این مسئله باعث شده که در جاهایی از نمایش دیالوگ شان حتی شنیده نشود و در نتیجه تماشاگر رشته ی کلام و قصه را از دست بدهد و تنها به جذابیت های برخاسته از حس نوستالژیک حاصل از بازنمایی بخشی از خاطرات خود در رفتار بازیگران دلخوش باشد . این شکل از بازی ، علی رغم جذابیت هایش ، معضلاتی هم دارد . مهم ترین معضل اش همانا گم کردن خط قصه ی اصلی در ذهن تماشاگر است .

آخرین نکته این که نمی توان به راحتی از طراحی صحنه و لباس تحسین برانگیز کار گذشت . طراحان صحنه و لباس نمایش ، به بهترین نحو ممکن و مطمئناً تحت مدیریت درست کارگردان توانسته اند در انتقال حس و اتمسفر و فضای نمایش موفق باشند . موفقیتی که باعث جذابیت نمایش و ارتباط صمیمی مخاطب با نمایش قصه ی ظهر جمعه می شود و تماشاگر را با رضایت از سالن نمایش بیرون می فرستد .

با آرزوی موفقیت هر چه بیشتر برای گروه نمایش قصه ی ظهر جمعه