در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مرجان یاری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:36:35
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در جواب ِ دخترم که پرسید: چرا مرا به دنیا آوردی؟

زیرا سال‌های جنگ بود
و من نیازمند ِ عشق بودم
برای چشیدن ِطعم آرامش.
زیرا بالای سی سال داشتم
و می ترسیدم از پژمردن
پیش از شکفتن و غنچه دادن.
زیرا طلاق واژه ای ست
تنها برای مرد و زن
نه برای مادر و فرزند.
زیرا تو هرگز نمی‌توانی بگویی:
مادر ِ سابق ... دیدن ادامه ›› ِ من
حتی وقتی جنازه‌ام را تشییع می کنی.
و هیج چیز، هیچ چیز در این دنیا نمی تواند
میان ِ مادر و فرزند جدایی افکند
نفرت یا مرگ حتی.
و تو بیزاری از من
زیرا تو را به دنیا آورد ه ام
تنها به خاطر ِ ترسم از تنها ماندن
و هرگز مرا نخواهی بخشید
تا زمانی که خود فرزندی به دنیا آوری
ناتوان از تاب آوردن ِ خاکستر ِ سوزان ِ
رویاهاو آرزوهای دور و درازت


از: فریده حسن‌زاده .سروده شده به زبان انگلیسی .نامزد دریافت جایزه ادبی پوشکارت .
In Answer to My Daughter : Why Did You Bring Me Into Existence?

Because it was wartime
and I needed lovemaking
to taste a bit of peace.

Because I was over thirty
and I needed blooming
before becoming droopy.

Because divorce is a ... دیدن ادامه ›› word
for men and women
not for mothers and children.

Because you can never say:
my ex-mother
even when you attend my funeral.

And nothing, nothing in this world
can separate a mother from her child
neither hate nor death.

And you hate me
because I brought you into existence
only for my fear of loneliness

And you'll never forgive me
until the day you bring a child into existence
unable to bear the burning ashes of
your dreams.

۰۶ اسفند ۱۳۹۰
پوزش بابت تأخیر اما ؛ خوش اومدی دوست عزیز :)
۲۲ اسفند ۱۳۹۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوست دارم یک شبه هفتاد سال پیر شوم ، در کنار خیابانی بایستم تو مرا بی آنکه بشناسی از ازدحام تلخ خیابان عبور دهی...

هفتاد سال پیر شدن یک شبه به حس گرمی دستهای تو...
هنگامی که مرا عبور میدهی بی آنکه بشناسی ، می ارزد ............


از: ناشناس