" مجلس شبیه خوانی ژولیوس سزار " یا " یک نقیضه ی پست مدرن "
یادداشتی به بهانه ی اجرای نمایش " مجلس شبیه خوانی ژولیوس سزار " در اداره ی تئاتر
دکتر فرزان سجودی در مورد تغییر جایگاه نمایش های آئینی - سنتی می گوید :
« وقتی به یک اجرای تعزیه در محوطه ی تئاتر شهر نگاه میکنم ، برایم بسیار جالب است زیرا پدیده ای منحصر به فرد محسوب می شود . آن چه اجرا می شود ھم تعزیه است ، ھم نیست . چون تعزیه خوانان می خوانند و تعزیه اجرا می شود . ھمان گونه که باید باشد ، اما تعزیه نیست ، چون آن را در خارج از چھارچوب اصلی اش که آن را مراسمی عبادی تعریف می کند، اجرا می شود .
این نقیضه ای پست مدرن است. تعزیه ھمه ی وجه آئینی خود را از دست می دھد و نمایشی خیابانی می شود
... دیدن ادامه ››
.
چنین اتفاقی در زمان حال نشان می دھد که چگونه پدیده ای که در فرھنگ مادربزرگ ھای ما جایگاه عبادی ویژه ای داشته ، به منظرگه گذرگاھی تبدیل می شود و تئاتر خیابانی می شود که افراد لحظاتی می ایستند و دقایقی به آن می نگرند . شاید ھم از آن چه می بینند لذت می برند . اما از تأثیر آئینی آن خبری نیست .
رنگ ھا ، حرکات ، آواز و موسیقی جذابیت ھای بصری و صوتی بسیار دارند ، ولی ھیچ کس اشک نمی ریزد و متأثر نمی شود . شما نیز که یکی از علاقه مندان تعزیه اید ، در واقع مشتری پست مدرن محسوب می شوید. قابی که دور این اجرا می بندید با قاب مادربزرگ ھایمان متفاوت است ھمان طور که قاب رھگذری که در پارک دانشجو آن را می بیند با ھر دو تفاوت دارد.
این جا نوعی نابه ھنجاری زمانی و مکانی به وقوع می پیوندد. تعزیه در زمان خود اجرا نمی شود، بلکه مقابل تئاترشھر به وقوع می پیوندد و این خود پدیده ای مدرن است . »
با این اوصاف " مجلس شبیه خوانی ژولیوس سزار " که در یک سالن تئاتر ( هر چند به اجبار ) و با بکارگیری امکانات تئاتر همچون نورپردازی و روش قرارگرفتن یک سویه ی تماشاگر اجرا می شود مشمول این تغییر ساختار تئاتر آئینی و نناقض پست مدرن می شود . ضمن اینکه این نمایش علاوه بر شبیه خوانی از گونه های دیگر نمایش ایرانی همچون مضحکه و تخت حوضی نیز بهره می برد و در واقع از ساختاری که حاصل تلفیق گونه های مختلف نمایش ایرانی است استفاده می کند که این تلفیق سبک ها و وفادار نماندن به یک سبک واحد ، خود از خصیصه های تئاتر پست مدرن است .
نکته ی قابل توجه ی که در این نمایش یا به عبارتی شبیه خوانی باید به آن اشاره کنم این است که ما در اینجا هیچ کدام از داستان های معروف و شناخته شده ای که در شبیه خوانی های شاد سراغ داریم ( همچون خروج مختار ، عمر بن عبدود و جنگ خندق ، مبارزه ی قاسم بی الحسن و ... ) را نمی بینیم بلکه نویسنده با بکارگیری ساختار شبیه خوانی یک داستان مشهور و معتبر در تاریخ و ادبیات غرب را روایت می کند که البته به نظر من اینجا روایت ماجرای ژولیوس سزار در درجه ی دوم و بلکه چندم اهمیت قرار می گیرد چرا که صاحب اثر این داستان را دستاویزی قرار می دهد تا حرف های مهمتری بزند . آنچنان که میبینیم نمایش تنها برش هایی از داستان را به ما نشان می دهد .
پیش از دیدن این کار علاوه بر خواندن نمایشنامه ی " ژولیوس سزار " شکسپیر که منبع اصلی این نمایش است ، نمایشنامه ی « سزار و کلئوپاترا » ی جرج برنارد شاو را خوانده و یکی - دو فیلم هم از زندگی سزار دیده بودم اما همان طور که گفتم اینجا هدف دیگری غیر از روایت داستان وجود دارد که حتی اگر کسی از داستان اصلی اطلاع کاملی نداشته باشد با مشکل خاصی مواجه نمی شود .
نکته ی بسیار مهم دیگر اینکه ما در این اثر با روایتی کمیک از تراژدی ژولیوس سزار رو به روییم که در آن از طنز تلخ استفاده شده که بسیار هم بجا و به اندازه و جذاب است . اما مهمترین قسمت این نمایش بخصوص از لحاظ محتوا ،
پایان آن است که شاهد سه پایان بندی متفاوت از سرنوشت ژولیوس سزار هستیم ( خود این پایان بندی ها در قالبی طنز ، نقش مهمی در برگردان این تراژدی به کمدی دارند ) .
در اولین پایان سزار توسط سناتورها بوسیله ی ضربات متعدد خنجر کشته می شود که کاملا مطابق با واقعیت ثبت شده در تاریخ است . در پایان بندی دوم سزار باز هم کشته می شود اما این بار به صورت ریتمیک اجرا می شود . در پایان سوم ماجار کاملا برعکس اتفاق می افتد . سزار سناتورها را فریب داده و آنها را می کشد و تا سالها بعد از آن به زندگی خود ادامه می دهد .
اما بپردازیم به محتوای نمایش ؛
در نگاه اول به نظر می رسد که هدف نمایش هجو شبیه خوانی و تعزیه است ، چه درساختار و هم در محتوا . اما اینکه چرا ممکن است تماشاگر این برداشت را بکند مسئله ای ست که در ادامه به آن می پردازم .
در سراسر اجرا به وضوح و بارها می بینیم که هجو عناصر ساختاری شبیه خوانی صورت می گیرد . به عنوان مثال شوخی با تحریر های موافق خوانان ، شوخی با دور زدن های شبیه خوانان که نماد طی مسافت و تغییر مکان است ، شوخی با دست تکان دادن ها و بازی با شمشیر و خنجر مخالف خوانان و ...
اما سه فرجامی که در پایان نمایش از زندگی سزار می بینیم ( نسخه های جدیدی که معین البکاء رو می کند ) این شائبه را بوجود می آورد که نمایش می خواهد تعزیه را بخاطر پرداختن به مسائل غیر واقعی زیر سوال ببرد و نسخه های متفاوتی که از برخی تعزیه ها وجود دارد را نشان از بی اعتبار بودن و مخدوش بودن تعزیه از لحاظ سندیت تاریخی می داند .
این برداشت براحتی رد می شود ، جرا که هیچ کس ادعا نمی کند که مسائل مطرح شده در تعزیه عین واقعیت است ( زیرا شبیه خوانی ها دراماتیزه شده و نمایشی شده ی وقایع تاریخی هستند البته بجز آنهایی که بر اساس افسانه ها نوشته شده اند ) و بیش از همه گروه اجرایی نمایش - با توجه به تسلط خوبی که بر شبیه خوانی چه از لحاظ تئوری و چه از لحاظ عملی دارند - بر این مسئله واقفند .
اما برداشت دوم که تا حدودی بدبینانه است ؛
نویسنده ی نمایش با هوشمندی تمام به سراغ داستانی رفته است که تمام جزئیات آن در تاریخ ثبت شده است و اتفاقا آن را در ساختاری نشان می دهد که بیشتر آن را برای نشان دادن وقایع تاریخی - مذهبی می شناسیم که این وقایع دقیقا در نقطه ی مقابل زندگی ژولیوس سزار قرار دارند ، از آن جهت که روایت ها و نقل قول های متفاوتی در مورد زوایای مختلف آنها وجود دارد .
اینجا نویسنده با پایان بندی خود که سه فرجام متفاوت برای سزار بر می شمرد ( آن هم سزاری که هیج کس لااقل در مورد نوع به قتل رسیدنش شکی ندارد ) ، تاریخی را که در مورد وقایع صدر اسلام و وقایع روایت شده در مراسم های مذهبی گفته می شود را به چالش می کشد و آن را یک جریان پوپولیستی و عوام فریبانه معرفی می کند . مسئله ای که این روزها از زبان روشنفکرها یا بهتر بگویم روشنفکر نماهای مذهبی به وفور می شنویم . شوخی هایی مثل : « میگن ژولیوس سزار یه دختر داشته ... » که به صورت روضه گفته می شود و دیالوگ هایی از قبیل « هنر برترتان ، فکر خر پرورتان » نیز به این برداشت دامن می زند .
اما برداشت سوم که مهمترین و کامل ترین است ( اجازه بدهید تعصب و بدبینی را کنار بگذاریم :) )
نمایش بخوبی هشدار می دهد که هر واقعه ای در تاریخ که سند محکمی در مورد آن وجود نداشته باشد و جزئیات آن به درستی ثبت و ضبط نشده باشد بخصوص اگر مشمول تعصب خاصی هم بشود ، اساسا محمل خوبی است برای سوءاستفاده ، پس هــشـــیـــار باشید .
بازیگران نمایش همه بخوبی از عهده ی نقششان بر آمدند . بخصوص حمید رضا معدن کن و امیر آزاد روستا که نقش هایشان احتیاج به بیان قوی ، تسلط به گوشه های آوازی ، بیان ریتمیک و همین طور بدن منعطف داشت عالی بودند .
ترومپت نواز اول گروه فوق العاده بود و تسلط بیشتری نسبت به نوازنده ی جایگزین داشت . ملودی ها ظاهرا در طول اجرا ها تغییر کرده بود . ملودی های انتخابی در اجراهای اول واقعا عالی بودند . حتی کلیت اجرا هم در اجراهای اول از شادابی بیشتری برخوردار بود که شاید دلیل آن دلسردی عوامل از شرایط تحمیل شده به گروه و کم بودن استقبال علی رغم شایستگیشان و ... بوده است .
در کل نمایش " مجلس شبیه خوانی ژولیوس سزار " اثر بسیار خوب و قابل تأملی بود که چه در ساختار و چه در محتوا حرف های زیادی برای گفتن داشت و مسئله ی مهم این است که بخوبی از عهده ی گفتن حرفش برآمده بود .
خدا قوت میگم به همه ی عوامل این کار و منتظر کارهای آینده شون می مونم .