**************حکیت پند آموز (1) ******
یک سخنران معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند یک اسکناس بیست دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید :
چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
دست هم حاضران بالا رفت . سخنران گفت : بسیار خوب ، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن میخوام کاری بکنم .
سپس در برابر نگاه های متعجب دیگران اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید :
چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داسته باشد ؟
و باز دستهای همه حاضران همه بالا رفت. این بار مرد اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن
را روی زمین کشید . بعد اسکناس را برداشت و پرسید :
چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
و باز دست همه بالا رفت . سخنران گفت
... دیدن ادامه ››
: با این همه بلاهایی که من بر سر این اسکناس آوردم از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و شما خواهان آن هستید
و ادامه داد : در زندگی واقعی هم همین طور است . ما در بسیاری موارد تصمیماتی که میگیریم و یا با مشکلاتی که رو به رو میشویم ، خم میشیم ، مچاله میشم
و لگد مال میشیم و احساس میکنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم ، ولی این گونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی سرمون اومده ، هرگز ارزش خود را از دست نمیدهیم
و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند ، آدم پر ارزشی هستیم .
از: ....