در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمد عسگری
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 14:43:36
 

خبرنگار

«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
به هیچ چیز دل نبند پسرم...
خالی شدن ذهن از یه رویا در یک عاشقانه ساده...
و چقدر بازی بازیگران نمایش برایم دلچسب بود
برای من دیگر تماشای در انتظار گودها یا سه خواهرها و حتی هملت‌ها جذابیت ندارد
مگر آن‌که از آن متن‌های کلاسیک گرته‌برداری شده باشه و اثری با نگاهی متفاوت به صحنه رسیده باشد.
و در مقابل همیشه عاشق ادبیات نمایش‌نامه‌نویس‌های قدیمی تئاتر خودمان هستم. ادبیات بیضایی، رحمانیان، ثمینی و...
ادبیاتی که تمثیل و تشبیه دارند
ادبیات موضاعاتی که از زمانه خود جلوتر بودند و حتی در زمان‌های دیگر هم حرف روز آن زمانه هستند
حالا در این فرمول ذهنی من
نمایش‌های که این شباهت‌ها را دارند، محبوب من هستند
از دو شب پیش که نمایش معجون السلاطین را دیدم و با کیف مدام از سالن خارج شدم
به این فکر می‌کردم که کاش این کیف نصیب دوستانم شود
اما باید ... دیدن ادامه ›› از چی می‌گفتم
از موضوعی نمایش که داستان انتخاب جانشینی است
یا از ادبیاتی که از زمانه خود جلو هستند
یا فقط از صحنه پایانی بگویم
از انتخاب بین قلم و شلاق
نمی‌دونم
امیدوارم بتونم از لذت خودم بگم
سعید زارعی دمت گرم که این چالش و این حال خوب رو برام ساختی
ممنون که این دیالوگ را به عوام رساندی


-به عوام چه بگوییم؟!
+تا به امروز چه گفتید؟
-هیچ
+زین پس هم همان را بگویید...
ممنونم محمد جان🙏
رفیق روزهای تاتر دانشگاهی تا به امروز
از نگاه نکته سنج و دقیقت👊❤️
۲۴ آبان ۱۴۰۲
محمد عسگری (mohammadasgari)
Saeed Zarei
ممنونم محمد جان🙏 رفیق روزهای تاتر دانشگاهی تا به امروز از نگاه نکته سنج و دقیقت👊❤️
عزیز دلی آرتیست جان
۲۴ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک مکبث زنانه
بسیار درخشان و خیره کننده در بازیگری...
ممنون جناب عسکری بابت خوانش خاصتون از نمایش آوینیون. قطعا نگاه شما به عنوان کسی که درگیر همه نمایش های روی صحنه است، تمام شمول و ویژه محسوب می شود. سپاس از شما🍀🍀🍀
۱۵ مهر ۱۴۰۲
محمد عسگری (mohammadasgari)
ابوالفضل قاضی
ممنون جناب عسکری بابت خوانش خاصتون از نمایش آوینیون. قطعا نگاه شما به عنوان کسی که درگیر همه نمایش های روی صحنه است، تمام شمول و ویژه محسوب می شود. سپاس از شما🍀🍀🍀
نظر لطف شماست
ارادت
۱۹ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خانوم جمشیدی نیست
نه این‌که نخواهد باشد... اما نیست
و حالا هیچ چیز مثل سابق نیست
هیچ چیز عادی نیست
انگار همه چیز از سر اجبار است
آن‌ها تمام صورتک‌ها را امتحان می‌کنند
اما نمی‌شود...
راستی که چقدر اسم شما زیباست خانوم جمشیدی...
در نبود شما آن‌ها هم که از میان تماشاگران به روی صحنه آمدند
خودشان نبودند
آن‌ها مجبور شدند خودشان را به طراح لباس بسپارند
آن‌ها در نبود شما نقش بازی کردند
اما در نبود شما خانوم جمشیدی
ما هم به همراه بازیگر روبروی‌تان رقصیدیم و اشک ریختیم
گاهی وقتا به عنوان بیننده تئاتر ناامید می‌شم از آینده این هنر
می‌ترسم همه سالن‌ها پر بشه از نمایش‌های کمدی که قراره فقط یک تفریح باشه
می‌ترسم که نبینیم اثری خوبی رو، مثل قدیمی‌ها
و فقط بشنوم از خوب بودن تئاتر در گذشته
.
اما امشب انگار تو سالن نمایش همه این ترس‌هام رو فراموش کردم و محو شدم در ادبیاتی که گمش کرده بودم و حالا بازیگران این نمایش داشتند بیان‌شون می‌کردند
امشب من هم دو تا شدم و خمیده از سالن خارج شدم و به آن لحظه‌ها که در سالن بودم حسادت کردم
.
که ای کاش باز هم ببینم
ای کاش دیگر ترس ندیدن نداشته باشم
و ای کاش همه ببینند آن‌چه من دیدم
و ای کاش
.
.
.
یه نقد هم بگم
کاش در طول نمایش این‌قدر دیالوگ‌ها تند تند بیان نمی‌شد
کاش زمان بیشتری بود در بیان دیالوگ‌ها برای درک شدن درست‌ این دیالوگ‌ها
می‌دونی محمد جان، افشین زمانی واقعاً کارگردان محشر، درجه یک، باسواد، کاردرست و کاربلندی است. من اولین و یکی از مهم‌ترین و بهترین تئاترهای زندگیم رو با بازی و کارگردانی این جوان دیدم: خاطرات هنرپیشهٔ نقش دوم.
منتها به نظرم افتاده در دام شازده احتجاب و بیرون نمیاد!! منم شازده احتجاب رو دوست ندارم واقعاً!! ترجیح دادم دیگه این کار رو نبینم... همون هاری و شازده احتجاب کافی بود... ایشالا به زودی بعدِ این کار یه متن خوب تو یه سالن خوب اجرا ببره ما هم ببینیم و کیف کنیم!
۰۶ مهر ۱۴۰۲
محمد عسگری (mohammadasgari)
امیرمسعود فدائی
می‌دونی محمد جان، افشین زمانی واقعاً کارگردان محشر، درجه یک، باسواد، کاردرست و کاربلندی است. من اولین و یکی از مهم‌ترین و بهترین تئاترهای زندگیم رو با بازی و کارگردانی این جوان دیدم: خاطرات هنرپیشهٔ ...
امیرمسعود عزیز
در یک مسیر راه رفتن زیاد هم بد نیست
قبول دارم که تنوع در فعالیت‌ها یک هنرمند می‌تونه باعث افزایش کیفیت کاری اون هنرمند بشه
اما این اثر در این زمان یک حس بهتری برای من داشت
۰۶ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اولین ضربه رو کسی بزنه که کمترین گناه رو کرده
.
.
‌.
باورت می‌شه این پیرمرد این‌قدر خون داشته باشه...
👌🏻
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تو سال‌های نه چندان دور و قبل از این‌که نمایشی از بحرین، عراق و یا عمان در جشنواره فجر حضور داشته باشه، بهمن ماه هر سال و در جشنواره تئاتر فجر گروه‌های از کشورهای اروپایی به ایران می‌آمدند و نمایش‌های را با قاب‌ها، موسیقی‌ها و حرکت‌های روی صحنه می‌بردند که برای ما مخاطبان چشم گیر بود و همیشه حسرت اجرای عموم آن آثار و درک و لذت بیشتر آن اثر را داشتیم.
اما حالا مرتضی اسماعیل کاشی و گروهش یک اجرا با همان فاکتورها را روی صحنه دارد.
خوش‌حالم که دیدم
از نظر موضوع و ایده اجرا شده می‌شود سطرها نوشت
اما من را همین دیالوگ بس:
من دیگه نمی‌خوام نقش یک متجاوز رو بازی کنم وقتی خودم قربانی هستم...
ما هم هم‌مون اون تابلو کج رو می‌بینیم اما...

مرسی کوروش شاهونه
مرسی ریحانه رضی
ممنونم عزیز دل ماهم میبینم.....مچکرم 🙏🙏
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
ریحانه رضی (reyhanehrazi)
🙏🙏🙏
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محمد عسگری (mohammadasgari)
درباره نمایش نیست i
آیا ما در حال زندگی کردن هستیم؟
آیا زندگی ما می‌بینه؟!
نکند این زندگی
با دیگران به اتاق خواب رفته باشد!!
.
نمایشی که دوستش داشتم
مرسی که احتمال نبودن‌مون را به ما یادآوری کردید
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
تولدت مبارک کهنه رفیق رضا جان
دیوانگی از روح و جسم اسماعیل گرجی خارج نمی شود بلکه از نمایشی به نمایش دیگر منتقل می شود...
جشنواره سینما حقیقت داره همزمان با جشنواره آیینی سنتی برگزار می‌شه!!
جشنواره تتاتر فجر هم قراره همزمان با جشنواره فیلم فجر برگزار بشه!!
دقیقا چرا...
امیرمسعود فدائی و فرهاد آقارضائی این را خواندند
سپهر، نیلوفر ثانی و امیر مسعود این را دوست دارند
چون اینجا ایران است!
حالا کاش اینهمه جشنواره‌های پوشالی یه ثمره ای هم داشت.
۲۰ آذر ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نامه به یک عموی ندیده
عمو اکبر جان سلام
کاش بودی
می‌خواستم ببینمت و کمی آرام شوم...
راستش یک‌ سوال...وقتی بودی یادت هست چطور برادردار نشدم
یادت هست تقصیر که بود
مادرم یا پدرم
کدامشان
یادت هست...نه که بخواهم بروم و از سایه‌های بالای سرم بپرسم چرا ندارمش...نه فقط می‌خواستم بدانم دلیل تنهایی این روزهایم را
تنهایی ... دیدن ادامه ›› سخت است...حداقل برای من
کاش برادری بود تا توی چشم‌هایش نگاه می‌کردم تا پر حرفی این روزهایم برای او بود
راستش عمو جان به سن نیست...نه که زیاد پیر و تنها شده باشم...
نه...هنوز ۴۰ بهار را ندیده‌ام...اما این روزها فکر میکنم برادرزاده‌ات صد بار شب یلدا را صبح کرده
عمو می‌خواستم توی حالم، توی فکرم، توی قلبم‌، توی یک دقیقه از زندگیم بدانم برادر دارم
راستش کاش کمی داستان هابیل و قابیل فرق داشت
کاش اصلا شکسپیر از خیانت برادر به بردار در هملت نمی‌نوشت
کاش اصلا زندگیم کمی فیلم هندی بود...برادری برایم پیدا می‌شد
و مثل تمام فیلم هندی‌ها او را در آخر فیلم‌ در آغوش می‌گرفتم...راستش نمی‌دانم چرا بعد از پیدا شدن برادرها فیلم تمام می‌شود...مگر زندگی تازه شروع نمی‌شود...کاش بقیه‌اش هم ضبط می‌شد...کاش می‌دیدم فردای آن آدم تنهای فیلم را که حالا برادری دارد
سرت را درد آوردم عمو جان
اولش از حالت پرسیدم اما تا فکر برادر نداشته‌ام افتادم فراموشت کردم...ببخش
امیدوارم جایت آن بالا خوب باشد...اما بدان اگر بودی حال من این نبود...
بگذریم...به خدا سلام برسان
از طرف یک برادر ندیده به عموی از دست داده‌اش
نیلوفر ثانی، رویا کاظمی و حسین کوهی این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مجله آوای تیوال، شماره دوم: عشق | عکس این تجربه: عاشقیمجله آوای تیوال، شماره دوم: عشق

دومین شماره مجله آوای تیوال هم‌زمان با هشتمین سالگرد آغاز تیوال از عشق می‌گوید...

نویسندگان: نازنین مهر و مهشاد حجتی

طراحی صدا: پدرام راجی

تدوین: پدرام راجی و عسل امین

امیر مسعود و بهاره مکرم این را خواندند
۱۷ نفر این را دوست دارند
خسته نباشید . لذتبخش بود
۰۴ شهریور ۱۳۹۹
بسیار زیبا، گوش نواز، جان و دل نواز و البته حرفه ای.
۱۰ شهریور ۱۳۹۹
گاهی دلم میخواهد،با عقلی که در سینه دارم تفکر کنم!گاهی دلم میخواهد با چشمانی که می گریند،بخندم!شاید عشق همین است!فقط همین!
عشق و غرور ،دوبازیگر فریبنده یک بازی اند،عشق،مانند من است در آینه،هر چه از آن میگریزم ،به من نزدیک تر می شود!چشمان متهم اولند،اما آنجا که ثابت میشوند،نه جایی که می چرخند،چشمان، می خندند وعقل تفکر می کنند و دل می گرید،اینگونه است که وقتی همچیز کار دگری می کنند،آنجاست !که بزرگترین قاتل همان راهبه ،یا کشیش است یا کودکی گل به دست است!حیف که عشق را نخواهیم یافت !
۲۹ بهمن ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مجله آوای تیوال، شماره یکم: آپارتمان | عکس این تجربه: قرنطینهمجله آوای تیوال، شماره یکم: آپارتمان

این پادکست مجموعه‌ای از تجربه‌های ما از قرنطینه است. قرنطینه‌ای که برای ما دنیای جدید ساخت، دنیای که هنوز در آن زیست می‌کنیم.
این اولین قسمت از مجموعه پادکست‌های آوای تیوال است که قرار است با تمرکز بر تجربه تولید شود.
تجربه اول را مهر، لی.لا، نسترن، آران، راشل، همایون نوشتند و تیم آوای تیوال تهیه کرد حالا نوبت شماست که از تجربه های خود برای ما بنویسید. 
راه‌های ارتباطی به زودی منتشر می‌شود.

بهاره مکرم این را خواند
۲۸ نفر این را دوست دارند
چه خوب. به شدت منتظرم ببینم چطور میتونم مشارکت و همکاری داشته باشم.
۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹

در زمانه ای که تکاپوی به دست آوردن حیات و رهایی از ممات به اوج خود رسید، دقیقن بعد از انقلاب صنعتی در کشورهای توسعه یافته و باتلاق عظیم کشورهایی که به اسم توسعه یافتگی هیاهویی برای هیچ را مدیریت می کنند و توده مردم ذیل این چرخ بزرگ هر روز فشار را بر روی خود بیش از پیش تحمل می کنند، دیگر به یکدیگر نگاه نمی کنیم. یک مسخ شدگی عظیم وجود تک تک مان را گرفته، هم دیگر را چونان وسیله هایی میبینیم که برای به دست آوردن اندک بهره ای از معاش باید سر قلاب زد تا بلکه بهره ای ازین اقیانوس پر تلاطم روزگار به چنگ آوریم. در این دریای طوفانی بی مهری، حتی رویاهامان را نیز از دست داده ایم و هر زمان چشم ها را روی هم میگذاریم تا اندکی به پرواز آرزوها دست یازیم چیزی جز زمین بایر بی محصولی پیش رویمان نیست و آنچه نمایان است فقط نقشه ای برای زنده ماندن است. زنده ماندنی بدون رویا، بدون سیاحت و بدون اندک تاملی در همزیستانمان. به همین خاطر به سادگی از کنار هم میگذریم حتی بدون توجه به بوی عطر کسی که از کنارمان عبور می کند، یعنی حتی شامه ای برای احساس عطر پیرامون از بوی غذا گرفته تا بوی آدم، ... دیدن ادامه ›› مغازه ها، لباس ها و.... نمانده. حال در ایست زمان دقیقن جایی که یک ویروس مسافر برای ما به اجبار چیزی به نام قرنطینه را به ارمغان آورده، انگار می شود تمام حواس پنجگانمان بیدار شدند و بودنشان را به ما متذکر شدند. چشم هایی که حالا دو دو می زند برای دیدن، گوشهایی که قدرت پیدا کردند برای شنیدن و لب هایی که حالا مجالی به گوش ها دادند به جای خود رای بودن. درست است که هیچ کس نقاب از چهره خودش بر نخواهد داشت، چونان بیماری که مبتلا به جزام شده باشیم هراس داریم که زخم هامان را عیان کنیم تا بوی عفن و جلوه بی قواره اش خودما را از خودمان بی خود کند چه رسد به اطرافیانمان. خود من یک نقاب بزرگ هستم که اکنون اینگونه خودم را به شما معرفی میکنم. راشل، نامی که هیچ اندوخته ای در فرهنگ ما ندارد و فقط شاید وزنی در زبان بیگانه پیدا کند. بگذریم.
در این قرنطینه انگار بیشتر به یکدیگر نگاه می کنیم چرا که لزوم بودن ها چیزیست که بر لزوم نبودن های پیش ازین چیره شده و صحت خود را به رخمان می کشد. درست است که هیچ کس را نمی شود از پشت نقاب بیرون کشید اما حداقل کاری که می شود کرد از پشت دریچه های کوچک آلونک هامان برای همنوعانمان رویا ببافیم و آنها را آنطور که دوست داریم تصویر کنیم. حرکاتشان را ببنیم و قصه ای درخور برایشان خلق کنیم. من اینگونه دنیای خودم را به خودم تقدیم میکنم، جهانی که دوست میداشتم داشته باشم که در طول روزمرگی ها به چیزی تبدیل شد که مال من نبود. پیرمرد همسایه حاصل همین رویا بافی های حصر خانگی است که بسیار خرسند هستم که در اولین نمره از مجله صوتی تیوال خوانش شد. رویاهاتان را باور کنید، نقاشی کنید و به حرکت در بیاورید.
#راشل
۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
خیلی عالیه ممنونم ازتون
۱۸ آبان ۱۳۹۹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
محمد عسگری (mohammadasgari)
درباره نمایش سیزیف i
هیچوقت هیچوقت از سر شروع نکن حریفت سر میشه و نمیتونه ضربه های بعدی رو حس کنه
این دیالوگ رو یک بار یه آدم توی یه فیلم دیوانه کننده گفته بود
از اکران اون فیلم خیلی وقته میگذره اما
آن آدم
آن بازیگر
آن دیوانه
آن بهترین
آن مرحوم اسکار گرفته
و...
نتوانست تحمل کنه و چند ماه بعد از زایمان مرد
از امشب به بعد نگران آن بازیگر مرد این نمایش دیوانه کننده هستم
زایمان او خیلی طبیعی بود خیلی
میترسم
برای بودنت
این حس دوست داشتن
کم است
نیلوفر ثانی (niloofarsani)
به به عالی ...
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
جناب آقای عسگری
اگه براتون مقدور هست با گروه هیچ "نمایشنامه هنر" هم گفتگو نمائید.
ممنونم

(ببخشید در این قسمت پیام گذاشتم ،امکان دیگه ایی فراهم نیست)


شاد و خندان باشید
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
محمد عسگری (mohammadasgari)
درود بر شما
حتما انجام میشه
۰۴ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هوای این شهر
برای نفس های من
عطر تورا به خود زده
آفرین محمد عزیز
۱۶ دی ۱۳۹۳
زیبا بود
۱۷ دی ۱۳۹۳
محمد عسگری (mohammadasgari)
سپاس فراوان
۱۷ دی ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به جای باران در این شهر قدم زدی
یک شهر دیوانه شد
رژه ماشین ها
حرف همه با تو صدای بوق شد
همت با هفت تیر
فرشته شد
تو را که دیدند
بین چمران و نواب دعوا شد
صدایت که آمد
میان حافظ و سعدی هم
جنگ لفظی شد
مقصر تو نبودی
قدم که می زدی
پشت سرت میدان جنگ می شد
البته عذر مرا بپذیرید برای نظری که می گذارم. به نظرم سوژه شعر خوب و بلکه عالی هست. قسمتی‌هایی از آن به تفکیک زیبا و دلنشین است اما تم موسیقیایی کافی در آن به چشم نمی خورد. شعر باید جان داشته باشد و روان باشد. نه دچار سکته و توقف باشد.
۲۶ آبان ۱۳۹۳
محمد عسگری (mohammadasgari)
سپاس از نگاهتون و ممنونم از پیشنهادتون
۲۶ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این روزها
لباس هایم را
برای دستهایت
بدون جیب دارم
پاییز مهرش تمام نشده
برای دستهایت
سرمای زمستان را دارم
 

زمینه‌های فعالیت

تئاتر
موسیقی
سینما