در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سارا ناصری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:46:42
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
غیـــرت مــــــردانه ات کـــــجاست ؟
زمانـــی کـــه معشــــوقه ات از تـــــجاوز تنــهایی رنــــج می کشیـــد،
بـــه جـــای درکـــش
ترکـــش کــــردى …




از: ...
فوق العاده بود...فقط می تونم همین رو بگم.ممنون
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۲
خواهش میکنم رعنا جونم

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۲
زیبا نوشتید
البته بیشتر خانوم پسند بود
ولی با احساس هست
و تا حدودی حقیقت
۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همیشه در ریاضیات ضعیف بودم

سالهاست دارم حساب میکنم چگونه من بعلاوه ی تو ، شد فقط من . . .




از: ...
عالی بود ممنون
۱۹ فروردین ۱۳۹۲
مرسی رعنا جانم دوست خوبم


۲۱ فروردین ۱۳۹۲
مرا در خود ضرب کن تا با ضرب آهنگ ما
همه شبنم ها عاشق شوند
به رقص بیایند و بخار شوند
تا خورشید شوند
منهای شبش
۲۱ فروردین ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

من هنوز مومنم به تو ..
و شاید بهترین نشانه اش همین روزه های سکوتم باشد ...
هر بار هق هق گریه های روزانه و شبانه ام شصت روز ، روزه ی سکوت ..
هرچند عمدی نبود..
.
.

و چه دلخوش به معجزه ها..








از: سارا
زیر آن باران ها ، چه عاشقانه ها که از تو نگفتم
هر چند زیر باران عاشقانه سرودن کار سختی نیست..
اما باور کن، من اینجا در این کویر_ تن_ تبدارم، باز هم بی تو ، از تو سرودم!!
شعرهای کبود دفترم برای قلب خاکستری توست نازنین..


"سارا"

۱۵ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

شب آبستن خوابهای نم دار است
و باز دیدگانم ملتهب!
و من همچنان "از نهایت شب حرف میزنم"




پ.ن : فکر کنم این خوابهای آبکی _ هر شبه، برای من که حفرات مغزم نشتی دارند اصلا خوب نیست، چشمهایم نم میزنند.



از: سارا
مرسی عزیزم

۰۸ مرداد ۱۳۹۱
خانوم ناصری موافق هستید یک برنامه رادیویی بسازیم
۱۰ مرداد ۱۳۹۱
چرا که نه جناب جواهر کار

۱۰ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عجب حال و عجب هوایی است...


عینکم آفتابی
چشمانم بارانی





از: سارا
سحری
عجب آرزوهای خوبی واسم کردیا

مخصوصا اون خط آخری D:

مرسی عزیزدلم

۰۵ مرداد ۱۳۹۱
برام لذت بخش بود
آفرین:)
۰۸ مرداد ۱۳۹۱
مرسی حسام جان
که اومدی اینجا و خوندی



۰۸ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
هنوز ما را اهلیت گفتن نیست. کاشکی اهلیت شنیدن بودی!!
تمام گفتن می‌باید و تمام شنودن!
بر دل‌ها مهر است. بر زبان‌‌ها مهر است. و بر گوش‌ها مهر است.

تو را مقام استماع است. تو سخن گویی؟ از مقصود دور می‌مانی و دورتر می‌رانی از خود مقصود را.

سخن پیش سخندان گفتن بی‌ادبی است. . مگر به طریق عرضه کردن!!

آری. چون درویش سخن آغاز کرد، اعتراض نباید کرد بر وی!!!
آری قاعده این است که هر سخن که در مدرسه، تحصیل کرده باشند به بحث، فایده‌ی آن ... دیدن ادامه ›› زیادت شود!
اما سخن شهودی آن درویش از این فایده و بحث دور است.

تحصیل علم جهت لقمه‌ی دنیوی چه می‌کنی؟ این رشته از بهر آن است که از این چاه برآیند.
نه بهر آنکه به چاه‌های دیگر فرو روند.


پ.ن : تقدیم به دوستانی که ناخوانده میمانند


از: شمس تبریزی
سارا
از مقصود دور می‌مانی و دورتر می‌رانی از خود مقصود را.
۰۱ مرداد ۱۳۹۱
هنوز ما را اهلیت گفتن نیست. کاشکی اهلیت شنیدن بودی!!


۰۱ مرداد ۱۳۹۱

" باران "
فلس نقره ای پاییز است
" عصر"
صورت کشیده ی تابستان
و
" لبخند "
مهارتی که در نبودن تو فراموشم می شود

تقدیم به {ش . ب}


۰۱ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
لیلی مرد شد، از آن زمان که دختری چون من ، مجنون تو شد.
اما
.
.
.
حالا
مجنون چقدر رنگ باخته ، نه رنگ ، که خیلی چیزهای دیگر را !
قدیم تر
از آن طرف بوم افتاده بود
و حالا
از این طرف



مرداد 88







از: سارا
عشقهای قدیم گرم و عاشقانه،واله و شیدا
عشقهای امروز سرد و بی تفاوت،سطحی و ظاهری.

اما با این حال:

معشوق شعرهای کهن گرچه بی وفاست/گاهی خبر بگیرد از آدم غنیمت است
ای خنده ات شکوفه ی زیتون رودبار!/خرمای چشمهای تو در بم غنیمت ... دیدن ادامه ›› است
شیرین قصه را به کلاغان نمی دهند/یک چای تلخ با تو عزیزم غنیمت است...

"کاش یاد بگیریم در عشقهامون هم حد تعادل را رعایت کنیم تا دیگه نه از
این ور بوم بیفتیم نه از اون ور"
۲۷ تیر ۱۳۹۱
حمیدرضا خان
مجنون حالا خیلی رنگ باخته


۲۸ تیر ۱۳۹۱
مرسی شادی جان

۲۸ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

تو را بدهکار قلبم میدانستم

تهی بودی از احساس و من سرشار از دلدادگی...

اما حالا.. مساوی شدیم
احساس نداشته ی تو خوبتر و بکرتر از احساس له شده ی من است.

حالا من هم هیچ ندارم
وای که چه تناسب دردناکی ست.





پ.ن: این روزها تلنگر میخورم ، می شکنم ، ویران میشوم ، و بیصدا میمانم




از: سارا
سارا
چطور احساس نداشته ی کسی می تواند خوبتر و بکرتر از احساس له شده ی دیگری باشد؟
۲۵ تیر ۱۳۹۱
مرضیه جانم
مرسی فدات شم


نوشته ی ناچیز من ، مانده تا به قلم توانای شما برسه


۲۶ تیر ۱۳۹۱
امیر بابک عزیز

دروود به تو
چقدر خوشحالم که اسمتو اینجا میبینم



۲۶ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
عقاب تیز پر دشت های استغنا...

اسیر
پنچه
تقدیر
میشود
گاهی



از: ...
در پی آهوی عشق،صیاد آواره شدم
تا کجا باید دوید،یا رب،بیچاره شدم
من عقابم شاه پره، من عقابم شاه پره، قله نشین بی شکست
ریشخند بچه آهویی، به یکباره شدم
بال من بی سایه شد، از بس که افتادم به خاک
کنج خانه، مرغ، بی پرواز و بیکاره شدم
.
.
.
آری عقاب هم گاه زمین گیر می شود.



۱۳ تیر ۱۳۹۱
به به.. با سبک خوبی از سیاوش
۱۳ تیر ۱۳۹۱
سارا
دلم از این زمانه سیر می شود گاهی
۱۹ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلت که پر باشد
قلمت خودش به حرف می آید
شعر میگویی و با خودت ، از خودت حرف میزنی
آنچنان که همه فکر میکنند درگیر یک مقوله ی عاشقانه شده ای ..
و تو از خودت می پرسی مگر فقط عشاق شعر میگویند؟؟؟
اصلا مگر فقط عشاق دل دارند؟؟


دلت که پر باشد
قلمت از هر مسئله هر چند کوچک سوژه ای میسازد برای بیان دردهای دلت

کاغذهای سفیدت را سیاه میکند از حرفهای سنگین
حرفهایی ... دیدن ادامه ›› که سنگینی آنها روی دلت بدجوری عذاب آور است

دوستم وقتی غمگین است شروع میکند به حرف زدن
آنقدر حرف میزند که ...
خالی شود.
من ، اما ، وقتی غمگینم ساکت میشوم
و در مغزم
با خودم آنقدر حرف میزنم که گلویم خشک میشود.
درگیر شدن پارادوکس ها در زندگی روزمره..
چقدر سخت است..
چقدر سخت است وقتی به هیچ نتیجه ای نمیرسی و اصلا قرار نیست که به نتیحه ی خاصی برسی
چون هیچ چیز و هیچ کس در دنیای این روزهای من ، سر جای خودش نیست..
من عاجزم از تحمل این وضعیت نابسامان که دست و پای مرا بدجوری بسته است..
و فقط میتوانم پناه ببرم به خدا
خدایی که در این نزدیکی است اما من از او بس دورم...!
خدایا
پناه میبرم به تو ..



از: سارا
وقتی این شعر رو میخونم مثل الان حال خاصی بهم دست میده برای تو هم مینویسمش:

خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن


ز غم‌های دگر غیر از غم عشقت رها کن


تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری


شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن



خدایا ... دیدن ادامه ›› بی پناهم، ز تو جز تو نخواهم


اگر عشقت گناهست ببین غرق گناهم




دو دست دعا فرا برده‌ام بسوی آسمانها


که تا پر کشم به باغ غمت رها در کهکشانها

چو نیلوفر عاشقانه چونان می‌پیچم به پای تو


که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو


بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد ؟!


به آه و زاری اگر نپذیری شکست دلم را دگر که پذیرد ؟!
۱۲ تیر ۱۳۹۱
سادگی درش موج میزد
آفرین..صدآفرین:)
۱۳ تیر ۱۳۹۱
ممنون حسام جان


۱۳ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر سفر نکنی

اگر کتابی نخوانی

اگر به اصوات زندگی گوش ندهی

اگر از خودت قدردانی نکنی



به آرامی آغاز به مردن می کنی

زمانی که خودباوری را در خودت بکشی

وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند

... دیدن ادامه ››

به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر برده ی عادات خود شوی

اگر همیشه از یک راه تکراری بروی . . .



اگر روزمرگی را تغییر ندهی

اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی

یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی



تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر از شور و حرارت

از احساسات سرکش

و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی دارند

و ضربان قلبت را تندتر می کنند

دوری کنی . . .



تو به آرامی آغاز به مردن می کنی

اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی ، آن را عوض نکنی

اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی

اگر ورای رویاها نروی

اگر به خودت اجازه ندهی

که حداقل یکبار در تمام زندگی ات

ورای مصلحت اندیشی بروی . . .



امروز زندگی را آغاز کن

امروز مخاطره کن

امروز کاری کن

نگذار که به آرامی بمیری


پابلو نرودا . . . ترجمه ی احمد شاملو





از: پابلو نرودا

پراکنده تر از همیشه ام
دقیقا زمانی است که در ظاهر میخندم و لبخند میزنم ،حرف میزنم ، قهوه مینوشم
راه میروم
میدوم
اسکیت بازی میکنم
به موزیک دل خواهم گوش میدهم فیلم دلخواهم را میبینم مهمانی میروم سیگار مورد علاقه ام را پک میزنم
میشنوم میخوانم بلند بلند!!

اما.. این وسط یک جایی خالی ست
چیزی گم شده
میان آنچه روزی رویای کودکی ات بوده وحالا به شکل واقعیتی در آمده ... دیدن ادامه ›› که حالا هر لحظه به تو نزدیک تر و نزدیک تر میشود و تو باید تا میتوانی دستت را دراز کنی به سمت آن رویای معصومانه و خوش بینانه که رها نشوی توی این زندگی کوفتی
که روزی نرسد که بشوی درست مثل یکی از آنهایی که هر روز میبینی
و حالا میان انتخاب هایت تقلا میکنی و دست و پا میزنی و گیج میشوی و مغز درد..
و نگرانی از اینکه چند سال دیگر درست همین روز کجای این دنیای بی در و پیکری؟

سارا تو بعضی وقتها چقدر بیگناهی در برابر کم لطفی های این دنیای بی لطف
طفره رفتن هم حتی!! هیچ کمکی نمیکند..
احساس میکنم ذهنم واقعا گنجایش این همه فکر را ندارد..
و رو به انفجار است

پ.ن:
خدا را شکر که اینجا هست برای نوشتن ، جایی که میتوان پوست کنده نوشت و صمیمی خواند !!







از: سارا
دروود شیرین عزیزم

۰۳ تیر ۱۳۹۱
احساس میکنم ذهنم واقعا گنجایش این همه فکر را ندارد..
و رو به انفجار است

منم همین حسو دارم سارا جان! باور کن : )
فقط شدتش تو روزهای مختلف,متفاوته
۰۳ تیر ۱۳۹۱
آره فرناز جان

منم درگیرش شدم،هم سخته هم مهم

دروود


۰۴ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آی عشق!
من در این گوشه که غربی ترین ابرستان دنیاست ..
برای تو !
که در شرقی ترین عشق آباد عالم زندگی میکنی..
دلم تنگ شده است.




پ.ن : آی عشق رنگ آشنایت پیدا نیست!!





از: ...


چشمانم را بر همه ی تنهایی ام می بندم..
تا خوشبخت ترین تنها باشم!








از: ناشناس
دوستان ، چون من تازه عضو شدم و زیاد به فضای اینجا آشنا نیستم
یه سوال..
اینجا مثه فضای وبلاگ میشه از همه چی نوشت؟

منظورم همه ی اون چیزایی که دل نوشته ست؟





از: سارا
امیرعباس رنجبر و مهران خوشبین این را دوست دارند
درود بر شما

اینجا میشه دل نوشته نوشت اما نه هر چیزی

فکر میکنم که اگر کمی بگردید و نوشته ها رو بخونید متوجه نوع مطالبی که میشه گذاشت بشید ..
عمدتا در مورد هنر و به ویژه تئاتر نوشته ... دیدن ادامه ›› میشه
و در قسمت یادگاری هم خودنوشته های دوستان هست و یا اگر از جایی کپی میکنید نام شاعر رو اگر بنویسید که خیلی بهتر هست و اگر ننویسید هم مشکلی نیست :)

و اینکه در بخش یادگاری هر فرد در هر روز تنها حق گذاشتم یک یادگاری رو داره :))


۲۲ خرداد ۱۳۹۱
گروه همیاری (support)
با سلام
ورودتون رو به جمع گروه دیوار خوش آمد میگیم.

این محیط برای نوشتن و گفتگو درباره هنر و به ویژه تئاتر بنا شده، نوشتن در موضوعات دیگر از جمله سیاسی، جدا از درستی یا نادرستی متن آن‌ها، در تعریف این محیط نیست.

برای اطلاع از باقی قوانین و رهنمودها میتونید از لینک زیر استفاده کنید.

http://www.teatreshahr.com/terms.html
۲۲ خرداد ۱۳۹۱
مرسیییییییییییییی



۲۲ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آنهایی را که عادت کرده ایم نزدیکان خود بخوانیم
خدایا!!
که گاهی چقدر از شایستگی این نام به دورند.....






از: ناشناس

دورباش .. اما نزدیک !
من از نزدیک بودن های دور میترسم..



۲۳ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
میدانی؟
فقط دارم به این فکر میکنم که هنوز توانایی زیاد دارم برای اشک!
اما دلایلم خیلی فرق کرده..
و چقدر بزرگ شدن سخت است...





از: سارا
من... خوبم!

فقط دارم قــد میکشم...

میدونی؟

بـــزرگ شدن درد داره!!!
۲۰ خرداد ۱۳۹۱
چوبکاری نفرمائید قربان


۲۱ خرداد ۱۳۹۱
When Someone Can't Cry Then That Person Is Weak
۲۱ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی اون اصلا نبود .. من با همه وجود بودم
حالا که اون با همه وجود هست .. من اصلا نمیتونم باشم

و حالا ... من احساس بدی دارم
...



از: خود
مرسی عزیزم


۱۷ خرداد ۱۳۹۱
چقدر احساست صادقه....
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
کاووس خان ، هم دیواریه عزیز
سلام ،منم همین طور ، مرسی که خوندید

آرزو جون
ممنونم عزیزم
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید


...




از: سارا
در هر صدا

صدها صدا می خوانند

و سکوت

همچنان ساکت است

۱۷ خرداد ۱۳۹۱
"گاهی سکوت علامت رضایت نیست...
شاید کسی دارد خفه می شود پشت سنگینی یک بغض!"
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلم برای دیدنت چه شاعرانه لک زده...

از: ...
و چینی نازک دل ز دوریت ترک زده...
۰۹ خرداد ۱۳۹۱
..چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
.
.
۱۰ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید