در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال عباس حکیم قدس | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:47:59
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
توت افتاد
از درخت.
همانجا دراز بکش که هزاره های بعد
از درک استخوان لگن تو
دستان گونه ای انسان کمی خمیده است
به سمت یکدیگر
ذوب بافت ماهیچه هایت، عطریست به پیشانی سفر دیگر مردگان
من
نامت را
خواب هایت را و جواهراتت را به یاد نمی آورم
اما دوستت دارم

ع
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیگر حرف نزدی
و تمام باغ های سبز چای
سرد شدند

ع
چه زیبا
۰۴ آذر ۱۳۹۴
اما تو سبز بمان و دلگرم...


روح نواز بود به سبک همیشه خودت عباس عزیز.
۰۵ تیر ۱۳۹۵
ممنون شیمای عزیز

اینجا تبدیل به صحرایی سوزان شده
به امید شروع روزهای خوب در کنار دوستان و یاران آشنا

بدرود
۱۲ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پایان اجرا تلاقی باران بود و گشودن درب تیره ی سالن به حیاط
و من روی صندلی ردیف سوم خوشبختی نشسته بودم
با یه تصمیم پایان نمایش رو پذیرفتم که اگر برفی هم بود
حالا دیگه نشسته روی من
روی دکور
روی مرداد

ممنون از خانم عاطفه تهرانی
بعد از پایان اجراهای نمایش ل ته کارگاههای عاطفه تهرانی برای دوره های جدید ثبت نام می کند. جهت اطلاع بیشتر با اینجانب تماس بگیرید
رضا تهوری 3254 501 0935
۳۰ دی ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگر همه شاعر بودند باغ پشت قباله ی همه بود

شهیار قنبری


بیشتر حدیث نفس جلال تهرانی بود
از گذشته ی شخصی خودش که در ارائه و روایت آن خساست به خرج میدهد
و آن را سر به مُهر نگه میدارد

و آن برنامه ی فرش قرمز که بسیار مضحک و خنده دار بود

سپهر امیدوار و کیانا برنج کار این را خواندند
مصطفی بیگ محمدی و آرزو نوری این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
تورو از من گرفتن و یه تانک بهم دادن
وقتی توی تانکم به تو نزدیک ترم،اینو یه روز که از تانک بیرون رفته بودم فهمیدم
تو یه ربطی به این تانک داری

موسی
چقدر خوبه که در این جمهوری اقتباس و دراماتورژی(تئاتر ایران)
یه متن اورجینال میخواد اجرا بشه

عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ
به دنبال خیابان می دویدم،اما خیابان با تمام توانی که داشت می دوید
و اگر چیزی از او می افتاد
چند درخت لُخت بود


ع
عالی عباس عزیز

۱۴ تیر ۱۳۹۴
سیاوش جانم ممنون
۱۵ تیر ۱۳۹۴
موج رادیوی کوچکم
افتاده روی گریستن نوزادان
موج رادیوی کوچک تو کجا را می گیرد
صدای گچ!
که ی را شکسته می نویسد روی تخته
بیا خوب گوش کنیم
من گریستن های نو را
تو شکسته نویسی کلمه ها را

ع
۰۴ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
باور کنید ساعت نمایش خیلی دیره
وگرنه خیلی دوست داشتم ببینم
متاسفانه به علت ماه رمضان و ساعت افطار امکانش نیست که ساعت اجرامون رو جلو بندازیم .
۱۳ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اتاق گفت :
اگر میخواستی بخوابی ،چراغ را خاموش کن،خوابید ،خواست ،
و چراغ را خاموش کرد


ع
به به عباس جان،بی تو گوشه ای از اندیشه تیوال خالی بود، چراغش را روشن کردی
۱۰ تیر ۱۳۹۴
عباس :) عالی
۲۳ مرداد ۱۳۹۴
چقدر بودن تو خوشبختی ست

ممنون عزیزم
۲۳ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمی دانم،گویی کسی در دلم می گریست،من لرزیدم
مرد شومی در اینجا نفس میکشد


عباس نعلبندیان
اجرای خوب و نوینی بود، البته در سبک خودش که من صلاحیت نظر دادن در موردش رو ندارم
البته کمی گیج شدم
اما روایت نامه ها زیبایی خودش را داشت

ممنون
تبریک به خانم عارفه لک
که فکر کنم با استاد خودشون آقای پیام دهکردی برای نخستین بار و در یک اجرای حرفه ای همکار و همبازی شدن
حلاوت این تجربه و هنرنمایی مبارکتان باشد
نُغل،غند،سندلی،خاب،سدا،غاب،خاهرم،تناب




وصال در وادی هفتم
عباس نعلبندیان
بی گمان ،
تو برای مداوای انزوای من
مرگ را باید در استوایی ترین قاره ی آفتاب
که مشرق نوبنیادش را
از تکان ِکتف های گندمگون ِ من
خواهد شناخت
از عزیمت ِ خود شرمگین کنی .

بهرام اردبیلی



وحید هوبخت، حسین پوریعقوب و علی عبدالرحیم این را خواندند
سپهر امیدوار این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یه جاهایی آدم دردش میگیره از اینکه رو صندلی نشسته و نمیتونه پاشه
نمیتونه پاشه و بزنه بیرون
بری هرجا که شد و هر بلایی که سرت اومد
فقط بری و رو اون صندلی لعنتی نشسته باشی

قارچ های غربت


صفحه ی شعر حجم ( کاریز)
۲ نفر این را امتیاز داده‌اند
کاریزی هست،حس شنوایی متبرک آب
دهکده را می شنود
و دهکده دهان باز ماهی هاست

ع
۰۶ اسفند ۱۳۹۳
من خواب می دیدم تکه ای از پوست درخت
مثل کف دستان من
پوست پیشانی ام دچار خطوطی بیهوده شده اند
تکه ای از هوا
یا به تعبیری باد یا اکسیژن
گوش در آورده اند و قاصدکی را نُت تصور می کنند
پستان هارا آواز
تپه ی زرد دور دست را به مفهوم دعا
باور ... دیدن ادامه ›› میکنی مسیح به من لبخند زد و سلام کرد
من احمق دهانم پر بود از نان شیرمال و باد در شکمم و فقط نگاه کردم
از کوه بالا رفت و استوانه شد و کمی مکعب
بنفش و نیلی کمی قرمز
پیکاسو او را کشید در حاشیه ی بوم و سوزاند
تا به حال پروانه ای دنبال کرده ای
تا باریکترین جنگل ها اورا ترسانده ای با سرعت چسبناک
با فحاشی بیولوژیک که نظم بال زدن هایش
مختل میکند
یک روز کامل به دنبال پروانه ای دویده ای
و برخورد جمجمه اش با درختی نیم خیز و سست که از آمیزش با درختی دیگر در وهم سیاه بیشه بازگشته
مرگ پروانه ،همین کافی ست همین را میخواستم
در تو
استخوانی ست که دوست دارد پرواز کند
و درک این مسئله
که گوشت و بافت چسبنده ماهیچه ها مجالی به او نمیدهند
با گذر زمان درست میشود
در تو استخوانی ست که دوست دارد پرواز کند
خون را می‌فشارد
کلمه ای را با سنگ میشکند
کبوتری را بدرقه میکند
و بامداد از خواب میپرد
در تاریکی بافت گوشتی رگدو پی
پشت استخوان ران
از بهشت برایم سرکه امسالِ بیاور
عطر سر آستین ها و پشت یقه باغبان بهشت را

ع


۰۱ دی ۱۳۹۶
توت افتاد
از درخت.
همانجا دراز بکش که هزاره های بعد
از درک استخوان لگن تو
دستان گونه ای انسان کمی خمیده است
به سمت یکدیگر
ذوب بافت ماهیچه هایت، عطریست به پیشانی سفر دیگر مردگان
من
نامت را
خواب هایت را و جواهراتت را به یاد نمی آورم
اما دوستت دارم

۱۵ فروردین ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سقف آب کجاست
من چقدر در رویایم به آن نزدیکم




از: ع
غروب نزدیک می‌شود و انتظاری خوش، دل بی‌تاب تو را در خود می‌فشارد.




از: سید مرتضی آوینی
زیر تخته سنگی مرطوب
باغ روییده
باغی با یک گونه ی گیاهی اندوه


ع
نگاهتون روشن...
۰۸ بهمن ۱۳۹۳
اونورم گفتم بهت, این شعرت عـــااالـــیه عباس...خیلییی دوستش دارم...
نمی دونم چراوقتی می خونمش همه ش دلم میخواد یه داستان کوتاه بنویسم از ایده ش...
۱۲ بهمن ۱۳۹۳
فرناز جان متعلق به خودته

بازم ممنون
۱۲ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قایق های کاغذی را به باد بسپارید
و حدقه خیره ی تندیس های سومری را رنگ فیروزه ای بگذارید
ننوی کلمات
ننوی کلمات را تکان بده
و تکه ای از قاره ی اصوات را زیر دندان ها نجوا کن


ع


ممنون یاسمن عزیز
۰۷ بهمن ۱۳۹۳
مرسی عالی بود
۱۹ خرداد ۱۳۹۴
سپاس که ملاحظه کردی و خواندی
۰۳ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید