در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آرزو محمودزاده | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:17:04
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در قزوین هستم . دوست تازه یافته ای خواست با من درد و دل کند و گفت : آقای رستمی ! حالم جور عجیبی شده تا حالا اینطوری نشده بودم .
آقای رستمی نمی دانم چه طوری شدم . نمی دانم چگونه بگویم .

حرف هایش مانند کودکان بود و رفتارهایش با همه چیز مهربان .
هر کس هم که چیز تلخی می گفت باز هم به او مهربان نگاه می کرد .
او عاشق شده بود.

از: اردشیر رستمی - تلنگر
صندلی های سالن انتظار فرودگاه در دست تعمیر تبریز رو به روی درب توالت های زنانه و مردانه است .
صدها نفر نشسته اند و به مردمی که از توالت بیرون می آیند نگاه می کنند .
چه کسی قبول نمی کند هنر فقط نزد ایرانیان است و بس؟

از: اردشیر رستمی - تلنگر
پرند پایا: این روزا متوجه شدم که هیچ حقی ندارم . اگه فیلمی بازی کردم که وسطش کنارم گذاشتن حتی گرفته هاشو ندارم که یادم باشه بازی کردم و چطوری ؟ اون بخشی از زندگیه منه ... خب اونچه ما بازی کردیم چی میشه؟

مانی اورنگ : ریخته میشه تو سطل آشغال.

پرند پایا : زندگیه ماست که ریخته میشه تو سطل آشغال.

یاسمن : مامان هنوزم می خوای من بزرگ شم؟


از: وقتی همه خوابیم ............... بهرام بیضایی
وقتی همه خوابیم - محصول ١٣٨٧ ایران
تهیه کننده و نویسنده فیلمنامه و کارگردان: بهرام بیضایی
مدیر فیلمبرداری: علی اصغر رفیعی جم
تدوین: بهرام بیضایی و سپیده عبدالوهاب
موسیقی: محمد رضا درویشی
طراح صحنه: ایرج رامین فر
طراح لباس: آتوسا قلمفرسایی
چهره پرداز: سعید ملکان
مجری طرح: علیرضا داودنژاد، ... دیدن ادامه ›› رضا داودنژاد
صدابردار: محمود سماک باشی
جلوه های ویژه: عباس شوقی
رنگی - ١٠٣ دقیقه

بازیگران: مژده شمسایی، علیرضا جلالی تبار،‌ حسام نواب صفوی، شقایق فراهانی، هدایت هاشمی، سحر دولتشاهی، سیدمهرداد ضیایی، امیر کاوه آهن جان، حسین محب اهری، انوش فاطمی، سپهر گودرزی، محمدرضا ترابی، رضا دیلمی، محمد اطهری، بابک بیات،‌ امیر خوش منش، مهدی تارخ،‌ حمید محمدی، هوشنگ قوانلو، مجید مظفری و با حضور افتخاری افشین هاشمی

خلاصه داستان فیلم:

چکامه چمانی (مژده شمسایی) که همسر و فرزندش را در تصادف اتومبیل از دست داده‌است با فردی که تازه از زندان آزاد گشته آشنا می‌شود و از طرفی با فشار وکیل خانواده راننده برای دادن رضایت مواجه شده‌است. زندانی تازه آزاد شده برای چکامه دلیل زندانی و آزاد شدنش را تعریف می‌کند...
------
دیالوگهای برتر:

زندان بان(حسن پور شیرازی):نجات شکوندی مرخص.اسباب ها جمع چیزی جا گذاشتی
مسئولیت خودت.شنیدی نجات شکوندی؟تکرار کن.
نجات شکوندی:مسئولیت خودم.
زندان بان:که چی؟
نجات شکوندی:چیزی جا نذارم.
زندان بان:چیزی جا نمیذاری.
نجات شکوندی:چیزی جا نمیذارم.
زندان بان:از خریت،من جای تو بودم چیزی از اینجا با خودم نمی بردم.
نجات شکوندی،یه عکس زده بودی سینه تیفال!
نجات شکوندی:زنم.
زندان بان:بذار باشه.
******
وکیل:از کدوم آشغالدونی پیداش کردی؟
چکامه چمانی:از اونکه همه توشیم.
******
نیرم نیستانی،رو به شایان شبرخ:موفقیت تو در اینه که باورت کنن بعنوان
نجات شکوندی نه خوشپوشی که موفقیت رو به ضرب حساب بانکی دیگران میخره.
براتی(تهیه کننده)رو به کارگردان:تو هی می خوای عوضش کنی در حالی که
تماشاگر ستاره رو همونجوری که هست می خواد.
نیرم نیستانی،به شبرخ:پس شاید بد نقشی رو برای قاپیدن انتخاب کردی.
ستاره؟! نجات شکوندی قربانیه،قربانی کننده سخت می تونه نقش قربانی رو
بازی کنه.
******
شایان شبرخ:خوشحال نیستین که همبازیتون هستم.
پرند پایا:مجبورم خوشحال باشم؟
شایان شبرخ:روزی افتخار می کنین.
پرند پایا:افتخار نمی کنم که واسسادم و دیدم و ساکت موندم.
******
بچه:مامان هنوزم سینما رو دوس داری؟
پرند پایا:سینما رو آره عزیزم،حاشیه هاش رو نه.
۰۳ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پای کودک هنوز نمی داند که یک پاست
یا یک پروانه یا یک سیب
بزرگ که می شود سنگریزه ها و خرده شیشه ها
خیابان ها و پلکان ها
و خاک سرد جاده ها
به او می آموزند که او فقط یک پاست
و باید مراقب خود باشد
.
.
.
اما آنگاه که مرد
شاید به هیات یک پروانه
یا یک سیب
دوباره به دنیا بیاید...

از: پابلو نرودا
آرزو
خاک سرد جاده ها
به او می آموزند که او فقط یک پاست
۰۱ مرداد ۱۳۹۱
نرودا

هرگز نمیر
۰۱ مرداد ۱۳۹۱
پای یک کودک نمی داند و شاید این ندانستن مبدلش می کند به یک قدیس...

به قول اردشیر رستمی : یکی از بوسیدنی ترین جاهای جهان پای کودک است .
۰۳ مرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در صحنه ای از فیلم برداری سریال شهریار باید «قاسم شیوا» را به بیمارستان می رساندم
اما مردم در خیابان تظاهرات کرده بودند و راه را بر کالسکه ی ما بسته بودند .
من باید داد می زدم تا راه را بگشایند و اجازه بدهند همراه بیمار من از مرگ حتمی نجات پیدا کند.
ولی مردم بی تفاوت بودند.
آقای «کمال تبریزی» جمله مهمی گفت که همان لحظه گفتم : « این حرفتان خارج از فیلم هم حرف بزرگی ست »

او گفت : « وقتی انقلاب می شود خیلی ها کور می شوند و هدف اصلی را از دست می دهند. »

از: تلنگر - اردشیر رستمی
شاید 10 سال پیش بود که در یک خودروی مسافر کش بودم . دو خانم و سه آقا مسافر بودند .
راننده پرسید : « آقایان همه در ایستگاه نهایی پیاده می شوید ؟ » ( می خواست از راه های کم تردد برود )
او از خانم ها سوال نکرد . خواستم حرف بزنم دیدم شاید همه بخندند و اصلا متوجه منظورم نشوند .
سالها از آن روز می گذرد ولی سوال ناقص راننده و سکوت خانم ها و من از یادم نمی رود .
آیا من بیمار هستم ؟ یا آنها سالم بودند ؟
جهانی که بیمار می سازد بیمار است یا بیماری که جهان را می سازد سالم است ؟

از: تلنگر - اردشیر رستمی
کوتاه‌نوشته‌های احساسی اردشیر رستمی به همراه طرح‌های این هنرمند و شاعر، در کتاب «تلنگر» که بیش از ۲۵۰ نوشته و طرح از این طراح را در
خود جای داده و رستمی آن را نشان دهنده نگاه خود به پیرامونش میداند
به چاپ رسیده و تابحال سه بار تجدید چاپ یافته.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، این نوشته‌ها در ستونی به نام «تلنگر»، در سال ۱۳۸۴ و در روزنامه «آسیا» منتشر می‌شدند که بعدها به همراه تصویرگری‌هایی هم‌سو با محتوا، در انتشارات پوینده و در قالب کتاب به ... دیدن ادامه ›› چاپ رسیدند.
وی در مقدمه این کتاب یادآور شده: نوشته ها گوشهای از نگاه من به پیرامونم را نشان میدهد که با طنزی تلخ، شیرین، تعریف، تمجید، تحسین، انتقاد، مهربانی، خوبی، بدی، زشتی، کاستی، غرور، شرم و دهها مورد دیگر همراه است.

وی این کتاب را به «کسانی که هیچ نامی ندارند، ولی آبروی زمین اند» تقدیم کرده است.

رستمی که اخیرا در یک سریال تلویزیونی نقش استاد شهریار (شاعر آذری) را بازی کرده است، در گوشه هایی از این کتاب به خاطرات خود از زمان فیلمبرداری این سریال نیز اشاره میکند.
اردشیر رستمی درباره کتاب‌اش می‌گوید: «برخوردم با موضوعات و ایده‌هایم تا جایی که بتوانم خصوصی است» و درباره تصویرهای کتاب‌اش عنوان می‌کند: «آوردن طرح همراه نوشته‌های این کتاب نه‌تنها برقراری ارتباط میان «تلنگر»ها و مخاطبان است؛ که حتا گاه تعریف تصویرهای کتاب است به وسیله متن.»

این کتاب 300 صفحه‌ای برای نخستین بار در سال 1387 به چاپ رسید.
------
اردشیر رستمی، تصویرساز، مجسمه ساز، طراح و شاعر، متولد سال ۱۳۴۹ در شهر تبریز است .
از دیگر کتابهای او میتوان به آثاری چون:
«دیگ دودزده» (فرهنگ کاوش ۱۳۷۹)
،«تیله ها» (میرکسری۱۳۸۳)،
«شب هزار و دوم» (نشر چشمه ۱۳۸۴)،
«شهروند خط صفر»(دنیای نو ۱۳۸۴)،
«اناریها» (فرهنگ گستر ۱۳۸۵) و
«آفتاب مهتاب» (آهنگ دیگر ۱۳۸۶) اشاره کرد
۲۵ تیر ۱۳۹۱
شیرین جان دوست دارم به خاطر همین پیگیر بودنت...
ممنون...
منم در کل بیمار این مرد و نوشته هاشو و طرح هاشم...
۲۶ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
او رفت...

و این خود

شعر بلندی ست....



به سوگ حمید سمندریان بزرگ و افسوس برای دیر به دنیا آمدنم......

از: ...
به رویای پرنده ها کاری نداشته باش

فعلا دنبال چند واژه روشن باش

و جرعه ای که از کف دستانت می نوشم...

به دنیا هم لازم نیست چیزی بگوییم

او می تواند روی مهربانی و بخشش ما حساب کند...


از: حافظ موسوی
چون عشق جای تهی کند تهیگاه آن را
مرگ می تواند پر کند
یا نفرت
و بعضا هر دو....
.
.
.
ایوب وار زیستن نه شایان موهبت
که سزاوار خواری می نماید
با چنین زخم های پوشیده
و این تتمه عمر...

از: محمود دولت آبادی - پاره هایی از سلوک
برای مست شدن
دیدن لبت کافیست...
شراب جامد تو
استکان نمی خواهد

از: ...

و درک میکنم حافظ، چرا غزل هایش

اسیر و مستِ می و دست های ساقی شد

مرسی
۱۷ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ماه کامل
بدون تو
قرص مسکنی ست که آرامم نمی کند...

از: نمی دونم
تصویر سازی فوق العاده و استفاده ی بجا از حالت ماه کامل برای پرداختن به
موضوع دلخواه...مرحبا به ذهن خلاق خالق این اثر و تشکر از شما برای به اشتراک گذاشتن این زیبا نوشت
۱۶ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روز مرد بر همه آقایون و پدر ها مبارک...

( برای خاطر محزون تمام بچه هایی که مثل من توی روز پدر کادویی نمی خرن و صبح زود اس ام اسی به بابا هاشون نمی دن که اولین نفری باشن که به بابا هاشون تبریک می گن...
برای همه مثل آرزو هایی که امروز به گل فروشی نرفتن...
برای همه اونایی که مثل من امروز هر کاری کنن بقضشون نمی شکنه...)

برای آروم شدن قلبمون من الان یه حمد می خونم با یه قل هوالله و بعد مردتنهای فرهاد و گوش می دم...
شما هم این کار و بکنین...

از: خود
آره ما هم میکنیم...این عالیه و بهترین کار،بهترین هدیه...مرسی که یادآور
شدید منم برای پدربزرگم اینکار رو میکنم.
۱۵ خرداد ۱۳۹۱
گروه همیاری (support)
درود بر شما

لطفا برای پدیدآوردن فرصت اندیشه روی نوشته‌هایتان، در بخش یادگاری "هر روز، هر فرد، ‌یک یادگاری"

با سپاس

http://www.teatreshahr.com/terms.html
۱۶ خرداد ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بی هوا...
وارد هوایم شدی
به دنبال دلیل نمی گردم
بمان...

از: ناشناس
دلیل بی دلیلی...مرسی.
۱۵ خرداد ۱۳۹۱
بی هوا...
وارد هوایم شدی
به دنبال دلیل نمی گردم
بمان...

آرزو جان,مرسی از انتخاب های فوق العادت
۲۱ خرداد ۱۳۹۱
ممنون از حضور تو فرناز عزیزم...
۱۱ تیر ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با توجه به چیزی که من تماشا کردم و مطالبی که دوستان نوشتن من به این نتیجه رسیدم که فقدان این اثر کارگردانی سطح پایین خانم ماهیان بود...
و این نکته واقعا در تمام طول نمایش حس می شد...
همه می دونیم که آقای دهکردی بازیگر فوق العاده ای هستن و شکی درش نیست .. همینطور خانم کردا...

خطاب به خانم کارگردان عرض می کنم : فک کنم اگه هر کدوم از اهالی هنر به کاری مشغول بشن که حرفه اصلیشونه از این پیشامد ها پیش نمیاد..
سلام جناب آقا...
معزرت می خوام شما دوست دارید به تماشای تئاتری برید که خوب نباشه؟
همه ما دوست داریم تئاتر خوب ببینیم و با این دید به تماشای یک تئاتر می ریم ...
من به هیج وجه قصد تخریب شخصیت کسی رو ندارم و فقط به یکی از عواملی که باعث ضعف این تئاتر شده اشاره کردم..
فکر نمی کنین بهتر باشه با بلوغ فکری بالاتری نظرات همدیگه رو بخونیم و اصل مطلب رو دریافت کنیم؟
من از تحصیلات ایشون با خبر هستم ... دیدن ادامه ›› اما به نظر من کاری که ایشون توی اون حرفه ای هستن بازیگری و عکاسیه ..
مخصوصا عکاسی ... به همین دلیل بود که در طول نمایش شاهد صحنه هایی بودیم که از لحاظ قاب بندی عکاسی فوق العاده جذاب و درست بودن اما به خود نمایش ربطی نداشتن...
در هر حال من ضعف اصلی این تئاتر رو کارگردانی ایشون می دونم..
نظر شما هم به جای خود محترم.

۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
آقای تاراج
شما می تونید نوشته ها رو با هر لحنی بخونید ولی من شخصا اینجا نیومدم که شما درباره چه جوری گفتن کلماتم نظر بدید.
شما می تونید همینطور ادامه بدید و سطح توقع و انتظارتون رو در سطح پایین نگه دارید ولی دلیل نمیشه از دیگران هم همین انتظار رو داشته باشین.
در ضمن نصیحت پدرانه آخرتون هم واقعا قشنگه ولی بعید می دونم خودتون تا حالا درست بهش توجه کرده باشید.
چشم من آویزه گوش می کنم...


موفق باشید.
۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۱
فکر کنم شما آقای تاراج یه کم اشتباه متوجه شدید ... اینجا معمولا افراد درباره تئاتر ها نظر می دن .. نه کلمات استفاده شده در نظرات دیگران..
اما به هر حال فرزانه جان ختم الکلام را گفتند دیگه:))) ... منم دیگه حرفی ندارم.
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اگر بخوام محمد یعقوبی رو تعریف کنم میگم مثل جویباری می مونه که راهشو از لای سنگ ها پیدا میکنه و بالاخره جاری میشه...
.
.
کار شما آقای یعقوبی همیشه زنده ی زنده باقی خواهد موند...
fahimeh moussavi این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ووووووووووووووای.......بحث به کجاها کشیده....
به نظر من نظر هر کس برای خودشه.... و با توجه به سواد و سطح فکری و تجربه خودش نظر میده....

پس بدون توجه به نظرات قبلی : چند روز پیش نمایش رو دیدم... باید بگم خدا دوستم داشت که از دست ندادمش....
دلم می خواست گریه کنم .... نتونستم ... انگار درد چیزی فرا تر از این بود که توی گریه خلاصه بشه....
.
.
.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سورنای عزیز:
واقعا ممنون از تحلیلهای درستت ... گاهی دیگه آدم خونش به جوش میاداز قضاوت های این شکلی...
من امشب کار رو خواهم دید...
با اطمینان کامل هم خواهم دید ...
چرا که به انتخاب های پیام دهکردی ایمان کامل دارم و اینکه فکر کنم نگاهم تا حدی نزدیک به سورنا و شادی عزیز هستش...
فرناز نوروزی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به نظر من هیچ کدوم از کارای پیام دهکردی رو نباید به هیچ وجه از دست داد....
حتما این نمایش رو خواهم دید.
فرناز نوروزی این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید