" بررسی ِ زبان در آثار یعقوبی " یا " رمــــــــــــز گــــــــشــــــــــایــــــــــــــی 25 "
دیر هنگام اما برای ثبت در تاریخ ( و به بهانه ی اجرای احتمالی سه باره ی آن در سال جاری ! )
با دستان خالی ، تقدیم به مرتضی رجبی نازنین ( یعقوبی باز دیوار :) )
اساسا برای من بعنوان کسی که اکثر نمایشنامه های یعقوبی رو خونده و به اندازه ی عمر تماشاگر ِ تئاتر بودنم هیچ کدام از کار هاش رو از دست ندادم ، " خشکسالی و دروغ " نمیتونه کار ِ دوست
... دیدن ادامه ››
داشتنی باشه :
همه ی ما یعقوبی رو با لقب بامسمای « فرزند زمانه ی خویش میشناسیم » ، ضمن اینکه نام گروه او « این روزها » ست ؛ شاید به جز " زمستان 66 " همه ی نمایشنامه های او درباره ی حال و هوا و اتفاقات مهم زمان نگارش یا یکی دو سال قبل تر از آن هستند ، همیشه دیده ایم که موضوع هایی را کار میکند که دیگران جسارت و جرأت پرداختن به آن را ندارند . مثل « یک دقیقه سکوت » که به " قتل های زنجیره ای " و « نوشتن در تاریکی » که به " انتخابات 88 " می پردازد . نگاه منحصر بفرد و نوع روایت خاص او به مسائل اجتماعی و حوادث سیاسی ، از ویژگی های بسیار مهم آثار یعقوبی ست که باعث شده نام او به عنوان یک برند در ذهن تماشاگران تئاتر ثبت شود .
همه ی این ویژگی ها باعث میشود که انتظار من با خواندن و دیدن " خشکسال و دروغ " برآورده نشود . و به نوعی با بی دغدغه یا در خوشبینانه ترین حالت ، کم دغدغه ترین اثر یعقوبی مواجه باشم
اما علی رغم همه ی این تفاسیر ، نمی شود از اثری که نام یعقوبی در رأس آن خودنمایی میکند به سادگی و بدون حرف گذشت . یعقوبی حتی از این موضوع تکراری و کلیشه ای روایت خود را دارد و حرف هایی می زند و صحنه هایی نشان می دهد که لااقل شخص ِ من نه در تئاتر ، که در سینمای بعد انقلاب هم سراغی از آن ندارم . به عنوان شاخص ترین نمونه میتوان از صحنه ای که در اتاق خواب امید و میترا میگذرد نام برد که به نوعی یکی از نقاط اوج نمایش است با بازی ِ مثال زدنی آیدا کیخایی
خشکسالی و دروغ یک نمایش اجتماعی ِ واقع گراست . یک نمایش از نوع کمدی - تراژدی . یعنی همزمان که در ظاهر تماشاگر به مسائلی میخندد ، در لایه ی زیرین خود فاجعه ای را روایت میکند .
در نگاه اول شاید اینگونه به نظر برسد که خشکسالی و دروغ فقط کنکاشی در مسائل زناشویی زوج های جوان است اما با کمی دقت پی می بریم به نوعی این نمایش روابط آدم ها را هدف قرار داده است . یعنی علاوه بر زوم کردن بر روابط زناشویی ، وجه دیگری از رابطه ی مثلا دو دوست ، یا خواهر و برادر را نیز به تصویر می کشد . و سبک و ساختار مدور داستان گویی ِ یعقوبی ( استفاده از فلش بک بعد از صحنه ی اول و بازگشت به حال در صحنه ی آخر ) نیز به خوبی به این مسئله کمک می کند تا تماشاگر بیشتر درگیر شخصیت ها شود تا داستان .
اما نمایش همچنانکه از اسم و عنوانش پیداست بر پایه ی مفهوم کلی ِ دروغ است . یعقوبی پس از بررسی این مفهوم در اندازه های خصوصی و خانوادگی ، وارد حوزه ای اجتماعی می شود و رفتار دو گانه ی آدمھا را از خانواده به جامعه تعمیم داده و با دست آویز قرار دادن یک دعای باستانی ایرانی از زبان داریوش (اھورامزدا این سرزمین را از دشمن، خشکسالی و از دروغ دور بدار ) نسبت به آن در جامعه ایرانی هشدار میدهد ؛
هشداری بسان زخمه ای که بر پیکر ِ ساز ِ ناکوک ِ جامعه ی کنونی ما فرود می آید
چرا که دروغ در این نمایش موجب زوال و از ھم پاشیدگی ِ کوچکترین و مهمترین واحد اجتماعی تشکیل دهنده ی اجتماع یعنی خانواده میشود. که به نظر من این بسط دادن مسئله به اجتماع تا حد زیادی در سطح باقی می ماند و به موفقیت چندانی نائل نمی شود .
اما یکی از تکنیک هایی که یعقوبی برای نمایش دروغ شخصیت ها به کار می گیرد وقفه هایی است که پس از ادای بعضی جملات ِ کلیدی ایجاد می کند و در آن شخصیت حرف واقعی دلش را می زند و سپس به جهان واقعی نمایش بازمی گردد و این مسئله بر سر یک دیالوگ واحد حتی چندین بار تکرار می شود. یعقوبی به وسیله این تمهید موفق می شود همزمان از دنیای درونی و بیرونی شخصیت ها پرده برداری کند.
از دیگر سو گمان می کنم کارگردان از تمهید تکرار کردن دیالوگ ها منظور دیگری نیز داشته و آن اینکه می خواسته نتایج ِ متفاوت ِ روش های مختلف ِ گفتار را نشان بدهد . یعنی اگر مثلا به جای " ابله " بگوییم " عزیز من " تفاوتی دارد ؟ آیا مسیر گفتگو به کلی تغییر نمی کند ؟ هر چند نتیجه ی رویداد در نمایش نشان میدهد که این تضادها و عدم درک متقابل و سوءتفاهم های نابود کننده ی موجود باعث میشود که هر چه بگوییم باز هم دست آخر به یک نقطه منتهی می شود . یعنی :
" آیا اگر راست بگوییم همه چیز حل خواهد شد ؟ مشکل فقط دروغ گویی و مسائل پنهان است ؟ "
در اینجا ضروری می دانم به یکی از مهمترین عناصر ساختاری در آثار یعقوبی یعنی " زبان " ، بیشتر بپردازم ؛
زبان در آثار یعقوبی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است . یعنی در سیستم ِ ارتباطی که یعقوبی برای ارتباط دادن اجرا با تماشاگر برمیگزیند از مهمترین عناصر به حساب می آید . پیش تر اشاره شد که خشکسالی و دروغ یک نمایش واقع گراست ؛ دیالوگ های ساده و واقعی اثر تأثیر زیادی بر واقعی شدن و باورپذیر بودن رویدادهای نمایش دارند .
از سوی دیگر ، در آثار یعقوبی ، بیشتر بار ِ درام و ارزش کنش بر کارکردھای زبانی آن استوار است . به عبارت دیگر کلام و گفتار است که تعلیق، درگیری، حرکت ، چالش و حتی طنز را به وجود می آورد . در یک جمله در آثار یعقوبی ارزش و اعتبار زبان بیشتر از موقعیت و عمل نمایشی است . که البته به نظرم این مسئله باعث شده آثار او تا حدودی به کارهای رادیویی شبیه شود . هر چند یعقوبی سعی کرده با ترفندهای دیگری این نقیصه را برطرف کند که به آن می پردازم .
اما همانطور که در ابتدا گفتم نمایش های یعقوبی اکثرا در مورد روزگار خود هستند و یا لااقل نشانه ای از زمان خود دارند . مثلا در صحنه ای از نمایش میبینیم که " آلا " و " آرش " در مورد کیفیت به قتل رسیدن قضافی سخن میگویند یا آن طور که شنیده ام در اجرای اول آن ( تابستان 88 - تالار چهارسو ) در صحنه ای که " میترا " برای امید روزنامه میخواند ، روزنامه ای در دست دارد که روزنامه ی " صدای عدالت " بوده با تصویری از میرحسین موسوی! که البته این دو صحنه نسبت به صحنه های دیگر از ارزش ساختاری کمتری برخوردار است و با حذف آنها لطمه ای به کلیت روایت داستان نمی خورد .
یعقوبی در خشکسالی برای مقابله با سانسور از دو شگرد استفاده میکند . اول حرکت آهسته ( که یک شگرد سینمایی است و در بیشتر آثارش علاقه ی او را به استفاده از شگردهای سینمایی میبینیم ؛ بعنوان بهترین نمونه میتوانم از صحنه ی گردان نمایش " رقص کاغذ پاره ها " برای نشان دادن زوایای مختلف یک اتاق هتل اشاره کنم ) و دیگری استفاده از 25 برای کلماتی که بازیگر ناچار است آن را نگوید . 25 ی که حالا دیگر بعد از چند کار اخیر ، برای او جنبه ی ادبی _ هنری نیز پیدا کرده است . یعقوبی در خشکسالی حتی یکجا 25 را مانند یک فعل صرف میکند ؛ برای مثال شخصیت میترا در صحنه ی 11 ( قورباغه ی دهن گشاد ) می گوید : از ترس می بیست و پنجه
اما سوال مهم این است که اساسا 25 یعنی چه ؟
یادمان باشد یعقوبی لیسانس حقوق دارد و کاملا به قوانین تسلط دارد ؛ 25 اشاره دارد به اصل 25 قانون اساسی
بازرسی و نرساندن نامه ها، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، ســـــانـــــســـــور، عدم مخابره و نرساندن آنها، استراق سمع و هر گونه تجسس ممنوع است مگر به حکم قانون ( به نقل از یک وبلاگ )
از نکات قابل توجه دیگر در این کار این است که می شنویم ؛
بعد از پایان هر صحنه یک سری سؤال ( چرا ؟ ) با صدای بازیگران از بلندگوهایی که در چهار گوشه ی سالن تعبیه شده اند پخش میشود که به نوعی هم از نکات مثبت اجراست و هم ضعف ؛
این چراها از یک سو حالت ِ پرولوگ ِ ( پیش درآمد ) یک اجرای موسیقی را دارد که ذهن تماشاگر را برای آنچه که در صحنه ی بعد میبیند آماده میکند و اتفاقا دست روی سوالاتی میگذارد که شاید برای همه ی زوج ها تا حدود زیادی مطرح باشد . این چراهای مکرر که از زبان مردان و زنان میشنویم نشان دهنده ی عدم آگاهی زوج ها از یکدیگر ، اعم از تمایلات و توقعات خاص مردانه و زنانه است .
و خود به نوعی کارکرد ِ فاصله گذاری را دارد
و از سوی دیگر همین تعویض پی در پی صحنه ها ، که در خلال آن سوال ها پخش میشود مانع ارتباط عمیق مخاطب با نمایش میشود .
میزانسن ها فوق العاده ریزبینانه و دقیق طراحی شده اند ؛
اکثر میزانسن ھا ھندسی هستند . شخصیت ها به وضوح یا رو درروی یکدیگر قرار دارند یا به صورت خطی کنار ھم نشسته اند . تنها در خانه ی " آرش " است که این قاعده می شکند و حرکت آدمها یکدیگر را قطع میکند . ظاھرا تنھا فضایی که ھمه میتوانند از قواعد معمول زندگی خارج شوند، ھمین محل است. این نکته ھم به شکل زندگی آرش باز میگردد که زندگی بی قیدی دارد . و جالب اینکه شخصیت های دیگر ، زمانی که به خانه ی آرش میروند احساس سرما میکنند و بدین گونه یعقوبی دو نوع زندگی مدرن و سنتی را در برابر هم قرار میدهد و در مورد آن به قضاوت مینشیند .
یعقوبی بخوبی عدم تعادل شخصیت " امید " خصوصا در گذشته را با میزانسنی درست نشان میدهد . او دائم زمانی که دیگر شخصیتھا ایستاده اند و یا آرام و درحال سکون ھستند حرکت میکند . این حرکت به وضوح در دو صحنه دیده می شود . صحنه ای که به خانه ی " آرش " رفته است و صحنه ی روزنامه خواندن " میترا " . و تنها او را در ابتدا و انتهای نمایش ( زمان حال ) ساکن میبینیم .
طراحی صحنه نیز دقیقا منطبق با روح اثر است ؛
یعقوبی در طول نمایش نشان میدهد که به نوعی ھمه ی اتفاقاتی که در خانواده ھای طبقه متوسط ایرانی رخ میدھد به یکدیگر شبیه است و میبینیم " امید " حتی در زندگی دوم نیز با وضعیتی مشابه زندگی اول روبروست.
تغییر صحنه ھا با استفاده از دکوری ثابت به باور این نکته کمک فراوانی میکند . ما در صحنه ھای مختلف با اکسسواری مشابه مواجه ھستیم که دائم تغییر شکل میدھند و فضایی تازه خلق میکنند. این نکته میتواند کنایه بر ثابت بودن شکل زندگی آدمھایی از جنس آدمهای نمایش باشد .
بازی ها در یک سطح نبودند ؛
آیدا کیخایی بازی بسیار خوبی ارائه داد . بازی او به واقع فراتر از متن بود . یک بازیه تمام عیار . آنقدر خوب که مسعود فروتن در تحسین بازیش می گوید : جای خالی سوسن تسلیمی را در تئاتر ایران پر کرده است .
علی سرابی بازی یک دست و روانی ارائه کرد و در اندازه ی نقشش ضاهر شد .
در مورد دو بازیگر دیگر ( باران کوثری و پیمان معادی ) نیز باید بگویم ؛ کسانی که با زانوی خمیده روی صحنه حاضر میشوند جایی در این نوشته ندارند !
نکته ی قابل ذکر دیگر اینکه یعقوبی در خشکسالی نیز مانند " یک دقیقه سکوت " از جامپ کات ( مونتاژ پرشی ) بهره میبرد تا به دام بطالت و بیهوده گویی نیفتد . دیگر اینکه اینجا نیز یعقوبی مانند " یک دقیقه سکوت " و بسیاری دیگر از کارهایش هر جا نیاز دیده از فیلم ، داستان ، شعر و حتی اخبار مجلات و وبلاگ ها بهره برده تا به بار زیبایی شناسی کار خود بخصوص در بخش زبان ، بیفزاید ( یک جور کُلاژ متنی ) که البته وجود آنها را به راحتی میتوان در جهان ِ اثر و شبکه ارتباطات میان آدم های داستان پذیرفت ، هرچند که این شعرها و قصه ها بخشی از بار محتوایی کار را نیز به دوش می کشند . به عنوان نمونه میتوان از شعر " ریتا " و داستان های خرگوش کوجولو و قورباغه ی دهن گشاد نام برد .
بروشور کار هم به نظرم قابل تأمل ، خلاقانه و دقیقا منطبق با حرف نمایش آمد . آنجا که روی آن عکس یک گلابی سبز نقش بسته و از زبان مادر ِ خرگوش کوچولو نوشته شده : " بخور عزیزم این یه هویج ِ " . به اضافه ی آن دعای باستانی از زبان داریوش
در پایان به عنوان یکی از علاقه مندان به محمد یعقوبی و آثار او جدا ابراز امیدواری میکنم که اولا امسال فقط یک کار از او ببینم ، ثانیا اون کار " خشکسالی و دروغ " نباشد
مهمتر از همه اینکه :
امیدوارم از این به بعد شاهد عـــدالــــت بیشتری ، لااقل تو تئاتر این مملکت باشیم !!!