مرسی مرضیه جانم آره نو بود
مثل نقاشی های روی بومم که دارم یه سبک جدید میسازم شاید اصلا جذاب نباشه

ذره ذرش حرف داره واسه گفتن
پراز حرف برای این روزهای 80درصد مردم
هذیون میگم

مرسی شیرین جانم
من همیشه چه صحبتی از کسی باشه چه ترانه ای چیزی باشه با صدای همون فرد که خوانده میشنوم ...یعنی صداش تو گوشم میپیچه

خیلی قشنگ بود
یه نوشته فوق العاده
آفرین زینب جان
ایشاالله چشات بارونی نشه هیچ وقت

سپاس

«شو پنجره بگشا
که نسیم است و نوید است»

شیرین جان من " اینجام"

آنجا باران
بی من
چطور دلش آمد
که ببارد

ترانه عاشقانه سرودنش برای کسی که عاشق نیست یه مقدار سخته فقط یه مقدار:D البته اون یه مقدار دیگه بستگی به کرم دیگران داره که تشخیص میدن چقدره!سرودن ترانه های راجع به بنیان خانواده یا ائمه یا خانواده وجامعه کار سختی نیست ولی باید مراقب خط قرمزها بود....
ولی گوش کردن ترانه که خیلی لذت بخشه:D

عاشقترین عشاق تنهاترین انسان هایند!
و به تنهایی ست که زاده میشود عاشقانه ترین نوشته ها:)
آفرین زینب جان

مرسی حسام عزیز

زینب
خود را بایستی عاشق معشوقه ای متصور نمایی

چه حس خوبی داشت

مرسی

مرسی آقا مرتضی عزیز

یعنی اینقدر این شعر بد شده که ارزش ایراد گیری هم بخودتون نمیدید دوستان؟؟؟؟!!!!
خب ارزش دوست داشته نشدن رو شاید داشته باشه ولی ارزش ایراد نگرفتن را فکر نمیکنم
خیلی جالبه برام این همه کاربر میاد پست میزاره دوست میداره نظر میده از پست های دیگران انتقاد میکنه ایراد میگیره....اما این پست فقط از لطف یک دوست عزیزدل بهره مند شده که بسیار بسیارازش ممنونم...
دارم ناامید میشم از خودم ......از دوستان مجازیم
امیدوارم اینطوری نمونه این پست...

نا امید نشید خانم عباسی عزیز...

متن شما در اندرونش چیزهایی داره که میشه روش حساب کرد...
توصیه میکنم شدیدا با این شیوه کلنجار برید تا برسید به نتیجه مطلوب!

در ضمن در این گوشه از دنیا انتقاد هم با غرض ورزی صورت میگیره!

زینب خانم عزیز

لایک نشان دهنده ی خوب یا بد بودن شعر شما نیست وقتی حس کردید که این شعر را دوست دارید و نوشتی این یعنی خوب ...

به قول سید علی صالحی :

همین کافی است
همین خوب است..

رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
ره رو آنست که اهسته و پیوسته رود


موفق باشی عزیزم

چقدر زیبابود
چه حال وهوای خاصی داشت
امشب یه نوشته بینظیر ازتون خوندم زینب قشنگم
آفرین برتو

سپاس خانم عباسی

و سپاس سید جان....

مرسی از همتون

پریدن پلک کنایه از آمدن مهمان و این روز ها دل چه ها که نمیطلبد!
آفرین ترکیب بندی جملاتتون رو دوست داشتم

بسیار زیبا و دلنشین شده نوشته تون...لذت بردم و بسیار دوست داشتمش..
خوش به حالتون که با کائنات خدا عشق بازی می کنید.. عاشقانه تر باشید با خدا



ممنونم

خداهم آقاهه روبه راه راست هدایت کنه
هم خانومه رو
آمین

خیلی روان نوشته بودی زینب عزیز
میدونی ؟ من اصلا با این جور برخوردای احمقانه و ناشیانه موافق نیستم
خودمم به حجاب اعتقاد ندارم
اما به با حیا بودن ایمان دارم
به اینکه کجا چی باید بپوشیم. دختر و پسر هم نداره !!!
متاسفانه بعضی از خانوما و آقایون اینا رو رعایت نمیکنن

مرسی مرجان جان ومرضیهء عزیز
راه راست راه رسیدن به خداست نه صرفا راهی که از نظر ما راه درستیه....
راه راست رو انسان میتونه با انس و الفت با طبیعت بدست بیاره ولی کجاست آن طبیعت آرام ؟کجان اون آدمایی که آرامششون رو ازطبیعت گرفتن...ازآرامش خدا گرفتن.....
راه راست حقیقی صرفاراهی نیست که ما درحال حاضر داریم انجامش میدیم....بنظر من ااگر به انسانها آرامش رو کسی بتونه هدیه بده وطبیعت رو ,راه راست رو اون فرد پیدا میکنه


فقط شعرمو گذاشتم بمونه:)آخه اینجا که جای خاطره نویسی نیست:)

ببخشید ساراجانم نظرتو دیشب نمیدونم چرا نشون نمیداد!؟
مرسی از نظرت دوست عزیزم
میدونی من میگم آره هرکسی یه اعتقادی داره ولی دلیل بر این نمیشه که آنچه که من میگم واعتقاد من است پس آن درست باشد شاید دیگران حرف درست رو بگن باید برای اعتقاد همه احترام قائل شد و من همیشه حرفم این بوده که با زور حرفی رو به کرسی ننشونیم با دلیل ومنطق اعتقادات دیگران رو رد کنیم....و هیچ وقت نگیم آنچه که من میگم درسته وهرچی من میگم باید همون بشه....نباید رو نظر شخصی چند نفر دنیا بچرخه که...اگرم میبینیم ما نمیتونیم کسی رو قانع کنیم پس معلومه ما اعتقادمون به آنچه میگیم راسخ نیست.....ولی خب بازم میگم مشکل نداشتن آرامش وسکوت هستش...متاسفانه توی تهران ما آرامترین ساعتی که داری وقت خوابه که اونم باید پنجره ها چفت باشه تا صدای ماشینها نیاد....باز شهرهای دیگه شاید بشه کمی فقط کمی آرامش حقیقی ... دیدن ادامه ›› رو یافت...متاسفانه ماانسانها برای پیدا کردن آرامش در این دنیای ماشینی مجبوریم باز به اصوات رجوع کنیم واین موضوع آرامش رو به ما هدیه میکنه اما نه آرامش الهی رو...چون آرامش حقیقی وسکوت وطبیعت معنویت به همراه میاره....ولی مانشستیم وبه جای اینکه اندکی فکر کنیم روی انچه که انجام میدیم واعتقادمونه!!!؟!؟ حکم میکنیم که این اعتقاد رو داشته باش واین اعتقاد رو نداشته باش اگرم اعتقادی که من دارم تو نداشته باشی پس تو انسان بدی هستی......ومیتونم بگم غریب به اتفاق80درصد ما آدما همینطوری هستیم...واین بده ...خیلی خیلی بده

چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو

درد بی‌حد بنگر بهر خدا هیچ مگو

دل پرخون بنگر چشم چو جیحون بنگر

هر چه بینی بگذر چون و چرا هیچ مگو

/شهریار/

صبح که از خواب بیدار شد روی سرش
فقط سه تار مو ما نده بود، با خودش
گفت: "هییم! مثل اینکه امروز
موهایم را ببافم بهتراست! "و
موهایش را بافت و روز خوبی
داشت!

فردای آن روز که بیدار شد دو تار مو
روی سرش مانده بود "هیییم! امروز
فرق وسط باز میکنم" این ... دیدن ادامه ›› کار را
کرد و روز خیلی خوبی داشت

پس فردای آن روز تنها یک تار مو روی
سرش بود " اوکی امروز دم
اسبی میبندم" همین کار را کرد و
خیلی بهش میامد!

روز بعد که بیدار شد هیچ مویی روی
سرش نبود!!! فریاد زد،ایول!!!! امروز
درد سر مو درست کردن ندارم!


همه چیز به نگاه تو بر میگردد !
میتوانی از زندگی لذت ببری یا ازش
ناامید بشوی....



-یکی نیست به من بگه دختر آخه تو چقدر حرف میزنی!!!نه اینکه کسی هم هست تایید یا ردت کنه یا باهات بحث کنه:))))))))

متاسفانه منم دیدم از این جور آدمها

ای کاش انسانی باشیم که ادم است

عالی بود

آفرین زینب جان..
گل گفتی..

سخته..اما فعلن که برای من ناممکن نبوده..دعا میکنم در آینده هم تحت تعثیر حیوانات اطراف قرار نگیرم..کاری با بعد شعر ندارم..اما حقیقت رو گفتی.. .

سلام خانواده دیواری
زینب جان بسیار ممنون احساست رو دوست دارم

آرزوی بهبودی کامل ایشان

مرسی آقا جلال عزیز بخاطر درک بالایی که داریدونظر زیباتون

ومرسی از تمام دوستان دوست دار که شدیدا دوست دارمشان

خوب بود ولی به نظرم کلمه " پوشانندگی " به کار ضربه زده و توی ذوق می زند...

ولی در کل از نظر معنایی زیباست خانم عباسی

زینب جان عالیست
تصویرسازیش بی نظیره
واقعا آفرین به تو

بسیار لذت بخش بود ...



آفرین

ممنون واقعا

زیبا..زیبا..زیبا

مرسی نیلوفر زیبای من

خیلی زیباست آفرین