چرا پج پچ های . . . نبرد از اشکان خیل نژاد نیستش ؟!!!!

هنوز هم عکس هایت با من حرف می زنند
کمتر بخند . . .
غم چشمانت داغونم می کنند

از: سهیل روشن کیش

آدم ها به من چوبی هم رحم نکرده اند
شعارم را دزدیده اند

""" هیچ کس تنها نیست """


پینوکیو
.
.
.
.
.

از: سهیل روشن کیش

خسته ام
خسته
آتشی بر پا کنید
می خواهم خود را بسوزانم
خدا را چه دیدی
شاید
سهیلی دیگر از خاکسترم زاده شد


از: سهیل روشن کیش

بعد از مرگم بسوزانید مرا
و خاکسترم را در اقیانوس ها بربزید
می خواهم ماهی ها نیز طعم عاشقی را بچشند

از: سهیل روشن کیش

دشمنم به من گفت: " دشمن خویش را دوست بدار." من اطاعت کردم و
بر خود عاشق شدم .




از: جبران خلیل جبران

دلبرکم
بغض نکن
بغض که می کنی
اشک من جاری می شود
خیسی چشمم به کنار
نمی خواهم عاشقانه هایی که برایت می نویسم خیس شوند . . .


از: سهیل روشن کیش

امروز این اجرا رو دیدم . ( با اینکه همه بلیط ها رزرو بود اما من کسی از دوستان دیوار رو ندیدم). اما در مورد اجرا باید بگم که از اون دسته از تئاترها است که شاید یک سری خوششون نیاد. اما من به شخصه خیلی لذت بردم . بیشتر از کارگردانی باید از نوشته ی آقای باستانی تقدیر بشه . از بازی پدر و دختر هم لذت بردم مخصوصا از بازی باران چراغی پور که بسیار بسیار زیبا بود و چه بسا دفعه ی بعد که شازده کوچولو رو می خونم صدای باران تو ذهنم باشه . تشکر از همه دوستان.

شب
و باز هم کوله باری از خاطره ی چشمانت که بریده است امان این دل تنگم را
دیگر لازم نیست پله ها را دو تا سه تا بردارم برای رسیدن به خانه ای که سکوت، حرف اول را در آن میزند
میبینی . . .
زندگیم از این رو به آن رو شده است
در این هیاهوی خاطره ها. . . جای هر دویمان خالیست
می دانم دلت برایم تنگ نشده است، من هم همینطور
تنها یک خواهش دارم
نامه ای که برای لبانت نوشتم را بدستشان برسان . . .




از: سهیل روشن کیش

از روزی که رفتی
قلمم هم دیگر حال و هوای نوشتن ندارد
تقصیر از من نیست
تو . . . "تمام زندگی ام" را، عاشق خود کرده بودی

از: سهیل روشن کیش

هوا گرم
برق گران
کولر خاموش



پنجره باز
آسمان صاف
ستاره روشن


دلم تنگ
گونه ام تر
خانه بی روح


از: سهیل روشن کیش

بازی ها زیبا بود. بازی خانم کردا رو خیلی دوست داشتم . البته دیالوگ ها . نمایش طوری بود که بنظرم با مخاطبین خانم بهتر ارتباط بر قرار کنه و براشون ملموس تره. و فلش بکی که در آخر نمایش بود رو خیلی خیلی دوست داشتم و نمایش رو برام خیلی جذاب کرد و تو دلم داشتم به خانم دارالشفائی و معتمد تبریک می گفتم .
تشکر فراوان از همه دوستان

فردا ساعت 16 :) امیوارم مشکلی پیش نیاد و بتونم این تئاتر و بببینم

دو چیز را در زندگی می پرستم
دستان چروکیده پیرمردی که تاریخچه ای عظیم در خود پنهان کرده است
دعای پیرزنی مهربان که آینده ای زیبا برایم به ارمغان می آورد


از: سهیل روشن کیش

چه حس غریبی دارم
کاش . . .
هرگز . . .
از این خواب برنمی خاستم
کاش . . .
هرگز . . .
دستم از دستانت جدا نمی شد
اما خدا را شکر ، به این نیز قانعم
چند وقتی بود دلم برایت سخت تنگ شده بود
فردا شب، کمی بیشتر کنارم بمان

از: سهیل روشن کیش

امروز پستی روی دیوار بود اگه اشتباه نکنم از آقای سرشکی مبنی بر اجرای گروه موسیقی در پارک جمشیدیه، بنده که رفتم کسی نبود و الان هم هر چی میگردم اصلا اون پست رو هم نمی بینم . فکر کنم کمی هماهنگی ضعیف بود.